وزن (هارمونی) چیست؟
هارمونی از نظر لغوی؛ واژه ای فرانسوی است و به‌معنای هماهنگی، سازش و تناسب است!
وزن هارمونی در شعر:
یک نوع هماهنگی و تناسب میان هجاهای بلند و کوتاه در عبارات است، به گونه ای ‌که موسیقی آن عبارات، برای شنونده دلنشین و گوشنواز باشد.
گروهی از معاصرین معتقد هستند از آنجا که قدما در تعریف شعر، دقیقاً نظر واحدی نداشتند لذا میتوان وزن آهنگین را از آن زدود و با استناد به کلام تحریف شده‌ی نیمایوشیج، هنر شعر را تنها در خیال‌انگیز بودن و تصویرسازی جستجو می‌کنند و این در حالی است که چنانچه اگر بخواهیم تنها خیال‌انگیز بودن کلام را پایه‌ی اصلی و زیربنای خلق شعر راستین قرار دهیم، این را هم باید بپذیریم که صادق هدایت سرآمد شاعران روزگاران است، چون او در آفرینش «بوف کور» بیشترین خیال‌پردازی‌ها را آفریده است.
اما عزیزان:
اگر قدما و متأخرین در تعریف شعر راستین کم و بیش نظرهای متفاوتی ارائه داده‌اند؛ لااقل در پذیرش اصالت دو جوهره‌ی اساسی شعر، اتفاق نظر داشتند که آن دو اصل همانا: وزن و قافیه است که به اعتقاد من هر دو لازمه‌ی شعر به‌شمار می‌روند!
به علاقمندان هنر شاعری توصیه می‌کنم:
اگر نمی‌توانید، کلام موزون آهنگین بسرایید و یا اگر وزن آهنگین را لازمه‌ی شعر نمی‌دانید؛ دست‌کم از وزن هارمونی (هماهنگی هجاها) بهره برید و گه گاه با قافیه، گوش مخاطبین را نوازش دهید.
وزن و قافیه تأثیر و مقام کلام را دوچندان می‌کند و در نفوذ شعر در جان و روح آدمی نقش مهمی را ایفا می‌نماید! در وزن آهنگین (شیوه‌ی نیمایی) هرگاه رکن (افاعیل عروضی) کامل و بندها و مصاریع بسته شوند؛ می‌توان از سر خط بند یا مصرع بعد را آغاز کرد اما در نثرهای شاعرانه بدلیل نداشتن رکن عروضی؛ سرایندگان به سلیقه‌ی خود کلمات را زیر هم می‌چینند و اگر بعد از مدتی واژگان مقطعِ سروده‌های‌شان را در چند سطر کنار هم آوریم و از آنان بخواهیم که دوباره دقیقاً همانند گذشته تکه‌تکه نمایند؛ درجه‌ی ضریب احتمال در عدم توانایی‌شان رو به بالا نشان داده می‌شود.
از آنجا که سروده‌های‌شان دارای رکن (افاعیل عروضی) نیست و قاعده‌ای برای این‌کار مشاهده نمی‌شود؛ چیدمان‌های‌شان سلیقه‌ای انجام می‌پذیرد که هر بار ممکن است این سلایق در شرایط متفاوت روحی ذهنی، تغییر پذیرد و یا حتا از ذهنشان بگریزد!
توصیه می‌کنم کسانی که به هر دلیل نمی‌خواهند از وزن آهنگین بهره برند؛ برای سروده‌های‌شان از وزن هارمونی سود جویند و لااقل طبق فرم وزن هارمونیک (هماهنگی هجاها) عبارات را در کنار هم قرار دهند!
دیگر اینکه بهتر است در سروده‌های خود از صورخیال و هنر تداعی تصاویر در ذهن بهره برند و حتما از عبارات غامض و معقد دوری کنند و بیان خود را به دور از ذهن آدمی پرورش ندهند!
در تعریف هنر آورده‌اند؛ هنر وسیله‌ای‌ است که هنرمند می‌بایست با آن احساسات خود را بیان کند و ایجاد اثر هنری مخصوص گروهی خواص است که دیگر عوام عادی از انجام دادن آن عاجزند و این بدان معناست که می‌بایست حداقل با ایجاد وزن هارمونی و صورخیال (دانش بدیع) و تصویرسازی کلام غیرموزون را از نوشتار عادی متمایز کرد.
فراموش نشود اگر به عنوان چاشنی کلام گه گاه قافیه‌ای به سروده‌های‌تان افزوده شود؛ بهتر است. بدیهی است که قوافی و صورخیال، علم بدیع (آرایه‌های ادبی به خودی خود فاقد هرگونه ارزش هنری است و این بدان معناست که تکنیک‌های شعری حتما می‌بایست در خدمت احساسات و اندیشه‌ی متعالی شاعر باشد.
امید است که این مهم هرگز فراموش نشود.
به اعتقاد من اولین شاعر ایرانی که از وزن هارمونی بهره برد؛ شیخ سعدی بود:
(منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ...)
نمونه سروده‌ی مرحوم خسرو گلسرخی که از وزن هارمونی بهره برده است:
کاجهای بلند
این کاجهای بلند است
که در میانه‌ی جنگل
عاشقانه می‌خواند:
ترانه ی سیّال سبزِ پیوستن
برای مردم شهر
نه چشم‌های تو ای خوبتر ز جنگل کاج
اینک برهنه‌ی تبر است
با سبزىِ درخت هياهويت
ای سوگوار سبزْ بهار!
این جامه‌‌ى سیاه معلق را
چگونه پیوندی است
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کرد خاک مرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل این همه تاراج؟
این سرزمین من چه بی‌دریغ بود
که سایه‌ی مطبوع خویش را
بر شانه‌های ذوالاکتاف پهن کرد
باغ‌ها ميان عطش سوخت
و از شانه‌ها طناب گذر كرد!
اين سرزمين من چه بى‌دريغ بود!
ثقل زمين كجاست؟
من در كجاى جهان ايستاده‌ام؟
با بارى از فريادهاى خفته و خونين
اى سرزمين من!
من در كجاى جهان ايستاده‌ام؟
و یا:
شعر بی‌نام
بر سینه ات نشست
زخم عمیق و کاریِ دشمن
امّا
ای سرو ایستاده! نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری!
در تو ترانه های خنجر و خون
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این‌گونه چشم‌های تو روشن
هرگز نبوده است
با خون تو
میدان توپخانه
در خشم خلق بیدار می‌شود
توده از آن سوی توپخانه
بدین سوی سرزیر می‌کنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم می شود
ای سرو ایستاده!
این مرگ توست که می‌سازد
دشمن دیوار می‌کشد
این عابران خوب و ستم بر
نام ترا
این عابران ژنده نمی‌دانند
و این دریغ است اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می‌شود؛
این خلق نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی‌اش
آواز می‌دهد
نام تو پرچم ایران،
خزر
به نام تو زنده است
باید که دوست بداریم یاران
باید که چون خزر بخروشیم
فریادهای ما اگر چه رسا نیست
باید یکی شود
باید تپیدن هر قلب اینک سرود
باید سرخی هر خون اینک پرچم
باید که قلب ما
سرود ما و پرچم ما باشد
باید در هر سپیدی البرز
نزدیک‌تر شویم
باید یکی شویم
اینان هراسشان ز یگانگی ماست
باید که سر زند
طلیعه‌ی خاور
از چشم‌های ما
باید که لوت تشنه
میزبان خزر باشد
باید که کویر فقیر
از چشمه‌های شمالی بی‌نصیب نماند
باید که دست‌های خسته بیاسایند
باید که خنده جای اشک بگیرد
باید بهار
در چشم کودکان جاده‌ی ری
سبز و شکفته و شاداب
باید بهار را بشناسند
باید جوادیه بر پل بنا شود
پل
این شانه‌های ما
باید که رنج را بشناسیم
وقتی که دختر رحمان
با یک تب دو ساعته می‌میرد
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
نام تو پرچم ايران
خزر به‌نام تو زنده است
سراینده: خسرو گلسرخی

🔵
نویسنده: فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۶۱

http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40



سعدی . نکولعل آزادنکولعل آزاد . خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی

🔵

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۳ |