لینک بخش اول 👇👇👇
http://lalazad.blogfa.com/post/109
روش نقد زبان و پژوهش‌های تاریخی بخش ۲
پنجم اینکه؛ "سادگی" یا "ساده‌گی"؟
چنانچه بخواهیم، به واژگانی که به "ها"ی ناملفوظ مختوم شده‌اند، "یاء" نسبت بیفزاییم، "ها" حذف و به "گاف" بدل می‌شود. مانند؛ زندگی. بندگی
حال کسی که از دانش زبان "فارسی" بی‌بهره است، چگونه به‌خود اجازه می‌دهد، درباره‌ی دو زبان‌های عربی، انگلیسی و ترکی به اظهار نظر بنشیند!
ششم اینکه؛ در تداول فارسی‌زبانان کار لویی پاستور بیشتر به ابتکار ماننده است تا اختراع!
فرهنگ فارسی معین
مخترع
اختراع‌کننده، ایجادکننده، آن که چیز جدیدی را اختراع کرده است.

در زبان فارسی عده‌ای از ادیبان معادل "پاستوریزه" را "پالشته" پیشنهاد داده‌اند اما "پالوده" یا؛ "پالیده" مانوس‌تر است، زیرا هم معنای آن در فرهنگ‌ها آمده و هم اینکه کاربرد آن دارای پیشینه است. هرچند که "پالشته" برگرفته از پالایش و کاملا صحیح است.
لغت‌نامه‌ی دهخدا
پالیدن
صافی کردن. تصفیه کردن. پالیدن زر را

خالص کردن آن از خَبث [پلیدی]
(زمخشری)
چو دید آن برو چهره‌ی دلپذیر
ز پستان مادر بپالید شیر
(فردوسی)

بی‌تعمق بی‌سوادی در یکی از مطالب خود نوشته بود؛ (قدرت کلمات عربی بیشتر از زبان فارسی است، برای همین است که بسیاری از مطالب به زبان عربی را نمی‌توان با واژگان فارسی به‌طور دقیق ترجمه کرد و ....) که کسی کوچکترین آشنایی با دانش زبان‌شناسی داشته باشد، درمی‌یابد، این کلام مزخرفی بیش نیست، چراکه چنین پدیده‌ای در تمامی زبانها صدق می‌کند. یعنی؛ دیگر زبان‌ها نیز واژه‌ای دارند که اگر عربها بخواهند، آنرا به زبان خود ترجمه کنند، مجبورند، برایش جمله بسازند. هیچ واژه‌ای به‌طور دقیق مترادف و معادل واژه‌ی بیگانه‌ی خود نیست. برای همین است که هیچ ترانه و داستانی را نمی‌توان عینا ترجمه کرد. هر واژه ممکن است، جز معنای حقیقی، چند معنای مجازی دیگر نیز داشته باشد، که در واژه‌ی دیگر زبان چنان معنایی موجود نباشد. ضمن اینکه؛ یکی از مواردی که در شکل‌گیری یک زبان موثر است، فرهنگ آدمی است که می‌تواند، بر معنای واژگان موثر واقع شود. پروفسور حسابی در مقاله‌ی《توان‌مندی‌های زبان فارسی در برابر عربی》فرموده‌اند؛
((اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان [عربی وارد] است، این است که برای تسلط یافتن به آن باید دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از میان برداشت و این کار برای همه‌کس مقدور نیست. حتا برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه‌اند.
اکنون اگر تعداد کلمات لازم از آن دو میلیون بگذرد، دیگر در ساختمان این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد. مگر این‌که معنی تازه را با جمله‌ای ادا کنند.
به این علت است که در فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم که بسیاری از کلمات به‌وسیله‌ی یک جمله بیان شده، نه به‌وسیله‌ی یک کلمه، مثلا Confrontation که در فارسی آنرا می‌شود، به "روبرویی" ادا کرد، در فرهنگ‌های فرانسه یا انگلیسی به‌عربی چنین ترجمه شده است: ”جعل‌الشهود و جاهاٌ و المقابله بین‌اقوالهم” و کلمه‌ی permeability که می‌توان آن را در فارسی به کلمه‌ی "تراوایی" بیان کرد، در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: ”امکان قابلیه الترشح“
اشکال دیگر در این نوع زبان‌ها این است که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعداد کم‌تر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمه‌ای چند معنی تحمیل می‌شود،
در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمه دلالت فقط به یک معنی بکند تا هیچ‌گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند.
به‌طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌کردند، در یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند که در برابر کلمات بی‌شمار علمی که در رشته‌های مختلف وجود دارد، آکادمی مصر که در تنگنای موانع بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از بکار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هند و اروپایی استفاده کرد. مثلا در مورد ce phalopode که به جانوران نرم‌تنی گفته می‌شود، مانند octopus که سروپای آنها به هم متصلند که در فارسی به آنها "سرپاوران" گفته شده است، بالاخره کلمه‌ی "راس رجلی" را پیشنهاد کردند که این ترکیب به هیچ‌وجه عربی نیست. برای خود کلمه‌ی mollusque که در فارسی "نرم‌تنان" گفته می‌شود، در عربی یک جمله بکار می‌رود: ”حیوان عادم الفقار))
افراد بی‌تعمق می‌بایست بدانند، واژگان بر اساس فرهنگ مردم پدید می‌آیند. برای نمونه واژه‌ی انگلیسی love به‌طور دقیق مترادف واژه‌ی "عشق" فارسی‌زبانان نیست. زبان عربی که تعریف عمیقی از ابن واژه ندارد.
معنای واژه‌ی انگلیسی love در فرهنگ آمریکایی انگلیسی‌به‌انگلیسی ۳۰۰۰۰۰ هزار واژه‌ای؛
(merriam webster) چنین آمده است؛
strong affection for another arising out of kinship or personal ties
maternal love for a child
attraction based on sexual desire : affection and tenderness felt by lovers
After all these years, they are still very much in love
affection based on admiration, benevolence, or common interests
love for his old schoolmates

علاقه‌ی شدید به دیگری که از خویشاوندی یا روابط شخصی ناشی می‌شود.
عشق مادری به فرزند maternal love
جاذبه‌ی مبتنی بر میل جنسی. محبت و لطافتی که توسط عاشقان احساس می شود. (در نهایت به روابط جنسی ختم می‌شود) attraction based on sexual desire
محبت و لطافتی که عاشقان احساس می‌کنند.
محبتی که مبتنی بر تحسین، خیرخواهی یا علاقه‌ی دوطرفه به هم‌کلاسی‌های قدیمی‌ باشد.
اصولا در زبان فارسی از "عشق" معانی ذکرشده اراده نمی‌شود. دکتر معین در فرهنگ خود می‌گوید؛ (عشق افلاطونی عشقی است که با گرایش های جنسی همراه نیست. [در زبان فارسی "عشق" دارای تعابیر عرفانی نیز است.] در اصطلاح تصوّف به معبود حقیقی ختم می‌شود و بنیاد هستی بر مبنای "عشق" بنا نهاده شده و در نتیجه کمال واقعی را در عشق باید جستجو کرد.)
در سرزمین ما چنین فرهنگی از تعبیر "عشق" نافذ و رواست و این در حالی است که در زبان انگلیسی از love چنین تعابیری اراده نمی‌شود. عشق در زبان فارسی مقدس است اما غربی‌ها آن را گاه جدا از رابطه‌ی جنسی نمی‌دانند و برای همین است که به فرزند "حرامزاده" می‌گویند؛ (baby love) یعنی بچه‌ای که از راه رابطه‌ی غیر قانونی پدید آمده است. در مجموع معنای love در اینجا رابطه‌ی جنسی آن‌هم از نوع حرام و غیرشرعی است.

موردی دیگر؛
ترکیب "برادر ناتنی" را در نظر بگیرید، یعنی؛ برادری که از یک تن نیست. همانطور که می‌دانید؛ پدر و‌ مادر به‌منظور ایجاد فرزند، در هم می‌آمیزند و حکم یک "تن" را دارند. حال اگر پسری با خواهر یا برادرش از یک پدر یا یک مادر نباشد، حکم برادر ناتنی را دارد و این ترکیب واقعا منطقی و پرمعناست اما انگلیسی‌زبانها به "برادر ناتنی" می‌گویند؛ half brother یعنی؛ "برادر نیمه" که معنای دقیق و عمیقی ندارد. عربها هم به تقلید از آنها از ترکیب "نصف أخ" (برادر نیمه یا نیم‌برادر) بهره می‌برند که دقیقا مانند ترکیب انگلیسی‌ها معنای عمیق و دقیقی ندارد!
آقای (ناصر پ.پ) که به دروغ و به‌غلط فرموده‌اند؛ (عرب، با زبان گوهرین‌اش، به ساده‌گی، (!) از ریشه‌ی «ستر»، که به معنای «پاک کردن از پلیدی» است) چشم باز کنند و ببینند که این زبان‌ گوهرین فارسی است، که دارای واژه‌ی "پالیدن" به‌معنای "خالص کردن از پلیدی" است، نه زبان تازی!
فرهنگ فارسی معین
پالوده
صاف و پاک شده


لغت‌نامه‌ی دهخدا
پالیده
صاف‌شده و صاف‌کرده. زر پالیده. زر خالص
(برهان قاطع)

ایشان که در متن‌شان خود از لفظ "پالایش" در معنای "پاستوریزه" بهره برده‌اند، به چه دلیل و از کدامین منبع می‌گویند؛ زبان فارسی در معادل‌سازی ناتوان است؟
بر فرض مثال در زبان فارسی نتوان معادلی فراهم آورد که در زمینه‌ی معادل‌سازی دست زبان فارسی کوتاه نیست اما آیا ایشان در اندیشه‌ی زبانهای قومی ایران‌زمین بوده‌اند؟ زبانهای قومی سرمایه‌‌ی مرز و بوم ماست و به‌راحتی می‌توان از زبان‌های داخلی وام‌واژه دریافت کرد. زبانهای قومی ما کردی، لری، گیلکی، مازندرانی، ترکی و ... حتا زبان عربی نیز یکی از زبان‌های قومی ایران به‌شمار می‌رود اما به‌نظر ادیبان بهتر است، دیگر از این زبان وام‌واژه‌ای دریافت نشود!
فالوده، به‌قول دهخدا؛ صورت دیگری است، از واژه‌ی پارسی پالوده اما چون نوعی خوردنی است، از آن صرف‌نظر می‌کنیم و تنها به "پالوده" و "پالیده" اکتفا می‌ورزیم!
لغت‌نامه‌ی دهخدا
پالوده
پاک کرده از غش
(اوبهی)
صاف و پاک شده. صافی. صافی‌کرده. پاک کرده
(صحاح الفرس)
"
پالوده" حتا پرمعناتر و بهتر از "پاستوریزه" است که از اسم لویی پاستور Louis Pasteur الهام گرفته شده است.
گروهی از ادیبان دو واژه‌ی "
زُداییده" و "زُدوده" را نیز همراه با "پالشته" به‌عنوان مترادف "پاستوریزه" پیشنهاد داده‌اند! در گذشته‌تر عرض شد؛ مترادف "هموژنیزه" ترکیب "همگن‌سازی" به‌معنای؛ "یکپارچگی" در نظر گرفته شده و بسیار پرمعناتر از واژه‌ی عربی "متجانس" به‌معنای؛ "هم‌جنس‌سازی" است! واژگان "پالوده"، "پالیده"، "پالودن"، "پالیدن"، "فالوده" فارسی پهلوی است. (فرهنگ پهلوی مکنزی) 👇👇👇


در ادامه فرموده‌اند؛
((
استاد ممتاز و(!) مرحوم، دکتر محمد حسین روحانی، که کارشناس نخبه‌ی هر دو زبان فارسی و عربی بود، در شماره‌ی نخست مجله‌ی «بینات» مقاله‌ی مستندی در‌باب نازایی مطلق زبان فارسی (!) و نوزایی دائمی زبان عرب (!) آورده و می‌نویسد که در عرصه‌های فنی و تخصصی هم، لغت بیگانه به زبان عرب ورود نمی‌کند، (!) زیرا در اندک زمان، آن زبان توانا، جای‌گزین مناسب و فصیح و زیبایی در جای آن خواهد نشاند))
پاسخ؛
در وهله‌ی اول عرض کنم؛ اگر منظورشان از استادِ ممتاز نامبرده‌ی مذکور است، بنابراین حرف ربط "و" می‌بایست حذف شود. توضیح بیشتر اینکه؛ استاد ممتاز رتبه‌ای است، در دانشگاه که به استادان حرفه‌ای بخشیده می‌شود. مانند؛ استاد ابوالحسن نجفی!

ضمن اینکه چنان شخصی که مرقوم فرمودند؛ با لقب استاد ممتاز و دارای مدرک دکترای ادبیات یافت نشد و بر فرض مثال اگر چنین شخص با چنین شاخص در گذشته نیز بوده است، باید گفت؛ با چنین لودگی‌ها و سخن‌های خام تنها بی‌سوادی خود را نمایان ساخته است.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد

*
در ادامه؛
نازایی مطلق زبان فارسی؟ نوزایی دائمی زبان عرب؟
فتبارک الله احسن الخالقین
چنانچه ادیبان فارسی‌شناس دیگر کشورها از قبیل؛ ترکیه، انگلیس، فرانسه، آلمان و حتا ادیبان کشورهای عربی‌زبان بافته‌ی ایشان را بخوانند، بی‌درنگ متوجه عقده‌های درونی و غرض‌ورزی و بی‌سوادی‌شان می‌شوند و به‌خام بودن آن پی می‌برند!
خوانندگان محترم این جستار به‌خوبی می‌دانند؛ عکس چنین تصوری صادق است. یعنی؛ زبان فارسی زایاست و در برابر آن زبان تازیان نازا و سترون!
ایشان بهتر است، در این زمینه نظر مستشرقین را جویا شوند تا حقیقت را دریابند.
فرموده‌اند؛ ((
لغت بیگانه به زبان عرب ورود نمی‌کند))
پاسخ؛
ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

چنین تصور بسیار نادرست است و چنین پدیده‌ای غیرممکن! کسی نیست، به ایشان بگوید؛ غرض‌ورزی‌تان به‌جای خود، دست‌کم قبل از نشر چنین مطالب سخیفی کمی جستجو کنند تا آبروی خودشان را بیشتر از این نبرند. یعنی چه؟
به چه‌دلیل واژگان بیگانه به زبانِ غیر علمی زبان عربی وارد نمی‌شوند؟ چنین پدیده‌ای مگر میسر است؟ این کلام نشانه‌ی بی‌سوادی محض است. ایشان گفتند و زبان عربی تهی از واژگان بیگانه شد!!!

ایشان گفتند و همه‌ی مردم یاوه‌های‌شان را کورکورانه پذیرفتند!!! (زهی خیال باطل!)
خیر، چنین پدیده‌ای دور از واقعیت است و باید به ایشان عرض کنم؛ در زمینه‌ی علمی، باور شدن زبان عربی غالبا بدون تزریق نطفه‌ی واژگان بیگانه میسر نیست!
مگر می‌شود، زبانی از دیگر زبان وام‌واژه دریافت نکند؟ پس تعداد بی‌شماری از واژگان فارسی، انگلیسی، فرانسوی و ... در زبان عربی چیست؟ در طول تاریخ عرب‌ها، زبان تازیان به‌دلیل تصرفی بودن، همواره واژگان بیگانه را به جمع خانواده‌ی واژگانی خود دعوت کرده و می‌کند.
این پان‌عرب شوخ‌چشم این حرف‌ها را از کدام سوراخ به‌دست آورده‌اند؟
ادبا نیز بدین امر واقفند که زبان عربی به‌دلیل تصرفی بودن، کم‌وبیش در معادل‌سازی واژگانِ علمی عقیم است و به‌قول خود حضرتشان راهی جز باروری مصنوعی به‌منظور زایمان غیر طبیعی ندارد!
چنانچه با چشم بصیرت بنگرند؛ این زبان پر از واژگان علمی بیگانه است:
عربها (
microbe) را "الميکروب" می‌گویند و به "المِيْكروبات" جمع می‌بندند.
مانند عبارت؛

(اطلاعات درباره‌ی میکروب) را می‌گویند؛ (معلومات عن الميکروب)
اگر واژگان بیگانه به زبان عربی وارد نمی‌شود، پس چرا واژه‌ی انگلیسی (
هیدروژن Hydrogen) را به‌صورت "هيدروجين" به‌لفظ درمی‌آورند؟ نیم‌نامبرده نمونه‌های زیر را چگونه ارزیابی می‌کنند؟؛
اکسیژن. oxygen الأكسجين (al'uksujin)
تلویزیون. Television التلفاز
باکتری. bacteria بكتيريا
سیگار. Cigarette سيجارة
تازیان حتا "سیگارت" را دقیقا مانند انگلیسی زبان‌ها "سیجارت" می‌گویند.
اصولا زبان‌های موجود در جهان به‌دلایلی که در دیگر مطالبم ذکر شده، برخی واژگان، چه ساده و چه ترکیبی را نمی‌توانند، معادل‌سازی کنند. تمام جهان واژه‌ی بین‌المللی "فوتبال" را همان "فوتبال" و "هندبال" را همان "هندبال" خطاب می‌کنند اما عربها به‌صورت غیر ضروی خواسته‌اند، برای آن دو واژه معادلی در نظر بگیرند. از این روی با اینکه زبانشان تصرفی است، نه ترکیبی، مجبور شده‌اند، به‌صورت مرکب واژه‌سازی کنند و در این زمینه با ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ (گرته‌برداری) ترکیب (كرة القدم) و (کرة اليد) را بیافرینند.《Handball هندبال. كرة‌ اليد》《football فوتبال. كرة القدم
ما در زبان فارسی مترادف email پست الکترونی را "رایانامه" در نظر گرفته‌ایم که از پیوند “رایا” پیش‌وند نوساخته و “نامه” که مترادف mail است، پدید آمده اما تازیان به‌دلیل اینکه زبان‌ گوهرین‌شان(!) تصرفی است و نه ترکیبی، همانند صاحبان زبان پرتوان فارسی دارای چنین توانی نیستند تا واژه‌ی مناسبی را به‌عنوان مترادف معرفی کنند و اجبارا از ترکیب انگلیسی‌عربی "برید الکترونی" barid 'iiliktiruniun بهره می‌برند. البته ما هم از سر بی‌دقتی کم‌وبیش چنین کرده‌ایم و از آنجا که "تلفن" در اذهان جای افتاده، در گفتارها و نوشتارها به‌جای بهره‌وری از "موبایل" از ترکیب انگلیسی‌فارسی "تلفن‌همراه" سود می‌جوییم که البته می‌توانستیم، با تلاشی بیشتر از تک‌واژه یا ترکیبی ناب بهره بریم.‌ ضمنا ما در گذشته "هندزفری" امروزی را به‌صورت تکی، "گوشی" می‌گفتیم، الان هم می‌توانیم، از همان واژه بهره بریم و لزومی ندارد، از ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ آن سود جوییم اما جوانان امروزه اشتباها به "تلفن‌همراه" می‌گویند؛ "گوشی"
تنها خواستم، این پیام را افاده کنم؛ جناب (پ.پ) در نمونه‌های مورد اشاره‌ی‌شان از روش گزینشی بهره برده‌اند و همان‌طور که این‌حقیر منصفانه نظر خود را بیان کردم، ایشان نیز می‌بایست چنین می‌کردند. اما در نمونه‌ی زیر بحث، چیز دیگری است؛
در زبان فارسی مترادف واژه‌ی بیگانه‌ی "کامپیوتر Computer" ترکیب موجز "رایانه" است که فارسی‌زبانان با آمیختن "رای" از مصدر "راستن" به پسوند "انه" این واژه‌ی مرکب را ساخته‌اند اما‌ تازیان با زبان گوهرین‌شان مجبور شده‌اند در این بخش از تصرفی بودن زبانشان صرف نظر کنند و به قاعده‌ی ترکیبی روی آورند و از واژه‌‌ی ترکیبی "الحاسب‌ الإکترونی" و با گرته‌برداری یا ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ "Computer" از "الکمبیوتر" بهره برند!
جناب (پ.پ) در ادامه‌ی مطلب خود فرموده‌اند؛
هرچند برای گستردگی و توانايی و خلوص زبان عرب کافی است بگوييم زبان انتخابی خداوند برای بيان قرآن جاويدان است. صاحبان شعار «فارسی شکر است»، که اگر نیت کنند، با آن حلوا هم بپزند، از کاربرد لغت عرب ناگزیرند، با تمام دم و دستگاه «فرهنگستانی»‌ خود بقیه‌ی عمر مرا فرصت دارند، تا به هر ترتیب، برای همین دو واژه‌ی پاستوریزه و هموژنیزه، اگر نه لغت بالغ، بل با توضیح و تفسیر هم که باشد، بدون استفاده از لغت عرب، دو جای‌گزین مناسب بسازند، که هر کدام از پنج واژه بیش‌تر نشود و چون این کار نامیسر است، (!) شاید سرانجام خردمندان این سرزمین تسلیم این حرف حساب شوند که هیاهوی تبلیغاتی موجود در باب توانایی‌های زبان و قوم فارس، چنان که در قضیه‌ی خلیج فارس شاهد شدیم، از ابزارهای مراکز یهودی، برای تولید تفرقه میان بومیان ایران و مردم منطقه است. این گونه ابزارها، قرنی است روشن‌فکران و ناسیونالیست‌های بی‌ریشه و رضاشاه زاده‌ی ایران را دائما تحریک می‌کند که با اتکاء به زبان ظاهرا شیرین خود و به پشتیبانی دیوان‌های شعری که ۷۰ درصد لغات کاربردی آن، که موجب حلاوت آن اشعار است، بهره برده از بنیان کلام عرب است، خود را از تمام فرهنگ‌های جهان و به خصوص از فرهنگ مردم عرب برتر بشمارد!!! آیا زمان آن نیست که به خردمندی باز آییم، خود را از تور افتخارات قلابی یهود بافته، که موجب درجا زدن و توقف و عطف نظر به پشت سر و جدال بی‌سبب با فرهنگ همسایگان و بل جهان است، نجات دهیم و به وحدت ملی و منطقه‌ای بیاندیشیم که دستور کار مبرم روز و روزگار آشوب‌زده‌ی دنیای کنونی ماست.
(ناصر. پ.پ)
پاسخ؛
خدا هدایت کند، آدم نادان را اما لعنت کند، نادان مغرض را، چون نادان مغرض تا دست از غرض‌ورزی خود برندارد، هدایت نخواهد شد.
اصولا ایشان که (چه کسی) هستند تا بخواهند و بتوانند، در زبان فارسی به معادل‌سازی بپردازند؟ چراکه نادانی و بی‌سوادی خود را به‌حساب ضعف زبان فارسی نهاده‌اند. کسی که نمی‌داند، زبان فارسی با "وندها" و ترکیب کردن واژگان و ... می‌تواند، دست به ایجاد واژگان جدید بزند، بیجا می‌کند، درباره‌ی معادل‌سازی به اظهار نظر می‌پردازد. کسی که دارای سواد ادبی نباشد، قطعا نمی‌تواند، برای واژگان بیگانه معادل بسازد.‌ ایشان چرا بی‌سوادی و کندذهنی خود را به گردن زبان پرتوان فارسی می‌اندازند؟
درگذشته‌تر پاسخِ پنج‌ونیم سطر اول داده شده است. فقط همین را عرض کنم؛ به کوری چشم دشمنان اگر خدا بخواهد، فارسی‌زبانان با شکرِ زبانِ شیرینِ فارسی، حلوای ایشان و امثال ایشان را که هیچ، بلکه شیرینیِ جشنِ جهانی شدن فارسی را نیز خواهند پخت.
《تا کور شود هر آنکه نتواند دید!》
در ادامه عرض کنم؛ باز جای شکرش باقی است، فرموده‌اند؛(خلیج فارس) و آنرا دو دستی پیشکش دشمنان پلید ایران نکرده و نفرموده‌اند؛ (خلیج ...) که حتا برای بیان اندیشه‌ی خود از قرار دادن نام غیر "فارس" در کنار خلیج "آبکند" ایرانی شرم دارم و اگر‌ چه خدای ناکرده منظورشان این است که نامش می‌بایست تغییر یابد، در پاسخ به ایشان می‌گوییم؛ ایشان و امثال ایشان می‌بایست این آرزو را با خود به‌گور ببرند!
ما نه یک وجب از خاک خود را به بیگانگان می‌دهیم و نه حتا نام آبکند همیشه فارس را تغییر می‌دهیم!
حال اینکه خدای تبارک و تعالی قرآن را به زبان عربی نازل کرده؛ برای این بوده که زبان مشرکین عربی بوده و خدای خواسته با زبان خودشان با آنان سخن بگوید تا عربها از درک معنای قرآن غافل نباشند. در حقیقت این پیام هشدار به‌شمار می‌رود، نه برتری زبانی و بسیار طبیعی است که قرآن کریم به زبان قوم عرب نازل شود و چنین سنتی در طول تاریخ پیامبری از زمان حضرت آدم تا پیغمبر خاتم استوار بوده است! خدا در قرآن کریم می‌گوید؛
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ
(سوره‌ی ابراهیم آیه‌ی ۴)
[و ما هیچ پیامبرى را فرو نفرستادیم، مگر اینکه به زبان قوم خود سخن گویند]
منظور جناب (پ.پ) این بوده که کلام قرآن کریم به این دلیل که به زبان عربی بوده، معجزه به‌شمار می‌رود و یا نعوذ بالله خدا فقط با زبان عربی می‌توانسته معجزه کند و از این روی زبان عربی را برای وحی خود مناسب دیده تا به کلام خود رونق دهد و این در حالی است که عکس گفته‌ی ایشان صادق است، یعنی؛ در حقیقت زبان عربی، جلالت و نفوذ خود را از قرآن کریم به‌دست آورده و هدف پروردگار متعال تمجید از زبان عربی نبوده است!
«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ»
(آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی فصلت)
[اگر قرآن را به زبان عجم (غیر عربی) فرو می‌فرستادیم؛ (مشرکین دوره‌ی جاهلیت) می‌گفتند:
خدایا! چرا آیات آن به روشنی بیان نشده است؟ پیامی به زبان عجم (غیر عرب) و پیامبری از قوم عرب؟
]
بنابر همین ملاحظه، خدا قرآن را به زبان عربی فرو فرستاد تا حجت را بر مشرکین مکه تمام کند و در نتیجه، بهانه‌ای به دست آنان ندهد که در قیامت به اعتراض برخیزند و بگویند؛ پیام آسمانی به زبانی جز زبان ما بود!
یک سوال:
اگر زبان مشرکین غیر از عربی بود، آیا خدا پیامبری فرو نمی‌فرستاد تا آنان را از شرّ بت‌پرستی و زنده به ‌گور کردن دختران و زناکاری و شرابخواری و برده‌فروشی و خوردن گوشت مردار و خرید و فروش زنان برحذر دارد؟ اینکه گروهی را اعتقاد بر این است که زبان عربی را می‌بایست بخشی از دین‌ فرض کرد، بایستی بدانند، آن باوری بی‌منطق، بی‌ربط و نادرست است و چیزی جز گمراهی نیست. اهل علم می‌داند، سالیان سال است که مهر اِندِراس بر پیشانی چنین اندیشه‌ای خورده است.

در ادامه فرموده‌اند؛
با اتکاء به زبان ظاهرا شیرین خود و به پشتیبانی دیوان‌های شعری که ۷۰ درصد لغات کاربردی آن، که موجب حلاوت آن اشعار است، بهره برده از بنیان کلام عرب است، خود را از تمام فرهنگ‌های جهان و به خصوص از فرهنگ مردم عرب برتر بشمارد!
در پاسخ باید گفت؛
زبان فارسی، زبانی به‌ظاهر شیرین است؟
خب، این جز نشان بی‌سوادی و بی‌فرهنگی چه چیز دیگری را در پی دارد؟
ایشان گمان کرده‌اند؛ با بیرون ریختن عقده‌های درونی خود، اذهان را تحت تاثیر قرار داده و جهانی را شگفت‌زده خواهند کرد. باور بفرمائید، در تمام عمرم تاکنون چنین هرزه‌گویی‌ها و اراجیف مضحکی نخوانده و نشنیده بودم.
ایشان چنانچه به غنی بودن و شیرین بودن زبان فارسی واقف نیستند، اندکی نظر مستشرقین و ادیبان حرفه‌ای جهان عرب را جویا شوند و ببینند، آنان درباره‌ی زبان فارسی چه گفته و چه می‌گویند و اینکه ناشیانه فرموده؛ ۷۰ درصد واژگان شعری دیوان شاعران عربی‌اند، باید عرض کنم؛ چنین فرد بی‌سوادی که حتا از درست‌نویسی یک عبارت ساده عاجز است، از کدام منبع چنین چیزی را دریافت کرده است؟ با کدام تحقیق به‌این نتیجه رسیده است؟ سالها پیش گروهی (بدون اینکه بدانند، زبان عربی نیز از زبان فارسی وام‌واژه دریافت کرده و بسیاری از واژگان را که ما گمان می‌کردیم، از زبان عربی است، در حقیقت فارسی‌اند و با بی‌تعمقی آن را عربیزه کرده‌ایم) گفتند؛ ۴۳ درصد از واژگان فارسی عربی‌اند و بعدها گروهی دیگر یک‌کلاغ را چهل‌کلاغ کردند و به مبالغه پرداختند و آن را به ۵۰ درصد رساندند و گروهی دیگر همین‌طور غلو کردند و آن را به ۶۵ درصد و ایشان به ۷۰ درصد رسانده‌اند. شاید باورتان نشود، گروهی دیگر نیز تعارف را به‌طور کل کنار گذاشته و آنرا به ۹۰ درصد نیز رسانده‌اند. جایی خواندم؛ (۷۰ درصد واژگان‌ زبان فارسی از عربی است، ۴۰ درصد ترکی و ۳۰ درصد انگلیسی و ۳۰ درصد دیگر فرانسوی و ۲۰ درصد دیگر هم زبانهای یونان و ...) است و کسی نبود تا به ایشان بگوید که؛ ای مغرضِ بی‌سوادِ نادان این آمار که از صد در صد هم گذشت و به ۱۹۰ درصد رسید. بی‌سوادی و بی‌فرهنگی هم حد‌ و مرزی دارد.
شاعران عرب در شعر خود از واژگان فارسی بهره برده و می‌برند و چنین حرکتی را از محاسن و افتخارات هنر شعری خود می‌شمارند!
بارها و بارها در دیگر مطالب خود به‌توضیح انگیزه‌ی اینکه؛ زبان فارسی وام‌واژه‌هایی را از زبان عربی دریافت کرده، پرداخته‌ام!
انگیزه‌ی راهیابی واژگان عربی به زبان فارسی، از این‌حقیر👇
http://lalazad.blogfa.com/post/1118
http://lalazad.blogfa.com/post/1119
در مطالب پیشین گفته بودیم؛ یکی از انگیزه‌های راهیابی واژگان عربی به زبان فارسی حمله‌ی اعراب بود که در نتیجه منجر به زنجیر کشیده شدن ادبیات کشورمان و کسانی که به زبان فارسی به‌سخن می‌پرداختند، گردید! هم‌چنین تحمیل زبان عربی به ایرانیان و فراموش شدن بسیاری از واژگان فارسی و به آتش کشیدن کتابخانه‌ها به‌وسیله‌ی اعراب وحشی بود که در نتیجه به نابود شدن پیشینه‌ی ادبیات فارسی انجامید. از همه مهم‌تر این‌که ایرانیان اهل منطق، نه با زور شمشیر بلکه با آغوش باز اسلام را پذیرا شدند.
بنابراین ورود اسلام به ایران و نیاز توده‌ها در به‌کارگیری واژگان قرآنی موجب شد تا فارسی‌زبانان هنگام ترجمه‌ی آیه‌های کتاب آسمانیِ قرآن از واژگان عربی سود جویند. نتیجه اینکه؛ برخلاف زعم باطل جناب (پ.پ) که اعراب دوران جاهلیت به ایرانیان علم و تمدن آموختند، باید عرض کنم که این ایرانیان بودند که اعراب را با علم، تمدن و معنای باطنی قرآن آشنا ساختند.
بسیاری از واژگان عربی موجود در زبان فارسی دارای مترادف بومی هستند اما فارسی‌زبانان به سه انگیزه در نوشتارها و گفتارهای‌شان از واژگان عربی بهره می‌برند؛ کاربردشان یا مربوط به مسائل دینی می‌شود یا به‌دلیل کاربرد طولانی واژگان عربی است و یا ناآگاهی از اینکه آن واژگان دارای معادل فارسی‌اند!
در پایان آرزو می‌کنم که ایشان به‌زودی سر عقل بیایند و هویت خود را هرچه سریع‌تر بیابند، چراکه در غیر این‌صورت در روزگاری دیگر به‌خاطر چرندیاتی که به‌خورد عده‌ای ساده‌لوح ناآگاه داده و به فریب تعداد بی‌شماری پرداخته، کِرام الکاتبین روزگارش را سیاه خواهند کرد!

حال به جعلیات تاریخی او می‌پردازیم؛
نیم‌نامبرده، ناشر جعلیاتی درباره‌ی تاریخ ایران است، از جمله؛ دوران پیش و پس از حمله‌ی مشرکین تازه به‌توحید رسیده‌ی اعراب به ایران، همچنین؛ شاهنامه‌ی فردوسی بزرگ و شاعرانی بزرگ چون؛ شخص فردوسی، سعدی و حافظ و ... که همه و همه برخلاف تحقیقات علمی، پژوهش‌های تاریخی، رویدادها و واقعیت‌های ایران‌زمین است.
هخامنشیان را جنایت‌کار و وحشی معرفی کرده که تحت نفوذ یهودیان به قدرت رسیده‌اند. حضرت زرتشت علیه السلام را پیغمبر ندانسته و با آیین زرتشتی با شدت هرچه تمام‌تر به مخالفت برخاسته و آنرا ساخته و پرداخته‌ی هندیان دانسته است.

دکتر پرویز رجبی تاریخ‌دان، ایران‌شناس، منتقد اجتماعی و مترجم برجسته‌ی کشورمان در پاسخ به جناب (ناصر پ.پ) که در یاوه‌گویی‌های خود گفته بود؛ «مورخان مدرکی ندارند تا جواب گفته‌های مرا بدهند»، با صراحت کامل گفت:
(او راست می‌گوید. پاسخ دادن به آدم بی‌سواد کار مشکلی است) 👆👆👆

روش نقد تحقیقات تاریخی

درباره‌ی معنای تاریخ تعابیر بسیاری وجود دارند اما آن تعبیری که مربوط به بحث ما می‌شود، یکی از تعاریف دکتر محمد معین است.
فرهنگ فارسی معین
تاریخ
سرگذشت‌ها و حوادث پیشینیان
دانش تاریخ مجموعه‌ای از رویدادها، روابط میان مردم، تاخت‌تازها به سرزمین‌های یک‌دیگر، شکست‌ها و پیروزی‌ها، میلادها و مرگها، پیشرفت‌ها و پسرفت‌ها، بلایای طبیعی و رویدادهای ناگهانی و ...
پژوهش‌های تاریخی گردآوری رویدادهای هماهنگ (یکپارچه و بدون تناقض) زمان پیشین است که از نگارش تاریخ‌نویسان گذشته به‌دست می‌آید. پژوهشگر با تحقیق‌های تاریخی و با در کنار هم قرار دادن مدارک و‌ شواهد موجود (کتیبه‌ها، گزارش‌های رسـمی، کـتاب‌ها و آثـار‌ به‌جا مانده‌ از زمان گذشته و ...) می‌تواند، به مقایسه بپردازد و به درستی یا نادرستی اسناد پی برد و در نتیجه به ارزیابی نهایی رخدادهای ضبط شده، بپردازد.
به‌هنگام مطالعه رویدادهای تاریخی در ذهن پژوهشگر، مانند تصویری متحرک از جلوی دیدگان می‌گذرد، تو گویی در آن زمان زندگی کرده است و همین امر موجب می‌شود تا واقعیتها هر چه بهتر در ذهن شکل گیرد و پژوهشگر دقیق‌تر و بهتر بتواند، درستی را از نادرستی تمیز دهد.
کاوشگر تاریخی می‌بایست بی‌طرفی خود را حفظ کند و به هنگام پژوهش عقربه‌ی میل خود را جز بی‌طرفی به هیچ سمت و سویی نشانه نرود و با آگاهی کامل از دانش پژوهشی و رویدادهای تاریخی به اظهار نظر بپردازد.
یکی از نکته‌هایی که محقق می‌بایست در نظر بگیرد، شرایط گذشته و اکنونی مردمان‌ است که نباید اوضاع گذشته با امروزی سنجیده شود.

مثلا کاوشگری که به مطالعه‌ی زمان داریوش‌شاه و حمله‌ی ناجوانمردانه‌ی اسکندر ملعون می‌پردازد، نباید شرایط زمان حال را در نظر بگیرد و اینگونه به‌اظهار نظر بپردازد؛ (ایرانیان با آن همه ادعا و تجهیزات نظامی از اسکندر شکست خوردند)
یک محقق واقعی می‌بایست در راستی‌آزمایی شواهد و اسناد گوناگون غور و غوطه کند. تفاوت یک محقق تاریخی و دانشمندی که می‌خواهد به تجارب علمی دست یابد، در این است که یک پژوهشگر تاریخی می‌بایست با مطالعاتی گسترده و دقیق، با رویدادهای زمان گذشته‌ای روبرو شود که دیگر قابل رویت نیست و اضافه بر آن باید به تحقیقات عمیق‌تری بپردازد تا دریابد که آیا تاریخ‌نگار در نگارش تاریخ، انصاف، عدالت و امانت در واقعیت‌گویی را رعایت کرده یا با تعصب‌ها و علاقه‌ها و خصومت‌های شخصی و قومی عقربه‌ی تمایل خود را به رویدادهای غیر واقعی معطوف داشته است. در این صورت یک محقق تاریخی به‌منظور نتیجه‌گیری می‌بایست از راه دشواری عبور کند تا به حقیقت دست یابد. یعنی اینکه؛ اطلاعات تاریخی را از هر منبع‌ جمع و با یکدیگر قیاس کند تا به اطلاعات جدیدتری دست‌ یابد و هنگام نشر اطلاعات به‌دست آمده‌اش علاوه بر اینکه می‌بایست‌ نام منابع را ذکر کند، بلکه می‌بایست به‌ توجیه دقیق علمی و پژوهشی بپردازد و دلیل نظرهای خود را بیان کند، نه اینکه به‌صدور فتوا بپردازد و مثلا بگوید؛ هخامنشیان‌ دست‌نشانده‌ی یهودیان‌ است و فردوسی فریب شعوبیه را خورده است و اشعار حافظ جعلی است و سعدی دروغ می‌گوید و قوم فارسی وجود نداشته و کوروش بد است و از این دسته مهملات بی‌ارزش احمقانه!

این حضرت آقا بدانند؛ در هر زمینه‌ی علمی، فتوا نیز می‌بایست با توجیه دقیق علمی همراه باشد.
یک نکته‌ی مهم را که یک محقق تاریخی می‌بایست سر لوحه‌ی پژوهش‌های خود قرار دهد، این است که تاریخ‌نگاران پیشین تنها به بخش کوتاهی از‌ رویدادهای‌ زمان خود اشارت داشته‌اند. از این روی پژوهشگرآن تاریخی این زمان باید با همین اطلاعات اندک با تعمق و دقت بیشتری به نتیجه‌گیری بپردازند.
نکته‌ی مهمی را که خوانندگان رویدادهای تاریخی می‌بایست از آن غافل نباشند، این است که هیچ مطلب تاریخی را که بدون اشاره به منبع معتبر نشر یافته، نپذیرند.
هر کس می‌تواند، خود را پژ‌وهشگر تاریخی قلمداد کند و بدون کوچکترین دانش تاریخی، از روی میل باطنی خود نظرهای گوناگونی ارائه دهد. مثلا می‌تواند، بگوید؛ در گذشته موجوداتی از سیاره‌ی مریخ آمدند و به روی زمین ساکن شدند و با شدت هرچه تمام‌تر با کشورهای جهان جنگیدند و ...

حال باید مطالب دروغین به‌اصطلاح تاریخی حضرت (پ.پ) را با مفاد فوق تجزیه و تحلیل کرد و‌ دید‌ آیا اینکه می‌فرمایند؛ ((هخامنشیان قومی جنایتکار و دست‌نشانده‌ی یهودیان بودند و آنچنان به کشتار ادامه دادند که تا قرن‌های متوالی پیش از بعثت پیامبر اکرم هیچ انسانی در ایران زندگی نمی‌کرده، هم‌چنین حضرت زرتشت علیه السلام وجود نداشته و اوستا نوشته‌ی هندیان امروزی است و‌ ایرانیان قبل از اسلام زرتشتی نبودند)) تحقیق تاریخی و علمی است یا خیال‌پردازی و دروغ محض است!


آثاری از قوم مادها 👆

ایشان از کدام منبع می‌فرمایند؛ هیچ اثری از قوم مادها به‌جا نمانده و از مورخان می‌خواهم، اشیایی از آن دوران رو کنند که هرگز نمی‌توانند؟ از کدام منبع می‌فرمایند در کتیبه‌ی بیستون نقشی از خداپرستی زرتشتیان موجود نیست و همه ترفند هستند؟


نقش آیین خداپرستی زرتشتیان در کتیبه‌ی بیستون👆
از کجا به این نتیجه رسیده‌اند که؛ هخامنشیان قومی خونخواربود))؟ در کدام کتاب تاریخی نوشته شده است؟


میدان فردوسی در ایتالیا 👆

وقتی مستشرقین ایران‌شناس از فردوسی به‌عنوان یک چهره‌ی پاک و یک انسان شریف یاد می‌کنند، آیا ایشان نباید بدانند که آنان با دانش و پژوهش به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند؟
فضل الله‌ نکولعل آزاد
کرج. ۲۹ اسفند ۱۳۹۳
www.lalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۳ |