از مجموعه مطالب آموزشی
انواع حرف (و) در زبان فارسی
در زبان فارسی ۳۲ حرف وجود دارد و سی امین حرف (واو) است.
۱ الف ۲ ب ۳ پ ۴ ت ۵ ث ۶ ج ۷ چ ۸ ح ۹ خ ۱۰ د ۱۱ ذ ۱۲ ر ۱۳ ز ۱۴ ژ ۱۵ س ۱۶ ش ۱۷ ص ۱۸ ض ۱۹ ط ۲۰ ظ ۲۱ ع ۲۲ غ ۲۳ ف ۲۴ ق ۲۵ ک ۲۶ گ ۲۷ ل ۲۸ م ۲۹ ن ۳۰ و ۳۱ ه ۳۲ ی
معمولا از بین حروف فارسی حرف (و) بیشترین کاربرد را در کلام محاوره، نثر و شعر دارد و در میان حروف فوق، بعد از آن حرف (همزه) و (الف) است که میتوان از آن بیشترین بهره را در نثرها و شعرهای فارسی برد!
برای صحت این گفتار، در کتاب یا مجله یا هر چه که خواندنی است؛ چند جمله را مرور کنید و حروف (واو) آنرا بشمارید؛ آن زمان به کاربرد زیاد آن در گفتوشنودهای روزمره و عبارات، پی خواهید برد!
اما ... ،
آیا در هر نوشته ای با این حرف برخورد کردیم؛ می بایست آنرا به حرف عطف یا ربط معنا کنیم؟
آیا انواع مختلف این حرف، تنها یک پیام را افاده میکنند؟
یکی از دلایلی که مخاطب نمیتواند معنای شعر یا نظم یا نثری را بهطور دقیق دریابد و یا آنرا برای خود یا دیگران تفسیر کند؛ نداشتن آگاهی از معانی گوناگون این حرف است!
برای اینکه مطلب بیشتر روشن شود؛ به تعدادی از این حروف اشاره میکنم و چنانچه تعداد بیشتری از این حروف را یافتم به مقالت خواهم افزود:
۱ _ (واو) عطف و ربط (فارسی و عربی)
زمانیکه (واو) میان دو یا چند عبارت واقع شود و میان آنها پیوند و ارتباط برقرار کند؛ آن (واو) را حرف ربط مینامند که گروهی از ادبا آنرا حرف ربط همپایگی نیز میگویند!
مانند:
ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان
(اسدی)
که در مصرع دوم حرف (واو) مابین دو عبارت قرار گرفته است. یعنی: اینکه؛ این تن را نابود می سازد و آن دیگری روان را از بین می برد! [توضیح اینکه واو عطف و ربط زبان فارسی بهصورت " اُ " بهلفظ درمیآید. مانند (منو تو) اما در زبان عربی بهصورت " وَ "]
[برخی ممکن است گمان کنند، حرف "و" بین دو واژه قرار گرفته و این در حالی است که در میانهی دو عبارت واقع شده که دومین عبارت به قرینهی لفظی حذف شده و از آن تنها (روان) بجا مانده است]
یا:
در طول زندگی همیشه راست بگوی و درستکار باش!
که "و" مابین دو عبارت قرار گرفته است!
هر گاه حرف "و" میان دو یا چند واژه که یک نقش را ایفا کنند، واقع گردد؛ آن را (واو عطف) مینامند.
مانند:
از نشانههای صداقت، راستگویی و وفای به عهد است!
و یا مانند:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
(سعدی شیرازی)
یا این عبارت معروف دوران تحصیلی که شهرهی عام و خاص است و بدون شک اکثراً شنیدهایم:
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند
(تاریخ جهانگشا در توصیف حملهی مغولان به ایران)
این نوع (واو) در لف و نشر نیز بکار می رود:
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست
(حکیم توس فردوسی)
*
۲ _ (واو) به معنای (ولی) یا (امّا)
مانند:
دریای اشکم و تو مرا اینچنین مخواه!
(این نگارنده)
یعنی:
اندوهبار و گریانم اما مگذار در این حال بمانم!
و یا:
رفتم و او را ندیدم!
یعنی: رفتم اما او را ندیدم
*
۳ _ (واو) معدوله
حرف (و) که نوشته میشود اما خوانده نمیشود.
مانند:
خواهر، خواب، خوار
*
۴ _ (واو) کوتاهی. اختصار. ایجاز (واو) به معنای دریافتن
این نوع (و) برای حذف فعل جملهی بعد می آید.
مانند:
اشک او دیدم و آن مه، دلش از غم خون است!
(این نگارنده)
یعنی:
اشکش را دیدم و [پی بردم] یا [دریافتم] که آن زییارو از غصه دل پرخونی دارد!
یا:
دیدم و آن چشم دلسیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد
(حافظ شیرازی)
یعنی اینکه:
دیدم و [دریافتم] آن چشم سیاهی که تو داری [جز آشنایی چون من] به غریبه ای چشم نمی اندازد!
*
۵ _ (واو) اضطرار یا تأکیدی یا اهمیت یا تکرار
که توضیح آن را هنوز نه در جایی دیدهام و نه شنیدهام!
گروهی از ادبا ممکن است که بگویند: این همان واو عطف یا ربطی است اما من تکرار (واو) عطف را میان چند واژهی تکراری و یا میان چند عبارت مهم (مشابه یا متناقض یا مخالف) اضطرار یا تأکیدی نام نهادهام. چرا که برای اهمیت موضوعی به صورت تکرار بکار می رود.
مانند:
این مصرع بر وزن؛
(فاعلاتن. فاعلاتن. فاعلاتن. فاعلات)
نور و نور و نور و نور و نور و نور
(مهدی سهیلی)
و یا:
(واو) اضطرار در قرآن کریم:
اذاالشمس کوّرت و اذالنجوم انکدرت و اذالجبال سُیرت و اذالعشار عطلت و اذالوحوش حشرت وَاذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ وَاذَالنُّفُوسُ زُوِّجَتْ و اذالموعودة سئلت به ای ذنبٍ قتلت
که پروردگار متعال برای تأکید به روی زمان روز قیامت به تکرار (اذا) به معنای [هنگامیکه] پرداخته و برای هر یک از آن، یک حرف ربط (واو) بکار برده است.
*
۶ _ (واو) همراهی. معیت
از این (واو) معنای همراهی اراده میگردد.
مانند:
من و تا ابد این غم جاودانه
(حسین منزوی)
یعنی: شاعر به همراه غم جاودانهاش
یا:
منم و تنهایی
یعنی: من با تنهایی خود
*
۷ _ (واو) حرف اضافه. تقابل
که از آن معنای (مقابل و برابر) اراده میگردد!
مانند:
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
(حافظ شیرازی)
یعنی: دست ما کوتاه است و به جای بلند نمیرسد اما در برابر کوتاهی دستم، خرما بر بلندای شاخهی درخت قرار دارد!
و یا شاهد مثال معروف:
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
(شیخ سعدی شیرازی)
یعنی عمر آدمی در برابر آفتاب سوزان مانند برف است!
*
۸ _ (واو) تفاوت
که آنرا تفریق نیز می نامند!
در زبان فارسی کاربردی ندارد و مربوط به ادبیات عرب است و ما تنها اشارتی کوتاه به آن میکنیم!
این (واو) همانند (واو) معدوله نوشته می شود اما خوانده نمی شود و برای دو اسم که در نوشتار یکی هستند؛ بکار میرود تا با یکدیگر اشتباه گرفته نشوند؛
مانند:
(عُمَر) و (عَمْرْ) که (عَمْرو) نوشته می شود!
*
۹ _ (واو میانی) یا میان وند
[ مشابه و مخالف ]
میان دو واژه ای بکار می رود که از لحاظ معنوی یا یک معنای مشابه را افاده می کنند و یا با یکدیگر مخالف و در تناقضند!
مانند:
مهر و وفا
شرم و حیا
غم و اندوه
برد و باخت
زد و بند
جنگ و صلح
رفت و آمد
مهر و محبت
گفت و گو
کم و بیش
و ....
*
۱۰ _ (واو) جدایی یا: از سر گیری
که معروف به (واو) استیناف است.
کاربرد (واو) استیناف در عبارات، دقیقاً در برابر (واو) عطف است و در جایی قرار میگیرد که کارش، قطع ارتباط کلامی جمله ی بعد با عبارت قبل از خود می باشد!
مانند:
وگرنه. واِلّا. والسّلام
*
۱۱ _ (واو) جدایی. بعید
که به استبعاد و مباینت نیز، شهره است!
این (واو) معنای دور بودن کسی یا چیزی قبل از (واو) میانی از امری، اراده می شود و در مجموع عبارتی سوالیِ بدون فعل را میسازد!
مانند:
نیکی و پرسش؟
فلانی و دروغ؟
من و نامردی
*
۱۲ _ (واو) مبالغه. وند برگرفته یا: اشتقاقی
که معنای (مبالغه و ازدیاد) در امری را در شخص شناخته شدهای افاده میکند و حالت نسبت نیز دارد و غالباً در گفتگوهای محاورهای و داستانها بکار میرود.
مانند:
چاقالو. زِر زِرو. توپولو. شکمو یا شکمبو
*
۱۳ _ (واو) قیدساز
که آنرا حالیّه نیز مینامند!
از این نوع (واو) معنای (در حالیکه. حال آنکه) اراده میشود.
مانند:
بیدل این کم همتان بر عزّ و جاه
فخرها دارند و عاری بیش نیست
(بیدل دهلوی)
یعنی: فخرها میفروشند و در حالیکه افتخاراتشان جز ننگ نیست!
یا:
عاشقم و معشوقی ندارم!
یعنی: عاشقم، در حالیکه معشوقی ندارم!
یا:
وفا نکردی و کردم! جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم! بریدی و نبریدم
(مهرداد اوستا)
یعنی: وفا نکردی ولی من کردم. جفا ندیدی ولی من دیدم. پیمان را شکستی ولی من نشکستم و ....
*
۱۴ _ (واو) کوچکی. تحقیر
که پسوندی محاورهای است؛ برای کوچک کردن کسی یا چیزی بکار میرود!
این نوع (واو) در داستانها و فیلمنامهها و در زبان محاوره، کاربرد دارد!
مانند:
گامبو. ریقو. شپشو. شاشو. دخترو. پسرو. یارو. ریغو.
*
۱۵ _ (واو) تقریبی
این (واو) را میتوان (شک و تردید) نیز نامید. چون این (واو) تنها موردی را بهطور تقریبی تخمین میزند!
مانند:
به چه کار آیدت ز گل طبقی؟
از گلستان من ببر ورقی!
گل همین روز پنج و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
(گلستان سعدی)
که اینگونه هم آمده است:
گل همین پنج روز و شش باشد
در اینجا (واو) میان (پنج) و (شش) و یا: میان (روز) و (شش) (واو) تردید است!
بد نیست که بدانیم؛ (واو) در (وین) قیدی یا حالیّه و در همان مصرع در (خوش) معدوله محسوب می شود! چون این (واو) نوشته میشود اما خوانده نمیشود!
*
۱۶ _ (واو) ضمیر
این نوع (واو) ترکیبی، مخفف است.
مانند:
تخفیف (کو) به جای (که او)
تخفیف (دَرو) به جای (در او)
تخفیف (چُنو) به جای (چون او)
(ورا) بجای (او را)
برای نمونه:
ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه
*
۱۷ _ (واو) [یا]
(واو) عطفی که به معنای (یا) بکار می رود!
(واو) عطف در چندین عبارت به معنای (یا) بکار می رود.
مانند:
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
(شهریار تبریزی)
( واو ) در مصرع اول یعنی:
من مهلتی برای امروز ( یا ) فردا کردن تو، ندارم
و یا:
دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
یعنی: ممکن است دیر یا زود انجام شود اما ....
و یا:
برد و باخت تیم فوتبال .... برای من اهمیتی ندارد!
یعنی : برد یا باخت
*
۱۸ _ ( واو ) سوگند
مانند:
والله
یا:
سفرت بخیر اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را
(شفیعی کدکنی)
یعنی اینکه:
سفرت به خير و خوشی امّا تو را به دوستی مان سوگند میدهم كه محض رضای خدا (به خاطر خدا) وقتی که از اين سرزمين خشک و وحشت آور گذر كردی، سلام ما را به کسانی كه در فضای سبز و شاداب زندگی می کنند؛ برسان!
*
۱۹ _ ( واو ) شیوه ای، سبکی
این نوع ( واو ) مربوط به سبکهای نویسندگی و شاعری است!
مانند :
و خـــدا خواست که یعقوب نبیند عمری!
شهـر بی یار ، مگر ارزش دیدن دارد؟
منسوب به : محمد حسین شهریار
*
۲۰ _ ( واو ) علیت
( واو ) میانه ای است که بین دو واژه قرار می گیرد که اولین واژه را علت و دومین واژه را معلول نامند!
مانند:
پیری و بیماری
جوانی و تندرستی
ورزش و شادابی
*
( واو ) های عطف بیجا و بی مورد؛
همان طور که می دانید عطف یعنی:
واژه ای را به وسیله ی حرف ربط به کلمه ی قبلی ربط دادن [ دکتر معین ]
پس این نوع ( واو ) در عبارات جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است!
اما متاسفانه در گفتگوی محاوره، گاه این نوع (واو) یعنی: عطف، نابجا بکار گرفته شده است.
مانند:
دست و دلباز
در فرهنگ فارسی معین، دلباز به این معانی آمده است:
جای وسیع و باصفا
بلیغ، زبان آور
شعبده باز
و اما برخی ( دست و دلباز ) را بر خلاف معنای (خسیس) به ( بخشنده ) معنا کرده اند!
اما ذکر آنچه که ضروری است ؛ این است که ( دست و دلباز ) ترکیب صحیحی به نظر نمی رسد و در هیچ فرهنگی به عنوان ترکیب عطفی پذیرفته نشده است؛ چون بکار گیری اسم «دست» و صفت ساده ی «دلباز» و قرار دادن (واو) عطفی میان آن دو واژه (ترکیب عطفی) پیامی را ابلاغ نمی کند!
از این روی؛ به تصور من (دستِ دلباز) درست است؛ نه (دست و دلباز)
یعنی: (دست گشاده و وسیع) در بخشندگی
و : ( درد و دل )
که چند سالی است ؛ این ترکیب نادرست عطفی را می شنوم و متاسفانه جوانان امروزی آن را به جای ( درد دل ) بکار می برند که نادرست است. منظور از ( درد دل ) همانا ناراحتی های دل است.
و : ( جرّ و بحث )
که صحیح آن ( جرّ بحث ) است و ( واو ) عطف در آن نادرست و بی مورد به کار گرفته شده است .
( جرّ ) به معنای [ کش دادن یا کشیدن ] است .
پس ( جرّ بحث ) یعنی : کش دادن موضوع
اما متاسفانه (جرّ و بحث) به علت کاربرد زیاد در گفتارها و نوشتارهای روزمره ی جمهور مردم وارد فرهنگ واژگان شده است!
از جمله؛
( جرّ و بحث ) ⤵
لغتنامه ی دهخدا
جرّ و بحث ( ترکیب عطفی، اسم مرکب ) مجادله ی سخت در گفتار . مجادله . درازی و اطاله ی سخن و دلی
( مرز بوم )
نادرست است و صحیح آن ( مرز و بوم ) است . دهخدا و ناظم الاطباء و دکتر معین در این باره می گویند:
( مرز بوم )
لغتنامه ی دهخدا
مرز بوم . [ م َ زُ ] ( اسم مرکب ) سرحد مملکت و هر جائی که در آن توقف می کنند.
اما دکتر میرزا علیاکبر خان نفیسی مشهور و ملقب به ناظم الاطباء کرمانی می گوید:
[و اما درست آن مرز و بوم است به صورت ترکیب عطفی]
دکتر معین نیز ( مرز و بوم ) را به گونه ی ترکیب عطفی، به مملکت و کشور، معنا کرده است!
( زاد و بوم )
این ترکیب عطفی غلط است و درست آن (زاد بوم) است.
یعنی: در آن بوم زاده شده است.
( چرخ و فلک )
که صحیح آن ( چرخِ فلک ) است.
یعنی : آسمان
که امروزه به صورت دستگاهی در آمده که مردم به ویژه کودکان در آن می نشینند و با حرکت چرخشی دستگاه بالا و پایین می روند و برای لذت بردن سرنشینان این عمل چندین بار تکرار می شود!
شاعران نیز در شعر خود این ترکیب را بدون (واو عطف) بیان کرده اند:
ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست
بیداد گری شیوه ی دیرینه ی توست
( خیام نیشابوری )
( زخم و زبان )
که صحیح آن (زخم زبان) است.
(زخم زبان) یعنی با زبان کسی را نیش زدن و آزردن!
ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان
( اسدی )
چه زخم زبان هم نبودی پسند
ز رای حکیمان شدی بهره مند
(نظامی)
(زیر و رو کردن)
اصل آن اینچنین است:
[زیر را رو کردن]
یعنی: پایین را بالا آوردن
اما چون در گفتوشنودهای محاورهای جمهور مردم، نشانهی معرفه یا مفعول بیواسطهی (را) را (رو) بیان میکنند و حرف (ر) در (را) با حرف (ر) در (زیر) ادغام میشود؛ به هنگام تلفظ [زیر را رو] به [زیر و رو] بدل میشود و کمکم در نوشتارها هم همین گونه به رسمیت شناخته میشود!
بنابر این از نظر من در گفتگوی محاوره استعمال (زیر و رو) ولو به خاطر ازدیاد استفادهی مردم از این ترکیب هم نباشد؛ صحیح است اما میبایست، در عبارات فصیح از بهره بردن چنین ترکیبی پرهیز کرد! توضیح بیشتر اینکه؛
رفتهرفته (اُ) جای (رو) را گرفت!
برای نمونه:
شهرزاد، شیرین را دید!
که در محاوره گفته میشد:
شهرزاد، شیرین رو دید!
رفتهرفته چنین عبارتی به
شهرزاد، شیرینو [شیرینُ] دید؛ بدل شد!
که در آخرین عبارت (واو) پس از شیرین، معنای نشانهی معرفه یا مفعول بیواسطه را افاده میکند!
۲۱ - "و" از نظر تلفظی بر چهار گونه است:
یک؛ (اُ) مانند؛ تلفظ حرف "س" مضموم در (سُکوت) یا تلفظ (واو عطف و ربط) زبان فارسی
دو؛ (او) مانند؛ تلفظ هجای بلند "کو" در (سکوت)
سه؛ (اوْ) مانند؛ هجای بلند "شُوْ" در (شوْق)
چهار؛ تلفظ حرف (واو عطف و ربط) زبان عربی مانند حرف (وَ) در عبارت: (احمد وَ علی)
۱۳۷۵ شمیران
فضل الله نکولعل آزاد
Www.lalazad.blogfa.com
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
نظرها و انتقادهای دوستان
*
(و اما) در اول جمله یا (واو) شیوه ای
بزرگوار بانویی در ستون نظرهای ایتترنت پیغام داده اند:
سلام! ( ....) با تشکر از مطالب ارزشمندتان ....،
شما که خود در یکی از مطالبتان (انواع حرف "و" در زبان فارسی) نوشتهاید:
(واو) ربط، در میان دو جمله قرار میگیرد و هر دو را به یکدیگر پیوند میدهد؛ پس چرا خود در مطالب (گدای شست ساله) و (گرگ باران دیده یا: بالان دیده) اول جمله آوردهاید و نوشتهاید:
(و حال پاسخ نهایی شما)
و همینطور:
(و اما واژه ی «بالان» بسیار کمتر از واژگان «دام» و «تله» در شعر پیشینیان بکار رفته است)؟؟؟
*
پاسخ:
شما چرا مطالب را کامل مطالعه نمی فرمایید؟
من که در بندهای شماره ی ۱ و ۱۹ به تفصیل توضیح داده ام:
انواع حرف (واو) در زبان فارسی
بند شمارهی:
۱ _ ( واو ) عطف و ربط
زمانیکه ( واو ) میان دو یا چند عبارت واقع شود و بین آنها پیوند و ارتباط برقرار کند؛ آن (واو) را حرف ربط می نامند که گروهی از ادبا آنرا حرف ربط همپایگی نیز می گویند!
مانند:
ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان
(اسدی)
که در مصرع دوم حرف (واو) مابین دو عبارت قرار گرفته است. یعنی: اینکه؛ این تن را نابود می سازد و آن دیگری روان را از بین می برد!
[برخی ممکن است گمان کنند حرف "و" بین دو واژه قرار گرفته است و این در حالی است که در میانه ی دو عبارت واقع شده که دومین عبارت به قرینه ی لفظی حذف شده و از آن تنها (روان) بجا مانده است]
یا:
در طول زندگی همیشه راست بگوی و درستکار باش!
که (واو) مابین دو عبارت قرار گرفته است!
و هر گاه که (واو) میان دو یا چند واژه که یک نقش را ایفا کنند، واقع گردد؛ آن را واو عطف مینامند.
مانند:
از نشانه های صداقت، راستگویی و وفای به عهد است!
و یا مانند:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
(سعدی شیرازی)
و بند شمارهی:
۱۹ _ (واو) شیوهای، سبکی
این نوع (واو) مربوط به سبکهای نویسندگی و شاعری است و معمولا برای توضیح بیشتر یا ادامه ی مطلبی که بعد از آن توضیحات زیاد حاشیه ای داده شده یا ختم کلام و یا پیام مهم اصلی که در اول جمله بکار میرود! مانند:
و این مثل بدان آوردم تا بدانی که عاقبت مکر ...
(کلیله و دمنه)
*
و اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار و خوشه چینان خرمن سخندانی و...
(حکایت فرخ لقا و امیر ارسلان نامدار)
*
و در شعر امروز: مانند:
و خـــدا خواست که یعقوب نبیند عمری!
شهـر بی یار، مگر ارزش دیدن دارد؟
منسوب به: (محمد حسین شهریار)
و قبل از همه خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می گوید:
وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ
به انجير و زيتون سوگند و به طور سينا سوگند و به اين شهر (مكّه) امن سوگند
یا:
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَريبٌ
و چون بندگان من از تو درباره من بپرسند (بگو که) من نزدیکم!
و یا:
والعصر، ان الانسان لفی خسر!
و سوگند به زمان، که انسان در زیان است
حتا امروزه در پایان مکاتبات اداری می نویسند:
(و من الله التوفیق)
فردیس کرج. ۱۳۸۳ فضل الله نكولعل آزاد
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com/
*
****