مرحوم فروغ فرخزاد
فروغ الزمان فرخزاد، شاعر پراحساس معاصر، در هشتم دیماه ۱۳۱۳ در شهر تهران دیده به جهان گشود. او در دوران جوانی سفرهای متعددی به کشورهای اروپایی داشت و از کشورهای ایتالیا، فرانسه، انگلیس و آلمان دیدن کرد.
بهسال ۱۳۳۰ با پرویز شاپور کاریکاتوریست معروف، ازدواج کرد و حاصل ازدواجشان پسری بود بهنام کامیار!
فروغ با نشر مجموعه شعرهای اسیر، دیوار، عصیان، در قالب نیمایی، کار خود را آغاز و اشعارش خیلی زودتر از آنچه که تصور میشد میان مردم نفوذ کرد!
[گروهی فرصتطلب سودجو که بیتعمق و کمتجربه نیز بودند؛ همین که دیدند بازار آثار فروغ بیمشتری نیست، از سر بیدانشی، دربارهاش به اظهار نظرهای نادرست و غیرواقعی و در نتیجه مبالغه پرداختند و او را بنیانگذار شعرنو و ... معرفی کردند که اشتباهی بس فاحش است.
اول اینکه؛ چیزی بهنام شعرنو وجود ندارد بلکه سبک نیمایی را میبایست شعر امروزی خطاب کرد! و این حقیقتی است که فروغ نیز بدان معترف بوده است!
دوم اینکه؛ فروغ سبک زیربنایی خاصی ارائه نداد بلکه تنها در قالب نیمایی سرود!
سوم اینکه؛ غلوّ دربارهی او مردود است. چون اشعار فروغ، غالبا فاقد تکنیکهای لازمهی شعری است و همانگونه که از اشعارش پیداست، چندان به علم بدیع و معانی و بیان واقف نبود. اما شاید آنچه که موجب شد، اشعار فروغ در دل مردم نفوذ کند، همانا سادگی کلام او باشد. چراکه بیانش بسیار ساده، ولی در حین سادگی از احساسات و شور خاصی برخوردار است. کلام او برخاسته از عواطف قلبی است که از دل برآمده و لاجرم بر دل مینشیند اما گروهی سودجو از سر طمع، بهمنظور انتشار کتاب و کسب درآمد حاصله از آن، در مورد فروغ راه مبالغه را برگزیدند و به نکات مبالغهآمیزی اشارت کردند که هیچکدام واقعیت ندارد. گروهی تا آنجا که توانستند، نظر شخصی خود را دربارهی اشعار و عقاید فروغ بیان کردند و به جای اینکه نوشتههایشان را با اندیشههای این شاعر بزرگ هماهنگ کنند، عقاید او را تحریف و با کلام خود لحاظ کردند و تا آنجا پیش رفتند که حتا نیم قرن بعد از مرگ فروغ، در زندگی خصوصیاش دخالت ورزیده و به قضاوت نشستند و عامل از هم پاشیدگی زندگی مشترک او را معرفی نمودند که این مایهی تأسف و جای بسی شگفتی است!]
آثار فروغ بهزبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، چینی، عربی، ترکی ترجمه شده است. او که مردم دوست و دارای احساسات بسیار لطیفی بود، به منظور ابراز احساسات خود جز شاعری، هنر دیگری را برای خود برگزید.
لذا در سال ۱۳۳۷ با ابراهیم گلستان آشنا و وارد دنیای هنری سینما شد. در سال ۱۳۴۱ فیلم "خانه سیاه است" او که در آسایشگاه جذامیان تبریز ساخته شده بود، برندهی جایزهی نخست جشنوارهی هنری شد!
فروغ دارای احساساتی رقیق و قلبی رئوف بود. از خرج روزانهی خود زد و به دیگران یاری رساند. میان بیماران جذامی نشست، با آنان درددل کرد، با آنان غذا خورد و کاری خداپسندانه انجام داد که اگر بینظیر نباشد، بسیار کمنظیر است.
در سال ۱۳۴۲ کتاب «تولدی دیگر» از او به چاپ میرسد و پس از آن مجوعه شعرهای، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، اسیر، عصیان، دیوار در دسترس عموم قرار میگیرد.
فروغ روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ با جیپ شخصی خود، در جادهی دروس قلهک تصادف کرد و از ماشین به بیرون پرتاب شد . سرش به جدول کنار خیابان اصابت نمود و جان باخت. مرحوم در هنگام مرگ تنها یک عبارت را بر زبان جاری ساخت:
«وای سرم!»
فروغ در زمستانی سرد زیر بارش برف، در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد!
[خدایش رحمت کناد.]
★
به یاد: فروغ فرخزاد
روانت شاد باد، ای شاعر افسردهی تنها!
تو غمگین بودی و روحت؛
چنان دریای جوشان در تلاطم بود
نگاهت گرم بود اما
نوای خنده و شادی
درون سینهات گم بود
پر و بال ترا کندند اما روح تو شوق پریدن داشت.
همیشه در گلویت بغض بود و آه ...
دلت دریای ماتم بود اما همچنان شوق تپیدن داشت.
سرشک غم،
درون دیدگانت موج می زد لیک؛
درون قلب صاف تو؛
صفا و عشق مردم بود!
خوشیها چون گلی در جان تو پژمرد!
دلت از ناجوانمردان بداندیشه سخت افسرد!
صدای عشق در شعر تو پیدا بود، غم در سینهی تنگت هویدا بود!
ز شعرت میتوان معنای مهر و عشق را حس کرد!
لبت پرخنده اما اشک در چشم تو پیدا بود!
تو بودی یار بیماران محرومی؛
که دور از خانه و همسر؛
به کنج خانهای، پردرد و تنها آرزوی مرگ میکردند
دلت از ظلم نامردان ز هم بگسست
سرودت بوی غم میداد!
ز هر سو تیر غم تا پر ...؛
درون سینهات بنشست!
دلت غمگین،
درون دیدگانت نیمهشبها اشک پنهان بود!
بهجای خون درون جوی رگهایت؛
سراپا درد و غم بود و سرود بینوایان بود
دلت دریای محنت بود، روح تو
بسی آرام و پاک و باطراوت بود
درون سینهی پردرد تو ای شاعر غمگین؛
سراسر آتش عشق و محبت بود
تو غمگین بودی اما عشق مردم با تو همره بود
ترا اندوه کشت افسوس عمر تو؛
بسی پر درد و کوته بود!
روانت شاد باد ای شاعر افسرده ی تنها!
تو غمگین بودی و روحت؛
چنان امواج دریا در تلاطم بود.
روانت شادمان بادا!
روانت شادمان بادا!
قطعهی فوق را که برای مرحوم فروغ فرخزاد سرودهام ، به تاریخ ۱۳۸۱ در کتاب «فریاد در مه» به چاپ رسیده است.
تهران ۱۳۸۱ فضل الله نكولعل آزاد
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
Www.nazarhayeadabi.blogfa.com