بسم الله الرحمن الرحیم. وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ
واژگان بر اساس تلفظ مردمان چه زمانی میبایست بر زبان جاری شود؟
اگر از اینحقیر پرسیده شود، بیدرنگ و بدون تردید خواهم گفت؛ بر اساس تلفظ مردمان زمان اکنونی!
به این دلیل که شیوهی بیان واژگان هر زبان به مرور زمان تغییر میکند و بر کسی روشن نیست که تلفظ اولیهی یک واژه چگونه بوده است. در حقیقت کسانی که معتقدند، در این زمینه باید از پیشینیان پیروی کرد، پاسخ دهند، عقربهی دستگاه زمانسنج تلفظ واژههایشان چه زمانی را نشان میدهد؟ یعنی اینکه؛ برای کهنترین تلفظ یک واژه به چه میزان میبایست به زمانِ عقب برگشت؟ چهار قرن؟ ده قرن؟ پانزده قرن؟ بیست قرن؟ یا اینکه برای بهدست آوردن کهنترین تلفظ میبایست به زمان هبوط حضرت آدم سفر کرد؟
اگر ملاکِ درستیِ تلفظ واژگان به کهنهترین آن است، بنابراین بهجای گفتوگوهای محاورهای روزمره و در نتیجه تفهیم و تفاهمها میبایست دائما در حال تحقیق و تفحص باشیم تا دریابیم، کدام یک از تلفظها از پیشینهی بیشتری برخوردار است، تا با آن پیام خود را افاده کنیم که چنین اقدام، قطعا خطایی است، نسنجیده و بینتیجه!
برای نمونه کسانی که میگویند؛ تلفظ "گَمان" غلط است و طبق تلفظ پیشینیان باید گفت؛ "گُمان" از کجا معلوم که در گذشتهتر بهگونهای دیگر بهلفظ درنمیآمده است؟ با وجود اینکه؛ کتابهای علمی و ادبی ایرانیان در چند دوره به آتش کشیده شده (حملهی اسکندر ملعون، حملهی وحشیانهی اعراب مشرک و حملهی مغولهای خونخوار پلید) چگونه میتوان به کهنهترین الفاظ دست یافت؟
هدفم از طرح چنین سوالی این است تا مخاطبین را کمی به اندیشیدن وادارم و این پیام را افاده کنم که؛ هیچکس نمیداند، باید در چه زمانی سیر کند تا بتواند کهنترین تلفظ واژهای را برای بیان مقصود خود در نظر گیرد!
و اما واپسگرایان یعنی؛ کسانی که مایلند، برای بهدست آوردن کهنترین و بهترین نتیجه سیر قهقرایی بپیمایند، پاسخ دهند؛ چرا باید معیار تلفظها مثلا مربوط به دورهی قاجاریه باشد، نه زمان صفوی و نه ساسانیان، نه سامانیان و ...!
امروزه برخی گمان میکنند، تلفظ واژگان فارسی میبایست طبق دکلماسیون زمان گذشته صورت پذیرد، از همین روی در دکلمهی سرودههای شاعران پیشین چنان به تلفظ واژگان میپردازند که شنوندهی بیچاره گمان میکند، به عهد باستان سفر کرده است! اینان کهنهترین تلفظ واژگان را وحی منزل دانسته و گمان کردهاند، همینگونه میبایست سینهبهسینه، دهانبهدهان، نسلبهنسل، زبانبهزبان حفظ گردد و به آیندگان انتقال یابد.
مثلا؛ اسمهای سادهی (گَمان) را (گُمان) و (عَظر) را (عِطر) روخوانی میکنند اما در واژگان مرکب اینچنین نیست، مانند "چُنان" و "چُنین" که بهتر است همینگونه بهلفظ درآیند، زیرا "چُنان" و "چُنین" کوتاهشدهی "چون آن" و "چون این" است و باید ریشهی اصلی را پاس داشت!
دوستان گرامی!
در جهان همهچیز رو به دگرگونی و پیشرفت است. زبان نیز از این قاعده مستثنی نیست. مردم در طول زندگی روزمرهی خود خوشآهنگترین، سادهترین و زیباترین تلفظها را برمیگزینند. همانطور که پیشینیان "سرما" را "سرماگ" و "گرما" را "گرماگ" و "فردا" را "فرتاک" و "برف" را "بفر" و "دانا" را "داناگ" و "نرم" را "نمر" تلفظ میکردند و دلیل این تغییرات، بیشتر آسان تلفظ کردن و زیباتر به لفظ درآوردن واژگان بود. تلفظ واژگان با گذشت زمان آسان و زیبا شده است، چون در طول تاریخ ادبیات فارسی مردم زیباترین را برگزیده و میگزینند.
حال آیا باید به زمان گذشته برگردیم و واژگان فوق را مانند پیشینیان تلفظ کنیم؟
برخی از دکلماتورها گمان میکنند، شعر شاعرانی چون؛ فردوسی، سعدی و حافظ را باید همانطور دکلمه کنند که پیشینیان در زمان شاعران مذکور تلفظ میکردهاند اما بهتر است، بدانند اینکار زمانی کارساز و میسر است که در امر وزن و قافیه یا دیگر موارد ناشناخته، مشکلی پیش آید.
برای نمونه دهخدا در لغتنامهی خود انواع تلفظ واژهی "سخن" را که بهمرور زمان تغییر یافته، اینگونه نوشته است؛
لغتنامهی دهخدا
سخن
سُخُن. سُخَن. سَخُن. سَخَن. سُخون. سَخون
حال این بیت از شعر سعدی را باید به یکی از شش تلفظی که مرحوم دهخدا ذکر کرده است، قرائت کرد؛
اگر پارسا باشد و خوش سَخُن
نگه در نکویی و زشتی مَکُن
گروهی دیگر معتقدند؛ واژگان عربی را باید مانند خود عربها بهلفظ درآورد که این اشتباهی است، بس بزرگتر و بهدور از علم زبانشناسی!
برای نمونه میگویند؛ واژهی "لحظه" باید بهصورت "لَحظَه" بیان شود و این در حالی است که عربها نیز واژگان فارسی را نه مانند ما بلکه طبق طبع خودشان تلفظ میکنند! مثلا؛ واژهی "گناه" را "جناح" و "کادی" اوستایی را "قاضی" تلفظ کرده و از هر واژهی فارسی مشتقاتی نیز فراهم میسازند!
نتیجه اینکه؛
از زمانهای گذشته تا کنون هیچگاه تلفظ یک واژهی مشترک یا وامگرفته شده، میان دو زبان فارسی و عربی دقیقا یکی نبوده و همواره با تغییراتی همراه بوده است.
پرواضح است، چنین اقدام برای خود دلیلی دارد که توضیح بیشتر در حوصلهی این مقال نیست!
☆
ترانهسَرا یا ترانهسُرا؟ غزلسَرا یا غزلسُرا؟ مدحتسَرا یا مدحتسُرا؟
http://lalazad.blogfa.com/post/894/
مدتهاست که برخی از دلواپسان زبان فارسی افاده نظر میفرمایند و میگویند: از آنجا که طرز تلفظ «سُراییدن» درست است، نه «سَراییدن» لذا ترکیب «ترانهسَرا» و واژگانی که پسوند «سرا» را به دنبال خود دارند، غلط و درست آن «ترانهسُرا» و ترکیبهای مشابه آن است.
ادامهی این بحث که به محافل و مجالس ادبی هم کشیده شده، اظهار نظرهایی را هم در پی داشته است و متأسفانه بسیاری این موضوع را بسیار خشک مورد بررسی قرار دادهاند.
اول اینکه در لغتنامههای علامه دهخدا و دکتر معین، دکتر عمید «سراییدن» با فتحه به روی «س» آمده، یعنیاینکه: حرف اول آن مفتوح ضبط شده، نه مضموم!
فرهنگ دهخدا
سَرا: سرای، سراینده
فرهنگهای دهخدا و دکتر معین و دکتر عمید
سَراییدن: سرودن
فرهنگ فارسی دکتر معین
سَرایه: سرودن. آواز دسته جمعی، کُر
فرهنگ دکتر معین
چکامهسَرا: قصیده سَرا، شاعر
فرهنگ دهخدا
مدحتسَرا: مدحتگو
همچنین در فرهنگ دهخدا «ترانهسرا» بهصورت «سَرا» آمده است، نه «سُرا»
ترانهسَرا: (ترانهساز)در ابیات زیر نظامی گنجوی، هم از «سَرا» بهره برده و هم از «سُرا»
[گر پیشه کنم غزلسَرایی
او پیش نهد دغل دَرایی]
و همینطور:
[مجنون ز مشقت جُدایی
کردی همهشب غزلسُرایی]
(نظامی گنجوی)
گروهی که از طرز بیان «ترانهسُرا» بهره میبرند؛ بر این رای پایدارند که «سَرا» نشانه یا پسوندی برای مکان است. مانند: «فرهنگسرا» و «حرمسرا» و امثالهم و طبق نظرِ آن گروه، در حقیقت «ترانهسَرا» یعنی: «ترانهخانه» و بر همین منوال، هنگام گفتگو از ترکیب «ترانهسُرا» بهره میبرند، قابل پذیرش است اما در هر دورهی تاریخ ادبی، نوع تلفظ واژگان بستگی به طرز بیان مردمان همان عصر داشته و کسی را یارای خرده گرفتن بر آن نبوده و نیست.
استاد دکتر محمدرضا باطنی در کتاب زبان و تفکر صفحهی ۱۸۳ میگوید؛ 👆👆👆
👇👇👇
((توجیهی که مسئولین رادیو تلویزیون برای این تصرفات عرضه میکنند، از این دو مقوله خارج نیست. اگر کلمه فارسی باشد، تلفظ گذشتهی آن را ملاک درستی و نادرستی قرار میدهند و اگر کلمه عربی باشد، تلفظ آن را در زبان عربی بهعنوان ملاک ارائه میدهند. از لحاظ زبانشناسی این دو ملاک هر دو باطل است و نمیتوان به آن استناد کرد!
اولا؛ صورت و تلفظ کلمه در گذشته بههیچوجه ملاک تلفظ آن در عصر حاضر نیست و نمیتواند، معیار قضاوت درست و غلط قرار گیرد. اگر چنین ملاکی درست باشد، باید بهعقب برگردیم و ببینیم مردمان زمان داریوش و خشایارشاه چگونه حرف میزدهاند و عینا الگوی تلفظ آنها را تقلید کنیم. حتا از این هم دورتر برویم و ببینیم، اقوام آریایی یعنی اجداد داریوش و خشایارشاه چگونه حرف میزدهاند تا گفتار آنان را معیار زبان امروز فارسی قرار دهیم. بنابراین طرز تلفظ پیشینیان نمیتواند، ملاک زبان در زمان حال باشد. زبان مانند ارگانیسم زندهای است که پیوسته در حال دگرگونی و تغییر است. کسانی که گذشتهی زبان را ملاک ارزیابی و قضاوت دربارهی صورت فعلی آن قرار میدهند، در واقع تحول زبانی را انکار میکنند و میکوشند، از دگرگونی آن جلوگیری کنند ولی این تلاشی است، بیهوده و عبث که همیشه به ناکامی میانجامد. زیرا شنا کردن برخلاف جریان آب است.
ثانیا؛ اینکه این کلمات در عربی فلانطور تلفظ میشوند، پس در فارسی نیز باید همانگونه تلفظ شوند، فرضی غلط است. هر زبان نظام صوتی خاص خود را دارد. وقتی زبانی واژه یا واژههایی را از یک زبان بیگانه میگیرد، آنرا در دستگاه صوتی خود جذب میکند.))
همچنین دکتر علی اشرف صادقی در اینباره میگوید؛
👆👆👆
👇👇👇
((غلطهای مصطلحی که غلط نیستند!
علیاشرف صادقی میگوید: کلمات بسیاری وجود دارد که سعدی و حافظ و مولوی به صورت دیگری به کار بردهاند و امروزه در نتیجهی تحول زبانی، بهصورت دیگری بهکار میرود و ما نمیتوانیم، تلفظهای امروز را بهزور بهتلفظهای قرن هفتم برگردانیم، اصلا نمیشود، زیرا عامهی مردم اینطور تلفظ میکنند. عدهای آمدند و آنها را غلطهای مصطلح خواندند. اگر منظور این است که تلفظ قدیمیتر صحیح است و تلفظ جدیدتر غلط، پس ما نرم و برف را هم باید بگوییم؛ تلفظ جدیدتر است و غلط اما اینطور نیست زیرا آنها جا افتادهاند و تلفظ قدیمی از بین رفته است.
زبان پدیدهی بسیار پیچیدهای است زیرا با مغز انسان ارتباط دارد و مغز انسان هم بسیار پیچیده است و هنوز کامل آن را نشناختهاند. زبان دائم تغییر و تحول پیدا میکند. مقداری از علل تحول زبان را هنوز نتوانستهاند، دریابند. البته مقداری از علل تحول زبان هم معلوم است؛ مثلا واژههایی که از زبانهای دیگر وارد زبان مبدا میشود. در برخورد زبان فارسی با زبان عربی تعدادی کلمه از عربی به زبان فارسی وارد شده یا واژههایی از زبان فرانسه و انگلیسی به زبان فارسی وارد شده است. علت ورود این کلمات هم مشخص است؛ مثلا مفاهیمی چون حج، خمس، زکات و... را در فرهنگ ایرانی نداشتیم و بعد این کلمات بر زبان فارسی وارد شد یا با آمدن تکنولوژی از غرب به ایران واژههایی نیز همراه آنها آمد؛ کولر، رادیو، تلویزیون، تلگراف و کامپیوتر که بعدها رایانه را برایش ساختند. تغییر زبان هم دلیل فرهنگی دارد و هم دلیل تمدنی؛ زمانی که دو تمدن با یکدیگر برخورد کنند، بر زبان و فرهنگ یکدیگر تأثیر میگذارند و واژههایی با خود میآورند که در جامعه پذیرنده فرهنگ نیست. ما فکر میکنیم در دوران ساسانیان هیچ واژه خارجی در زبان پهلوی نیست اما زمانی که واژهها را ریشهیابی میکنیم، میبینیم؛ واژههایی که مربوط به سنگهای گرانبها است، مانند الماس و یاقوت و زمرد و سیم اغلب از زبان یونانی آمده است یا کلماتی که مربوط به داروها هستند، اغلب هندی هستند. زیرا آنجا سرزمین سرسبزی بوده و گیاهان دارویی در آنجا پرورش پیدا کرده و به ایران میآمدند.
صادقی با بیان اینکه زمانی که واژهای از زبانی به زبان دیگر وارد میشود، تلفظ آن مطابق زبان پذیرنده عوض میشود، گفت: زبان پذیرنده، قواعد آوایی، واجها و آواهای خود را دارد. مثلا ما در زبان فارسی واجهای «پ»، «گ»، «چ» و «ژ» داریم که در زبان عربی نیست، در زبان عربی «ث»، «ط» و «ح» دارند که ما نداریم. آواها به ندرت از زبانی به زبان دیگر منتقل میشوند. گاه واژهای با آواهایی که گفته شد، وارد زبان عربی شده و بعد شکل معرب آن دوباره به زبان فارسی وارد شده است؛ مثلا "جوراب" که معرب "گوراب" است. «گ» آوایی فارسی است که عربها غالبا به «ج» تبدیل کردهاند. یا «گناه»، «جناح» شده است. یا آنها «پ» را که ندارند به «ف» بدل کردهاند؛ مثلا «پارس» به «فارس» تبدیل شده و «پارسی» به «فارسی» و ما آنها را دومرتبه از عربی گرفتهایم؛ یعنی شکل معربش نام زبانِ خودمان و منطقه فارس را از عربها گرفتهایم.
گاه اصل واژههایی که از زبان فارسی به عربی رفته و بهاصطلاح عربیزه شدهاند و ما دو مرتبه از آنها گرفتهایم، فراموش شدهاند؛ بهعنوان مثال «تاج» معرب واژه «تاگ» است که حتی در زبان ارمنی با «گ» باقی مانده است و به «تاجوَر»، «تاگَوُر» میگویند. این درحالی است که ما «تاگ» اصلی را از دست داده و «تاج» را گرفتهایم و الان این واژه، واژهی معیار ماست. تعداد واژههای اینچنینی بسیار است.
ما هیچ واژهای را که «ط»، «ض» و «ث» دارد، نمیتوانیم، مانند عربها تلفظ کنیم. هر چه «ث» باشد، به شکل «س» تلفظ کنیم، زیرا این آوا را در زبان فارسی نداریم. ما در زبان فارسی میگوییم «عَطْر» برخی میگویند؛ تلفظ صحیحش «عِطْر» است. ما چنین چیزی را نمیپذیریم و میگوییم؛ چرا فقط به زیر و زبر این کلمه پرداخته و فقط دیدهاید، عربها از کسره استفاده میکنند و ما از فتحه، در حالی که اگر درستی و غلطی در کار باشد، باید «ع» و «ط» را هم مثل عربی تلفظ کنیم که نمیشود و فارسیزبانان آنها را ندارند. گاه برخی از این حرفهای غیرعلمی میزنند.
عوام به "عکس" میگویند «عسک» این تبدیل دلیل آواشناختی دارد و زمانی که دو حرف «ک» و «س» کنار هم قرار میگیرند، در زبان فارسی قلب میشود. گاه به واژههای اصیل خودمان که برمیگردیم، میبینیم؛ بسیاری از واژههای پهلوی، در زبان فارسی مقلوب شده است؛ بهطور مثال ما میگوییم «برف» که در زبان پهلوی به شکل «بفر» بوده یا «نرم» در پهلوی «نمر» گفته میشده است. در واقع زمانی که «ر» در مرحله دوم قرار داشته، گرایش داشته عکس شود و در ابتدا بیاید. در نتیجه «بفر» و «نمر» به «برف» و «نرم» بدل شدهاند. زمانی که زبانشناسان به دنبال علل آوایی آن رفتند، متوجه شدند، این تلفظ برای ایرانیها آسانتر بوده، پس زبان دچار تحول شده است.
کلمات بسیاری وجود دارد که سعدی و حافظ و مولوی به صورت دیگری به کار بردهاند و امروزه در نتیجه تحول زبانی به صورت دیگری بهکار میرود و ما نمیتوانیم تلفظهای امروز را به زور بهتلفظهای قرن هفتم برگردانیم، اصلا نمیشود، زیرا عامهی مردم اینطور تلفظ میکنند. عدهای آمدند و آنها را غلطهای مصطلح خواندند. اگر منظور این است که تلفظ قدیمیتر صحیح است و تلفظ جدیدتر غلط پس ما "نرم" و "برف" را هم باید بگوییم؛ تلفظ جدیدتر است و غلط اما اینطور نیست، زیرا آنها جا افتادهاند و تلفظ قدیمی از بین رفته است.
ما تا صد سال پیش در زبان فارسی گفتاریمان خیلیکم «ژ» داشتیم، کلماتی که «ژ» دارند، از زبان فرانسه به زبان ما وارد شدهاند اما عوام آنها را با «ج» تلفظ کردند. مثلا؛ «آژان» که وارد شد، مردم میگفتند؛ «آجان»، هنوز هم «آجان» میگویند که بعدها واژهی "پاسبان" را زنده کردیم و بهجای «آجان»، «پاسبان» گفتیم یا کلمهی «گاراژ» که از فرانسه آمده بود، عوام «گاراج» میگفتند یا حتا شنیده بودم، مردم به میدان «ژاله» میگفتند؛ «میدان جاله» و زمانی که به دنبال دلایل آواشناسی آن رفتم، دیدم تعداد زیادی از کلمات ما که «ز» دارد در مرحله قبلتری «ژ» داشته است. دو کلمهی «گاراج» و «آجان» کلمات جدیدی هستند که ما اصلش را میدانیم. البته دیگر "گاراژ" جا افتاده و بیشتر پذیرفته شده تا «گاراج» اما کسی «آجان» را «آژان» نمیگوید و اگر کسی از این واژه استفاده کند، میگویند خیلی فرنگی است.
مرز اینکه کلمهای در زبان معیار و در میان درسخواندگان پذیرفته میشود، کجاست؟ باید بگویم؛ این موضوع مرز مشخصی ندارد، اگر واژه در زبان مردم کاملا جا افتاد و بهکار رفت، کمکم در زبان خواص هم دیده میشود. مثلا همهی ما میگوییم؛ «آجودان» درحالی که اصل این کلمه فرانسوی و به شکل «آژودان» است اما آنقدر "آجودان" نوشته (گفته) شده که کلمه پذیرفته شده است و دیگر کسی «آژودان» را قبول ندارد. ما کلماتی را که خیلی جا افتادهاند، قبول میکنیم اما زمانی که جا نمیافتد، میگوییم؛ غلط مصطلح است. همیشه اینطور بوده است. برخی معتقدند؛ شکل قدیمیتر کلمات که در نوشتهها آمده، شکل صحیح است و شکلهای جدید و تحولیافتهتر غلط است و میگویند؛ غلط مصطلح اما زمانیکه خیلی جا بیفتد و شکل اصلی را از زبان بیرون کند، دیگر میپذیرند و کسی نمیتواند بگوید؛ غلط است. این غلط رایج به مرور زمان پذیرفته میشود.
زبان ما فارسی است که در زبان پهلوی به آن «پارسیک» میگفتند و در دورهی هخامنشیان میگفتند؛ «پارسیکا» آن زمان آخر کلمات فتحه داشته که به تدریج افتاده است. مثلا؛ «دستْ» که «دستَ» بوده است. ما خبر نداریم آن زمان که این فتحه افتاده و این تحول صورت گرفته، عدهای به آن ایراد گرفتهاند یا نه. [قطعا ایراد گرفته شده است] زمانی که از زبان ساسانیان که به غلط آن را پهلوی میخوانیم، به فارسی دری آمدهایم، شکل کلمات عوض شده است. کلماتی که «ـه» پایانی دارند، پیشتر «گ» داشتهاند. مثلا؛ «بنده» در آن زمان، «بندگ» بوده یا «جامه»، «جامگ» بوده، «نامه»، «نامگ» یا «دانا»، «داناگـ» بوده است. کلمات بیشتر از پایان ساییده میشوند، در واقع انرژی گوینده در پایان کمتر است و به تدریج ساییده میشود، در نتیجه واجهای پایانی از واژه میافتد (البته گاه واژهها از ابتدا و میانه هم ساییده میشوند) مثلا «بندگ» میشود «بنده» اما زمانی که جمع میبندیم، میشود؛ «بندگان» این «گ» دیگر در پایان واژه نیست که بیفتد بلکه در وسط بوده و حفظ شده است.
بسیارخب، یک فرد عامی متوجه نمیشود که چرا مفرد میشود؛ «بنده» اما زمانی که جمع میبندیم، میشود؛ «بندگان» یا «هفته» زمانی که «ی» نسبت میگیرد، میشود؛ «هفتگی»، «خانواده» میشود؛ «خانوادگی» اما «سرمه»، «سرمگی» نمیشود بلکه «سرمهای» میشود یا « قهوه»، «قهوگی» نمیشود بلکه «قهوهای» میشود. البته گاه این قاعده زبان فارسی را به کلمههای عربی هم تسری دادهایم. مثلا؛ «جمله»، «جملهای» نشده بلکه «جملگی» شده است. یا کلمهی مغولی «شِحنه» که "شحنگی" یا «خیمه» را «خیمگی» گفتهاند. البته در مناطقی از خراسان به «مکهای»، «مکگی» و به «سرمه» «سرمگی» میگویند که نشان میدهد، در منطقهی خراسان این قاعده نسبت به مناطق دیگر قویتر عمل کرده است. الان به کسی که در زبان فارسی بنویسد؛ «قهوگی» میخندند اما کاری به «هفتگی» و «خانوادگی» ندارند.
«روزنامه» در فارسی «روزنامگ» بوده است که عربها آن را از ما گرفته و میگویند؛ «روزنامج» یا «برنامگ» را از ما گرفته و میگویند؛ «برنامج» زمانی که "روزنامج" جمع بسته میشود، به «روزنامجات» تبدیل میشود و ما آن را از عربی گرفتیم و در ادامهی کلمات دیگری ساختیم، مثل؛ عطریجات، کارخانجات و ادارجات. بسیارخب، ادبا بیایند تکلیف اینها را مشخص کنند. ما زبانشناسان میگوییم هرچه اکثریت مردم گفتند، درست است و اگر کلمهای وارد شد، تلفظ آنها مطابق تلفظهای بومی زبان پذیرنده تغییر پیدا میکند.
زبان امر پیچیدهای است. زبانشناسان این را نمیپذیرند که وامواژهها را به صورت اصل آنها تلفظ کنند. در زبان انگلیسی «سِنتِر» یعنی مرکز یا «لِتِر» یعنی نامه. اصل این کلمات فرانسوی هستند و آنها میگویند «لِتْر» و «سانتر». هیچ استاد انگلیسی نمیگوید؛ «لِتْر»، تلفظ صحیح واژه است و دیگر نگویید «لِتِر». یا «لوسْـتْر» کلمه فرانسوی است که سه حرف صامت پشت هم دارد و چون ما در زبان فارسی، کلماتی که در پایان سه صامت پیاپی داشته باشند، نداریم، آن را به «لوسْتِر» تبدیل کردهایم. یا میگوییم «تمر» اما مینویسیم «تمبر» با سه صامت پشت هم که برای راحتی تلفظ «ب» را انداختهایم و کسی نمیگوید؛ غلط است. در سیستان و بلوچستان، شخصی بود که پاکت نامه و تمبر میفروخت و «تمبر» را « تَمبَر» تلفظ میکرد که در گویش آنها، درست است اما در فارسی معیار درست نیست. زبانشناسان میگویند؛ ملاک درستی و نادرستی کلمه، جا افتادن، جا نیفتادن و یا به اندازه کافی جا نیفتادن آنهاست. اما باید بپذیریم کلماتی که از زبانهای مختلف، خواه ناخواه وارد زبان ما میشوند، به مرور شناسنامه ملی زبان مقصد را میگیرند و در کشور ما شناسنامه فارسی میگیرند.
بسیاری از حرفهایی که دوست بسیار عزیز، نجیب و شریفمان [دکتر ابوالحسن نجفی] در کتاب «غلط ننویسیم» گفته، از دید زبانشناسی غیر قابل قبول است. زیرا به تحولات زبانی توجه نشده است اما این کتاب شده کتاب راهنمای روزنامهنگاران و خبرنگاران.
ما با ابوالحسن نجفی صحبت کردیم که در ویراست سوم کتاب، از بخشهایی از نظریاتش عدول کند. همانطور که در ویراست دوم انجام داد اما عمرش کفاف نداد، ویراست سوم آن را چاپ کند و فرشتهی مرگ او را از میان ما برد!))
☆
نظر دو تن از زبانشناسان سترگ را ملاحظه فرمودید که با توجیه علمی فراوان و شاهدمثالهای گوناگون بسیار محکم و قاطعانه حرف آخر را زدند. حال میخواهم، در پایان، این نکته را یادآور شوم؛ هرچند که بحث اصلی ما دربارهی تلفظهای دیروز و امروز برخی از واژگان است اما موارد نزدیک به موضوع، چون میهمان ناخواندهای وارد جستار ما شد. دربارهی زایایی زبان در دیگر مطالب ادبی اشارتی داشتیم و توضیح دوبارهی آن در این مقال نمیگنجد اما دوستان توجه داشته باشند؛ واژگان بیگانه ممکن است با اندک تغییراتی در ساختار، وارد زبان ما شوند که چنین قاعدهای در تمامی زبانهای زندهی دنیا بهعنوان زایایی پذیرفته شده است. برای نمونه؛ عربها به لوازم خانه میگویند؛ "اثاث" و واحدش را "اثاثه" بیان میکنند اما فارسیزبانان از "اثاثیه" چنین معنایی را اراده میکنند و کاملا درست است. حال نباید بهصرف اینکه در زبان عربی از "اثاث" معنای لوازم خانه اراده میشود، واژهی "اثاثیه" را مردود شمرد و بر این باور بود؛ از آنجا که در زبان عربی چنین واژهای موجود نیست، بنابراین بهکارگیری "اثاثیه" در عبارات فصیح نادرست است!
عربها نیز با واژگان فارسی و انگلیسی چنین کردهاند که بارها در اینباره شاهدمثالهایی آوردهام. هر زبان مجاز است، ساختار واژگان خود را هرگونه که صاحبانش خواستند، بیافریند. بنابراین ورود واژگان بیگانه در هر زبان میتواند، از حیث ساختار با تغییراتی همراه باشد!
☆
فضلالله نکولعلآزاد
کرج. ۲۳ مرداد ماه ۱۴۰۲
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40
☆
☆
@
@