تاب بنفشه می‌دهد طرّه‌ی مشک‌سای تو
پرده‌ی غنچه می‌درد خنده‌ی دلگشای تو
(
حافظ شیرازی)

داغ شکوفه

داغ شکوفه
داغ شکوفه می‌نهد آتش بوسه‌های تو
عمر دوباره می‌دهد بوسه‌ی جانفزای تو

ای گل سرخ ناز من! پا به حریم گل منه
غنچه چو شرم می‌کند از لب دلربای تو

در دل و جان مرده‌ام شعله‌ی عشق می‌دمد
بوسه‌ی آتشین تو، گرمی سینه‌های تو

هر نفسی که می‌کشم یاد تو زنده می‌شود
چون همه لحظه قلب من می‌تپد از برای تو

نیمه‌ی شب که می‌رسد اشک دلم شود روان
چون‌که شبانه می‌کند طفل دلم هوای تو

سینه‌ی عطرخیز تو بوی بهار می‌دهد
بهر تو جامه می‌درد عاشق مبتلای تو

هر نگه تو روح و جان در تن مرده می‌دمد
در همه‌جای این جهان کس نرسد به پای تو

عقربه‌ی تمایلم نیست به‌سوی دیگری
گوش سلیم من فقط می‌شنود صدای تو

ای مه تابناک من! چشم به‌ناز وا مکن
این همه لطف می‌رسد از طرف خدای تو
تهران ۱۳۶۹/۵/۱
فضل الله نكولعل آزاد

http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40

مهتاب در آب

برکه‌ی خیال

تصویر روی ماهت آشفته کرده حالم
افتاده همچو مهتاب در برکه‌ی خیالم

از سوز دوری تو آتش گرفته روحم
پیوسته روز و شب در اندیشه‌ی وصالم

بر گونه می‌چکد اشک از دیدگان پرخون
افسرده‌حال‌ اما از رنج‌ِ غم ننالم

از سرد مهری تو جانم به‌ لب رسیده
لطف نگاه سردت، جان داده بر ملالم

با بال عشق خواهم سوی تو پرگشایم
دست ستم شکسته با سنگ فتنه بالم

خواهم شرابی از مهر در جام تو بریزم
باشد که باز‌گردی، شاید دهی مجالم

اشک سکوت سردم از روی بردباری است
دارم زبان ولی از لطف سکوت لالم

جای سرشک‌ اندوه از دیده خون بریزد
بر چشم من نظر کن تا بنگری زوالم

هرچند می‌گریزی از پیش چشمم اما
سرشار از امیدم، در صبر بی‌مثالم!
فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۶۹/۱۱/۲

http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40

نکولعل آزاد . موج دریا

عمر و موج دریا
عمر موجی بود و بر دریا گذشت
موج طوفان زا که با رویا گذشت

دکتر اسدالله مبشری
*
عمر
عمر من بگذشت چون موجی که بر دریا گذشت
صدهزار افسوس پراندوه و بی‌پروا گذشت

در شباب عمر اگر من شاد بودم شادی‌ام
حال دانستم که در اندیشه و رویا گذشت

جان من چون شمع در اندوه هر بیگانه سوخت
عمرم اما کنج کاشانه به غم تنها گذشت

وقت ماتم دوست آمد پیش روی من نشست
از برم اما به وقت عیش ناپیدا گذشت

در جوانی داشتم امید بر فردای خود
لیک اکنون از سر من شوق فرداها گذشت

من به یادم نیست روزی فارغ از غم بوده‌ام
عمر من بگذشت اما در غم فردا گذشت

نکته‌ای دیگر نگویم زندگانی هر چه بود
خواه زشت و خواه خوب و خواه نازیبا، گذشت


قطعه‌ی فوق را در جوانی ساختم اما اکنون پیامش را بیش از پیش احساس می‌کنم.
۱۳۶۹/۵/۲۶ تهران
فضل الله نكولعل آزاد


http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40

دوست خوبم دکتر مسعود جعفرزاده در اینستاگرام پیغام گذاشته‌اند: ای کاش از واژگان "زشت و "نازیبا" یکی را انتخاب می‌کردید. آیا بهتر نبود؛ به‌جای "زشت" از "تلخ" بهره می‌بردید؟
پاسخ:
اول این‌که؛ صفت «تلخ» نقطه‌ی مقابل یا متناقض صفت «شیرین» است؛ نه صفت «زشت» و جایگزین کردن آن به جای صفت «نازییا» کریه و متنافر است.
دوم اینکه؛ من هنر را برای هنر نمی‌خواهم که واژگان را تنها به عنوان زیبایی در شعر به‌کار گیرم. من هنر را برای بیان احساس و اندیشه می‌خواهم. یعنی اینکه؛ زندگی من در جوانی و اکنون واقعا کاملا دردآور نبوده است که بخواهم از آن به تلخی یاد کنم. چراکه در کنار این حوادث ناگوار، خوشی نیز عرض‌اندام کرده و گاه با زیبایی‌ها هم همراه بوده است. بنابراین به‌کارگیری صفت «تلخ» آن چیزی نیست که از دل من برخاسته باشد. ضمنا از نظر من صفت «زشت»، مترادف صفت «نازیبا» نیست، چراکه «نازیبا» به معنای «زشت» نیست. بلکه به معنای «زییا نبودن» است. یعنی زندگی‌ام گاهی با رویاهای زیبا و گاهی با زشتی‌ها و گاهی با نازیبایی‌ها همراه بوده است.

از سرودن شعر به شیوه‌ی پیشینیان سخت دوری می‌گزینم اما دو قطعه‌ی زیر یعنی [شبهای تار و شمع] از کارهای دوره‌ی نوجوانی من است و تنها به منظور تفنن صورت پذیرفته و فاقد هرگونه ارزش هنری است.

نکولعل آزاد

شب‌های تار

تا شب تاریک بزمی را برافروزم چو شمع
در دل شب‌های تار از درد می‌سوزم چو شمع

بزم یاران روشن از نور دل پرسوزم است
با چنین بخشندگی‌ها خود سیه‌روزم چو شمع

آه ... دیگر بیش از این از سوختن منعم مکن
دوست دارم راه و رسم عشق آموزم چو شمع

من از آن رو می‌زنم آتش تنم را بهر جمع
تا که مهر و عشق را در دل بی‌اندوزم چو شمع

گرچه می‌سوزم من اما در زمان سوختن
شادمان بر جمع یاران چشم می‌دوزم چو شمع

این که می‌بینی ز جانم می‌تراود شعر نیست
اشک خون است و چکد از جان پرسوزم چو شمع

می زنم آتش دلم را در دل شبهای تار
تا شب تاریک بزمی را بر افروزم چو شمع

۱۳۵۶/۱۲/۲۰ تهران

شمع
در دل شب اشک می‌غلتد به مژگانم چو شمع
زاتش اندوه می‌سوزد تن و جانم چو شمع

از غم آوارگان بینوا هر نیمه‌شب
می‌چکد بر گونه‌هایم اشک پنهانم چو شمع

تا برافروزم شب تاریک این آوارگان
جان خود را تا سحرگاهان بسوزانم چو شمع

یارب این سوزی که در جانم نهادی نیست دل
موج اندوه است و می‌سوزد تن و جانم چو شمع

بهر این مردم که چون عضوی از اندام من‌اند*
مهربانا! من چرا اشکی نیفشانم چو شمع

ای خدا! تنها تو می‌بینی که هر شب ز آشنا
قطره‌های اشک می‌غلتد ز چشمانم چو شمع*

شمع را دیدی، گریزد از نسیم صبحگاه
من هم از این آشنایانم گریزانم چو شمع

گر محبت دیده‌ام در عمر از بیگانه بود
جان من می‌سوزد از این آشنایانم چو شمع

ترسم آخر سیل اشکم خانه‌ام را برکند
در دل شب‌های تار از بس که گریانم چو شمع

۱۳۵۸ تهران. زمستان
فضل‌الله نكولعل‌آزاد

http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40

*بنی‌آدم اعضای یک دیگرند
*تکرار قافیه را بر من ببخشایید​​​​​


برچسب‌ها: داغ شكوفه
نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در دوشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۴ |