نقد اثر یک منتقد ادبی

یکی از علاقمندان به ادبیات فارسی، مطالبی درباره‌ی (غلط‌گویی و غلط‌نویسی) در یکی از سایت‌های اینترنتی ارائه داده که این‌حقیر در گذشته‌تر، حدود ۲۵ سال پیش، برخی از آن مطالب را در یکی از روزنامه‌ها به‌چاپ رسانیده‌ام و کم‌کم به این نکته‌ی مهم پی بردم که در آن زمان نگاه من به آن واژگان و ترکیب‌ها تنها از دریچه‌ی دستوری صورت پذیرفته و حتا نیم‌نگاهی هم به دانش زبان‌شناسی نداشته‌ام!
عبارتهای این بزرگوار نیز از چنین خصوصیاتی برخوردار است، ایشان فرموده‌؛
((غلط مصطلح، همان‌گونه‌که از نامش پیداست، یعنی کلمه یا ترکیب نادرستی که از بس تکرار شده‌ است، مخاطب معنای آن را متوجه می‌شود. در زبان مردم، کاربرد غلطِ مصطلح، عیب محسوب نمی‌شود اما در زبان رسمی و معیار، غلط مصطلح حقّ ورود ندارد!))
○ پاسخ؛
عباراتی سست و به‌دور از فصاحت کلام که خواننده‌ی دارنده‌ی دانشِ ادبیات، خود به آن پی خواهد برد. فرموده؛
(غلط مصطلح، کلمه یا ترکیب نادرستی که از بس تکرار شده‌ است، مخاطب معنای آن را متوجه می‌شود)
بسیارخب! این دیگر چه نوع تعریفی است؟ اگر کسی معنای واژه یا عبارتی را متوجه شود، قطعا درست بوده که افاده معنا کرده است. معنای واژه مگر جز لفظ معنادار دو حرفی یا بیشتر از دو حرف، چیز دیگری است؟
در غیر این‌صورت اگر شنونده یا خواننده‌ای معنای واژه یا عبارتی را متوجه نشود، بدان معناست که او یا از حیث واژه‌شناسی ضعیف بوده و یا آن لفظِ بی‌معنا، اصولا نه واژه‌ی کاربردی بلکه لفظی من‌درآوردی بوده است.
بله! قطعا بهتر است، هر واژه در جای خود به‌کار گرفته شود و معنای خاص خود را افاده کند اما در هر زبان قطعا معانی مجازی واژگان، زایش زبانی، تبصره‌هایی نیز مشاهده می‌شود که کلمه‌ها یا عبارت‌هایی که از حیث دستوری نادرست هستند، به‌علت کاربرد زیادِ مردم، در نوشتارها و گفتارها ساری و بر سر زبانها جاری می‌شود، تا جایی‌که دیگر نمی‌توان آن را غلط دانست.
از عبارت؛ 《در زبان رسمی و معیار، غلط مصطلح حقّ ورود ندارد》چه معنایی اراده می‌شود؟ مگر غلط اصطلاح‌یافته می‌خواهد به سالن رقص یا مجلس عروسی یا منطقه‌ی ممنوع نظامی وارد شود که می‌فرماید؛ می‌بایست حق ورود از او سلب شود؟

زبان معیار به‌طور تقریبی زبانی است که بیشتر مردم معنای آن را درمی‌یابند و ادبا در محاوره‌ها و نوشتارها از آن بهره می‌برند. وقتی غلطی مصطلح، به حیطه‌ی ادبی ادبای نقاد و نکته‌سنج نفوذ کرد و همگان معنای آن را دریافتند، بدین معناست؛ معیار بوده که مورد پذیرش عموم قرار گرفته است.
بهتر بود، ایشان می‌فرمود؛
(باید از به‌کارگیری غلط‌های مصطلح در عبارت‌های "فصیح" پرهیز کرد!) و البته بهتر است، ایشان بداند وقتی شاعران و نویسندگان بزرگ کهن که قرن‌های متوالی است، چشم از جهان فروبسته و برخی از واژگان را که در نظر برخی به گونه‌ی غلط‌های مصطلح، جلوه می‌کند، در سروده‌ها و متون ادبی خود راه داده‌اند، بدان معناست که به آن واژگان شناسنامه و پروانه‌ی ورود به سرزمین ادبیات فصیح را بخشیده‌اند و معاصران ما نیز با در دست داشتن شاهدمثال‌ها مجاز به بهره‌وری از آن واژگان در نوشتارها و گفتارها هستند. حتا گروهی کم‌تمعق تا جایی پیش رفته‌اند که کلام بزرگان معاصری چون علامه دهخدا، دکتر معین و دکتر عمید را ارج ننهاده و به‌صدور فتواهای ادبی درباره‌ی برخی از واژگان می‌پردازند که برخلاف نظر این سه بزرگوار است.

اول این‌که، نام‌نبرده، در وهله‌ی اول باید نوع تلقی‌شان را از زبان معیار بیان و آن را تفسیر و معنا کند و بگوید که این نوع سخن صاحب چه شاخص‌ها و ویژگی‌هایی است، بعد دیگران را به استفاده از واژگان معیار در محاوره‌ها و نوشتارها ترغیب کند!
ایشان می‌بایست توضیح دهد که محدوده‌ی زبان معیار یا به قول خودشان "رسمی" را چه کسی تعیین می‌کند؟ چراکه زبان معیار خاصی که بتواند، دقیقا مورد استفاده‌ی همگان قرار بگیرد، در ادبیات هیچ مرز و بومی وجود ندارد!
در اینجا بحث طرز اندیشه و ذوق سلیم و سلیقه‌ی فردی هم مطرح است و می‌بایست در نظر گرفته شود!
نظرهای شخصی زبان معیار ایشان به (حکم کردن عقل سلیم) ماننده است! یعنی این هم از همان تبار و مقوله‌ی عبارت (عقل سلیم حکم می‌کند ...) است! غرض از ذکر عبارات مذکور این بود که عرض کنم، همه خود را فرهیخته و دارای عقل سلیم و سلیقه‌ی متعالی فرض می‌کنند و بر این باورند که زبان‌شان، معیار است!
اگر از افراد بی‌سواد و دانشمند پرسیده شود، زبان معیار چیست؛ هر دو گروه پاسخ خواهند داد: [همین زبانی که من الان دارم با شما صحبت می‌کنم!]
به‌عبارتی دیگر؛ [کیست که بگوید من فرهیخته نیستم و زبانم، معیار نیست؟ اصولاً منتقد گرامی ما چه کسی را می‌تواند معرفی کند که خود را فرهیخته و دارای ذوق و عقل سلیم نداند؟]
دوم‌این‌که؛
ایشان باید اول محدوده‌ی "غلط" و "صحیح" بودن واژگان را تعیین کند، و بعد از آن بفرماید؛ چه واژگان و عباراتی غلط و کدام درست است.
زبان‌شناسان و ادبا در پردازش قواعد، مکمل یک‌‌دیگرند و چنان‌چه دو گروه 《ادیب و زبان‌شناس》 از همکاری با یکدیگر اجتناب ورزند؛ یک پای ادبیات پارسی ایران خواهد لنگید! چراکه هر واژه یا هر اصطلاح می‌بایست از دو نگاه (دستوری و زبان شناسی) مورد بررسی واقع شود!
اتفاقا نمونه‌هایی را که ایشان به‌عنوان غلط‌های مصطلح، در سطرهای پایین‌تر ذکر کرده‌اند، برای ورود به سرزمین عبارات فصیح، علاوه بر این‌که مانعی بر سر راهشان نیست، بلکه دارای گذرنامه‌ی معتبری هستند که به لطف خدا در سطرهای پایین‌تر به یک‌یک آنها پاسخ‌های لازم داده خواهد شد.
در ادامه فرموده‌؛
((چندین غلط مصطلح در رسانه رایج شده است، که در این مقاله برخی از آن‌ها بیان خواهد شد.
"شرایط" در عربی جمع "شریطه" به‌معنای؛ "پیمان" و "قرارداد" است اما در فارسی به‌اشتباه به‌جای جمع "شرط" استفاده می‌شود؛ درحالی‌که جمع شرط می‌شود: شروط. پس نباید گفت: «واجد شرایط» باید گفت: «واجد شروط»!
جای دیگری که شرایط نادرست استفاده می‌شود، در معنای وضعیت، اوضاع و موقعیت است. برای مثال، نباید گفت؛ «شرایط جغرافیایی» باید گفت؛ «وضعیت. موقعیت. اوضاع جغرافیایی»))
○ پاسخ؛
بله، "شرایط" جمع "شریطه" و جمع "شرط"، "شروط" است اما ترکیب "واجد شروط" کاربردی ندارد و گمان نکنم، مورد استقبال کسی قرار بگیرد. چراکه پذیرش واژگان از سوی مردم حالت کاربردی دارد، نه تجویزی و واژه‌ی مرکب "واجد شرایط" با کاربردی زیاد و پیشینه‌ی چند دهه‌ی خود، مورد استفاده‌ی عموم مردم قرار گرفته و می‌گیرد و کاملا درست است. چون این مردم‌اند که به الفاظ معنا می‌دهند و هر زمان تشخیص دهند، معنا را از آن بازمی‌ستانند. زمانی واژگان پهلوی "سرماک" و "گرماک" دارای معنا بودند و بعدها مردم با حذف "کاف" هر دو واژه، واژگان "سرما" و "گرما" را جایگزین آن دو کردند و چنانچه امروزه کسی بخواهد از آن دو واژه‌ی فراموش شده، در گفتارها و نوشتارهای خود بهره برد، شنونده یا خواننده را به تعجب وا خواهد داشت و دلیلش هم آن است که امروزه هیچ‌گونه کاربردی ندارند.
اتفاقا این حقیر نیز تقریبا بیست و پنج سال پیش در یکی از روزنامه‌ها دقیقا همین مطلب (جمع "شریطه" و "شرط") را منتها با عباراتی دیگر بیان کرده‌ام و همان‌طور که گفتم متاسفانه نگاهم تنها معطوف به نکات دستوری بود و می‌بایست نگاه زبان‌شناسانه را نیز در آن دخیل می‌کردم، چراکه امروزه به‌دلیل کاربرد زیاد جمهور مردم "خواص و عوام" هر دو دارای یک‌معنا هستند تا جا‌یی‌که این شباهت معنوی به فرهنگ‌های واژگان نیز نفوذ کرده است:
فرهنگ فارسی معین
شرط
قرار. پیمان. الزام و تعلق امری به امر دیگر
*
فرهنگ فارسی عمید
شرط
[جمع: شُرُوط] الزام و تعلیق چیزی به چیز دیگر. قرار. پیمان
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
شرط
پیمان
(منتهی‌الارب)
عهد و پیمان
(غیاث‌اللغات)
به پیوستگی بر گوا ساختند
چو زین "شرط و پیمان" بپرداختند
(فردوسی)
*
[[ لغت‌نامه‌ی دهخدا
شرایط جمع شریطه. "شرطها" و پیمانها و قرارها و قراردادها
"از ناظم الاطباء"]]
همان‌طور که ملاحظه فرمودید؛ (ناظم الاطباء) و (دکتر معین) "شرایط" را "شرطها" هم، معنا کرده‌اند. پس دلواپسی منتقد گرامی به‌جا نیست.
ایشان "عملیات" را در نظر بگیرد که در زبان عربی جمع "عملیه" است اما در زبان فارسی؛ از آنجا که مردم ما در محاوره‌ها و نوشتارها از مفرد آن بهره نمی‌برند، لذا "عملیات" را به‌عنوان جمع "عمل" به‌کار می‌گیرند و کاملا درست است.
*
[[لغت‌نامه‌ی دهخدا
عملیات
جمع عملیة. امور متعلق به "عمل"
(فرهنگ فارسی معین ) و (ناظم الاطباء)
توضیح این‌که این کلمه هرچند در اصل جمع عملیة است اما در فارسی غالباً آن را به‌عنوان جمع "عمل" به کار برند. چون "ادبیات" و "غزلیات" و غیره]]

ضمنا کاربرد "شرایط" به‌جای "اوضاع" را دکتر ابوالحسن نجفی "خیلی" جلوتر از ایشان‌ ذکر کرده‌اند و نیازی به ذکر دوباره‌ی ایشان نبود اما آن‌چه که این علاقمند به ادبیات می‌بایست بداند، این است که یک واژه ممکن است، جدا از معنای "حقیقی" دارای معنای "مجازی" نیز باشد که امروزه به‌دلیل کاربرد زیاد، "شرایط" معنای مجازی "اوضاع" بوده و دیگر برای حذف آن کاری از دست ادبا برنمی‌آید و دلیل این‌که از برخی واژه‌‌ها معانی گوناگونی اراده می‌شود، همین معانی مجازی است که همه ساخته و پرداخته‌ی کارگاه ذهنی آدمی است. البته فراموش نمی‌کنیم که "اوضاع" هم در واژگان مرکب [مانند؛ اوضاع اقتصادی] در معنای واقعی خود کاربرد زیادی دارد.
ضمنا از آنجا که ترکیب "واجد شروط" در محاوره‌ها و نوشتارها هیچ کاربردی ندارد، توصیه می‌کنم، ایشان از تکرار این واژه‌ی مرکب امتناع ورزند و برای پی بردن به اشتباه خود، واژه‌ی "سرما" را در نظر بگیرد که از واژه‌ی گرما شبیه‌سازی شده، چراکه صفتِ اسم "گرما" می‌شود؛ "گرم" اما صفت اسم "سرما" هرگز "سَرم" نمی‌شود. یعنی؛ از حیث دستوری "سرما" غلط و "سردا" درست است. حال چنان‌چه کسی در محاوره‌های کلامی خود به‌جای "سرما" بگوید؛ "سردا" خود را مضحکه‌ی عام و خاص کرده است. زیرا آنچه که دارای کاربرد باشد، ولو غلط هم که باشد، صحیح است. عبارت پیشنهادی ایشان (واجد شروط) نیز از چنین ویژگی‌هایی برخوردار است!
من نیز در گذشته دچار چنین اشتباهاتی می‌شدم، این‌که در زبان عربی "شرایط" جمع "شریطه" است، هرگز به فارسی زبان‌ها مربوط نیست. اصولا زایش زبانی یعنی همین؛ گرفتن مفردات زبان بیگانه و دخل و تصرف در آن.
مثلا سعدی "منازل" را که جمع "منزل" است، در سروده‌ی خود به‌عنوان جمع "منزلت" به‌کار می‌برد.‌
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند
"سعدی"

قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
سعدی (بوستان)

بباید دانست که نوع انسان را در قرب به حضرت الهیت "منازل و مقامات" است.
(اخلاق ناصری)

در ابیات فوق قطعا منظور سعدی "منزل‌ها" نبوده و بلکه مقام و منزلت ارزش‌ها مدنظرش بوده است. در 《اخلاق ناصری》 "مقامات" و "منازل" در کنار یک‌دیگر آمده که دلیلی دیگر بر این مدعاست.
نمونه‌ی دیگر این‌که؛ سعدی شیرازی نشانه‌ی صفت تفضیلی [تر] را به‌روی "اولی" که خود صفت تفضیلی است، می‌نشاند.
از هرچه کنی مرهم ریش اولی‌تر
دلداری خلق هرچه بیش اولی‌تر
ای دوست! به‌دست دشمنانم مسپار
گر می‌کشیم، به‌دست خویش اولی‌تر

همین‌طور برعکس نمودارهای فوق، عربها جمع "وزیر"، "دیوان" و "میدان" را که واژه‌ای فارسی‌اند، "وزرا"، "دواوین" و "میادین" بیان می‌کنند و کسی که دخل و تصرف در واژگان بیگانه را جایز نمی‌داند و معتقد است که به‌کارگیری واژگان غریب می‌بایست به‌گونه‌ای باشد که به‌کارگیرنده‌ی آن حتما از قواعد و معانی همان زبان پیروی کند، تیری به تاریکی رها کرده و خود را رسوا ساخته است. برای نمونه، در زبان عربی واژه‌ای به‌نام "اثاثه" موجود است که فارسی زبانها با دخل و تصرف در آن، واژه‌ی "اثاثیه" را ساخته‌اند و کاملا درست است.

در ادامه مرقوم فرموده:
((خیلی
خیل، یعنی گروه اسب، فیل و در کل رمه «ی» در خیلی، نکره‌ساز است (گروهی، گله‌ای) اما این ترکیب به معنای "بسیار" نبوده و نیست و نباید به زبان معیار وارد شود؛ به‌ویژه آن‌که در دایره‌ی واژگان مردم کوچه‌وبازار نیز رایج است و چندان رسمی نیست))
○ پاسخ؛
عجب! عبارت‌های مذکور به طرز خیلی بدی نادرست است. می‌فرماید؛ 《واژه‌ی "خیلی" چندان رسمی نیست》پس به قول ایشان اندکی رسمی هست. ایشان لطف بفرماید و به‌طور دقیق میزان و حد و مرز رسمی بودن واژگان را مشخص کند. به‌ویژه این‌که، ایشان می‌بایست میان زبان معیار و عبارت فصیح تفاوتی قائل شوند. بله در گذشته به‌معنای "بسیار" نبوده اما اکنون به همان معناست و واژه‌ی "خیل" دیگر کاربرد خود را از دست داده و "خیلی" به‌صورت یک واژه‌ی مستقل درآمده است! چنانچه گوینده‌ی محترم به فرهنگ واژگان رجوع کند، حقیقت را درمی‌یابد. ایشان گمان کرده، معانی واژگان وحی منزل است و در همه‌ی عصرها می‌بایست به همان صورت بکر و دست‌نخورده باقی بماند و معنای اولیه‌ی خود را حفظ کند!
در کلام سعدی شیرازی، چون از اجتماعِ اندک‌اندک، (گروه اسبان و سواران) یعنی؛ "خیلی" یا یک "خیل" به‌وجود می‌آید، رفته‌رفته گروهی از مردم گمان کردند که واژه‌ی "خیلی" متناقض و نقطه‌ی مقابل صفت "اندک" است! این گمان پای خود را از ایران فراتر نهاد و به مردم کشورهایی که در آن زمان فارسی‌زبان بودند، [هندوستان و پاکستان و ...] انتقال یافت، به‌گونه‌ای که آنها هم از آن واژه، همین معنایی را که ما اراده می‌کنیم، اراده می‌کردند و می‌کنند. بنابراین امروزه از واژه‌ی مذکور معنای "بسیار" افاده می‌شود و از حیث زبان‌شناسی کاملا درست است، تا جایی‌که می‌تواند، در عبارت‌های فصیح راه یابد و کسانی که اعتقادشان برخلاف نوشته‌ی فوق است، باید بدانند که دچار سردرگمی فراوانی شده‌اند.
*
ابر غم دیشب گذاری بر من بیمار کرد
بر سرم خیلی (بسیاری) ستاد و گریه‌ی بسیار کرد
"حمیدی"
(از آنندراج)
و؛
"خیلی" آب می‌برد تا این‌کار بشود.
و؛
چون یافتند مردم دیده سراغ تو
این "خیلی" آب برد که بردند پی در آب
نعمت‌خان عالی
(آنندراج)
واژه‌ی فوق به معنای "بسیار" یا "زیاد" در فرهنگ‌ها نیز راه یافته و این بدان معناست که با گذشت زمان و کاربرد زیاد با این معانی مورد پذیرش فرهنگ‌نویسان نیز قرار گرفته است. چنان‌چه علامه دهخدا در لغت‌نامه‌ی خود می‌فرماید:
((خیلی
بسیار. فراوان. بی‌نهایت
"ناظم الاطباء"
بسیار مطلق
"یادداشت مؤلف"
این کلمه به این معنی مستعمل قدماء نبوده است و اصل آن از "خیل" به‌معنی؛ گروه اسبان و سواران و "یاء وحدت" است و عبارت «اندک‌اندک خیلی گردد و قطره قطره سیلی» در گلستان سعدی به‌همین معنی است، نه به‌معنی "بسیار" که امروزه مصطلح است!
یادداشت مؤلف))
همان‌طور که مشاهده کردید، مرحوم دهخدا نیز به همین نکته اشاره کرده است اما نکته‌ی جالب توجه این‌جاست که مولوی [با دو سال اختلاف سنی با سعدی] نیز از واژه‌‌ی "خیلی" معنای "بسیار" را اراده کرده و البته مشخص نیست که قبل از نثر سعدی آن را در شعر خود به‌کار برده یا بعد از آن، یعنی مشخص نیست که او تحت تاثیر تلقی مردم از معنای "خیلی" در نثر سعدی، چنین معنایی را از آن اراده کرده یا قبل‌تر از سعدی هم چنین مفهومی اراده می‌شده است.
دل بشکفتی خیلی و گفتی
باز دوچندان برگو و برگو
"مولوی"

در ادامه فرموده:
((زیاد
زیاد کوتاه‌شده‌ی کلمه‌ی زیادﺓ عربی‌ست، به معنای بیش از این، بیش‌تر، که در ترکیب‌های زیاده‌خواهی، زیاده‌طلبی، زیاده‌خوری و مانند آن دیده می‌شود اما هرگز در معنای بسیار و فراوان نیست!))
○ پاسخ؛
اگر به‌گفته‌ی ایشان از واژه‌ی "زیاده" معنای "بیش‌تر" اراده می‌شود، بنابراین از ترکیب‌های "زیاده‌خواهی"، "زیاده‌طلبی" و "زیاده‌خواری" یا به‌قول منتقد معیارسنجِ علامه‌تر از مرحوم دهخدا، "زیاده‌خوری" باید معانی "بیشترخواهی"، "بیشترطلبی" و "بیشترخواری" را برداشت کرد. ایشان به نمونه‌ی زیر توجه فرماید تا به واقعیت واقف شود:
لغت‌نامه‌ی دهخدا
زیاده‌جو
زیاده‌طلب
(آنندراج)
طمعکار و حریص
(ناظم الاطباء)
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
زیاده‌طلب
فراوان‌خواه . افزون‌خواه که زیاده از حد متعارف خواهد.
*
همان‌طور که ملاحظه فرمودید؛ علامه دهخدا از ‌واژه‌ی "زیاده" معنای "زیاد" و "فراوان" را اراده کرده است و این بدان معناست که فتوای غلط منتقد گرامی کارشناسی نبوده و فاقد هرگونه ارزش ادبی است. اشتباه بزرگ ایشان در این است که واژگان مرکب را لفظ‌به‌لفظ معنا می‌کند و چنین حرکتی در زبانهای ترکیبی اشتباه محض به‌شمار می‌رود!
شایان ذکر است که از سه ترکیبی که نام‌نبرده آنها را غلط دانسته، معنای "طمع‌کار" و "حریص" اراده می‌شود!

در ادامه فرموده؛
((تقدیر
تقدیر، واژه‌ی عربی و به دو معناست:
اندازه گرفتن. سرنوشت.
اما هرگز به معنای تشکّر، قدردانی و سپاس نیست! پس لوح تقدیر ترکیبی نادرست است و باید نوشت «لوح سپاس»)))
○ پاسخ
البته (لوح سپاس) پیشنهادی ایشان بسیار مناسب است. چون "سپاس" واژه‌ی فارسی است اما ترکیب "لوح تقدیر" نیز، هم از نظر زایایی زبان که در مفرد زبان بیگانه‌ای دخل و تصرف شده، ترکیبی صحیح است و هم از نظر کاربرد بسیار و هم از حیث پیشینه‌ی چند دهه! جان کلام این‌که، فارسی‌زبانها دیرسالی است که از واژه‌ی "تقدیر" معنای "قدردانی" را استخراج کرده و مرتکب خطایی نشده‌اند و چنان‌چه این معنی در فرهنگها موجود نیست، پرواضح است که آن زمان چنین دخل و تصرفی صورت نپذیرفته بود اما امروزه معنای جدیدی به "تقدیر" افزوده شده که ادبا آن را در فرهنگ دهخدا ثبت و ضبط کرده‌اند:

((تقدیر؛ در تداول امروز فارسی‌زبانان، قدردانی از رفتار و کردار کسی. بزرگ‌داشت آن به‌خاطر کردار وی! به مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات تبریز. سال اول. شماره‌ی دو رجوع شود.
- تقدیرنامه ؛ در اصطلاح اداری نامه ای است که در آن مافوق از مادون بخاطر جدیت در انجام وظائف وی قدردانی می‌کند))


در ادامه فرموده؛
((به‌خاطرِ
خاطر به معنای «یاد» است. ترکیب «به‌خاطرِ» یعنی «به‌یادِ» پس نباید در این معناها به‌کار رود: برای، به‌سبب، به‌منظور، بابت،
این ترکیب هم غلط مصطلح مردم است، هم زبان معیار، که در رسانه‌ها باید از جایگزین‌های درست آن استفاده کرد))
○ پاسخ؛
باز معنای لفظ‌به‌لفظ! چرا ترکیب "به‌خاطر" غلط است؟ در حالی‌که حتا در فرهنگ‌ها هم راه یافته است، چراکه واژه‌ی مرکب "به‌خاطر" یکی از ترکیبات تعلیلی است!

لابد اگر از ایشان بخواهیم، اصطلاح "زمین خوردن" و "سرما خوردن" را معنا کنند، خواهند گفت؛ "خوردنِ زمین" و "خوردنِ سرما"
ایشان به‌جای صدور فتوا، دست‌کم برای پی بردن به واقعیت، کمی به‌خود زحمت می‌دادند و به فرهنگ‌ها رجوع می‌کردند؛
لغت‌نامه‌ی دهخدا
به‌خاطر
به‌جهت. به‌سبب. برای خاطرِ
(آنندراج)
از من که شهره‌ام به غم افسانه گوش کن
یک حرف هم به‌خاطر دیوانه گوش کن

(علی خراسانی)

مرحوم دهخدا در معنای دیگر واژگان از ترکیب "به‌خاطر" به‌عنوان ترکیبی تعلیلی یاد کرده‌اند.
آبان‌ماه ۱۴۰۰ کرج
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa .com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/

اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40
...
...

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در پنجشنبه ششم آبان ۱۴۰۰ |