بسم الله الرحمن الرحیم. وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ
(معنای حقیقی و مجازی و تفاوت‌های موجود میان مجاز. استعاره. کنایه. اضافه‌ی استعاری و اضافه‌ی تشبیهی)

برخی در نوشتارها و سروده‌های خود از آرایه‌های فوق بهره می‌برند، بی‌‌آنکه بدانند، این آرایه‌ها چیست و چه نام دارند و ارزش‌شان در چه مایه و چه پایه‌ای است!
حتا بسیاری از شاعران بزرگ از وجود یا نام این آرایه‌ها بی‌اطلاع‌ بوده‌اند و از روی طبیعت درونی، ذاتی خود از چنین آرایه‌هایی بهره می‌بردند!
آرایه‌های زیر در نثرها و سروده‌ها‌ به منظور لطافت و کوتاهی سخن، مبالغه، خیال‌انگیز کردن مطلب و افاده‌ی هرچه بیشتر و بهتر منظور نویسنده یا شاعر یا گوینده صورت می‌پذیرد و‌ می‌بایست در خدمت بیان احساس یا اندیشه‌ی آدمی باشد. پرواضح است که این آرایه‌ها به خودی خود فاقد هرگونه ارزش و از درجه‌ی اعتبار ساقط‌اند!
واژگان یا عبارت‌ها کمابیش می‌توانند، از حیث معنوی به دو دسته تقسیم شوند:
۱ -
معنای حقیقی
مانند این‌‌که بخواهیم، در محاوره‌ها و نوشتارها از ترکیب "چه‌قدر" معنای واقعی‌اش "چه‌اندازه" یا "چه‌میزان" و یا از ترکیب "دست‌یازیدن" معنای واقعی‌اش "دست دراز کردن" را اراده کنیم!

۲ - معنای مجازی (غیرواقعی)
مانند این‌که بخواهیم از ترکیب "چقدر" معنای غیرواقعی‌اش "زیاد" یا "خیلی" و یا از ترکیب "دست‌یازیدن" معنای غیر واقعی‌اش "متمایل شدن" یا "رغبت کردن" یا "گرایش پیدا کردن" را اراده کنیم!
قطعا جای‌جای از دهان مردم شنیده‌اید و یا خود گفته‌اید:
(من چقدر از او بدم می‌آید)
و یا:
(من چقدر به او گفتم این کار را نکند؟)
و یا:
(من چقدر به شما ارادت دارم)
در حقیقت عبارت‌های مذکور، جنبه‌ی سوالی ندارند! یعنی؛ منظور این نیست:
(من تا چه میزان از او بدم می‌آید؟)
یا:
(من تا چه اندازه به او گفتم که این کار را نکند؟)
یا:
(من تا چه‌اندازه به شما ارادت دارم)
بلکه این مفاهیم خبری اراده می‌شود:
(من خیلی از او بدم می‌آید)
و:
(من خیلی به او گفتم که این کار را نکند)
و:
(من خیلی به‌ شما ارادت دارم)
به احتمال قریب به یقین ترکیب اولیه به‌ صورت (چقدَر زیاد) بوده که کم‌کم حرف مفتوح دال در "چه‌قدَر" از میان رفته و ساکن شده و واژه‌ی "زیاد" نیز حذف و واژه‌ی مرکب فوق به تک‌واژه‌ی "چقدر" (با ساکن بودن حرف دال) بدل گردیده است.
بسیاری از معانی حقیقی و مجازی واژگان را می‌توان در فرهنگ‌ها یافت اما برخی از معانی مجازی در هیچ فرهنگی پیدا نمی‌شود که در این صورت می‌بایست از فحوا و سیاق متن به مفهوم واقعی رسید.
برای نمونه؛ شاعر توس در شاهنامه می‌گوید:

از این سو دل پهلوان را ببست
وزان در سوی چاره یازید دست
"ابوالقاسم فردوسی"

اما برخی از معناکنندگان کم‌مطالعه یا کسانی که به‌ ترجمه‌ی سروده‌ها می‌پردازند؛ فرهنگ واژگان فارسی‌به‌فارسی یا دیکشنری را روبروی خود قرار می‌دهند و به ترجمه یا به‌ معنای لفظ‌به‌لفظ مصراع‌ها می‌پردازند. یعنی: در معنا کردن مصرع فوق از عبارت (دست‌یازیدن به‌سوی چاره) بهره می‌برند که نادرست و عبارت "چاره‌جویی" صحیح است!
مرحوم دهخدا در تعریف ترکیب [خرده‌فرمایش] از ترکیب "چقدر" بهره می‌برد و می‌گوید:
خرده‌فرمایش دادن:
دستورهای بیجا دادن، چون: [چقدر خرده فرمایش می‌دهید!]
و همین‌طور در لغت‌نامه‌ی خود می‌گوید:
"چه‌قدر"
چه‌اندازه. چه‌مقدار
*
و این در حالی ‌است که در زبان فارسی از واژه‌ی مرکب "چقدر" جز ترکیب "چه‌میزان" یا "چه‌اندازه" معانی مجازی دیگری نیز استخراج می‌شود.
دهخدا روبروی عبارت مذکور (چقدر خرده‌فرمایش می‌دهید!) علامت تعجب قرار داده و نه سوالی و این بدان معناست که از ترکیب "چه‌قدر" معنای "خیلی‌زیاد" را اراده کرده، نه کلمه‌ی مرکب "چه‌اندازه" بنابراین در تعریف واژه جای آن داشت، از معنای مجازی (خیلی، زیاد، بسیار) هم بهره می‌برد که متاسفانه سود نجسته است!
*
نمونه‌هایی دیگر:

به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
(حافظ شیرازی)

بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به‌کاری زنم که غصه سرآید
(حافظ شیرازی)

باید دانست که در بیت اول (بر "سر" آنم) یعنی؛ (قصد دارم) و در بیت دوم (دست به‌کاری زنم ....) یعنی؛ اگر بتوانم کاری کنم که غصه از میان برود. یعنی اینکه؛ در مصراع‌های فوق، واژگان "سر" و "دست" معنایی مجازی را افاده می‌کنند و از واژه‌ی "سر" معنای مجازی "قصد" و از واژه‌ی "دست" معنای مجازی "توانایی" اراده شده است! همین‌گونه (دست به‌کاری زدن) یعنی: (انجام دادن کاری)
*

استعاره‌ی مصرحه
اگر "مشبه" آرایه‌ی "تشبیه" حذف و تنها "مشبهٌ‌به" آن به‌کار گرفته‌ شود؛ استعاره‌ی "مصرحه" صورت می‌پذیرد.
استعاره؛ لفظی است که در غیر معنی اصلی و بر سبیل عاریت، به منظور خیال‌انگیز کردن مطلب، مبالغه، اغراق، اختصار، ایجاز و ... به‌کار می‌رود.
آرایه‌ی استعاره از تشبیه، کوتاه‌تر، پرمحتواتر، لطیف‌تر، گویاتر، بلیغ‌تر و در تحریک احساسات درونی مخاطب موثرتر است.
از نظر من استعاره، نوعی فشرده‌سازی در آرایه‌ی تشبیه محسوب می‌شود که از لوازم آن تنها "مشبه‌به" آن به‌جای مانده است.
در امر تشبیه، نویسنده یا شاعر به مانند کردن دو پدیده می‌پردازد ولی در استعاره هم‌سان کردن دو چیز "بدون ذکر مشبه" مد نظر است که همین امر در خیال‌انگیزتر شدن استعاره نسبت به تشبیه نقش به سزایی را ایفا می‌کند.

"مه" من نقاب بگشا ز جمال کبریایی
که بتان فرو گذارند اساس خودنمایی
(تضمین "هاتف‌ اصفهانی" از غزل "فخرالدین عراقی")

و یا:
"
مه" من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
(محمدحسین شهریار)

"بتی" دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
(حافظ شیرازی)

در هر سه بیت شاعران "مه" و "بت" را بدون سود جستن از ارکان تشبیه، به‌گونه‌ی مجرد به‌جای معشوقه به‌کار برده‌اند.
*

اضافه‌ی استعاری
اگر نویسنده یا شاعر یا گوینده "مشبه" و امتیازهای "مشبه‌به" را به‌گونه‌ی مرکب به‌کار برد، اضافه‌ی استعاری صورت می‌پذیرد. مانند:
تو را ز کُنگُره‌ی عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده‌ست
(حافظ شیرازی)

خواجه حافظ مشبه‌ٌبه، آرایه‌ی استعاره‌ی مکنیه را به شیوه‌ی اضافی شکل داده‌ است و این در حالی است که این "اضافه‌ی استعاری"، "اضافه‌‌ی تخصیصی" نیز است. چرا که در بیت فوق، "عرش" به "برجی" تشبیه شده (تشبیه صریح) و "کنگره" مخصوص این "برج" است. یعنی؛ "عرش" مشبه است و "کنگره" ویژگی مشبهٌ‌به "کاخ" که بین آنها کسره‌ی اضافه نیز وجود دارد.
*

استعاره‌ی مکنیه و روح بخشیدن به اشیا
استعاره‌ای است که مشبه‌‌ٌ‌به (تشبیه کرده به او) آن انسان یا جاندار باشد!
دم مرگ چون آتش هولناک
ندارد ز برنا و فرتوت باک
"فردوسی"

در بیت فوق "نفس مرگ" که به "آتش هولناک" یعنی؛ "اژدها" تشبیه شده، "استعاره‌ی مکنیه" یا "بالکنایه" نام دارد! که برخی از صاحب‌نظران اصولا به این نوع استعاره اعتقادی ندارند و این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها را زاید می‌دانند!
(ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار)
و:
(ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق‌کش عیار کجاست)
«حافظ شیرازی»

خواجه حافظ شیرازی بیت خود را با حروف ندای (ای) آغاز کرده و پرواضح است که در اینجا حرف ندا مختص انسان است. یعنی در بیت فوق این انسان است که این‌گونه می‌تواند‌ مورد خطاب واقع شود. پس در بیت‌های مذکور «صبا» و «نسیم سحر» استعاره‌ی مکنیه یا جان‌بخشی تلقی می‌شوند اما باید توجه داشت؛ هر کلام که با حرف خطاب "ای" شروع شود، الزاماً «استعاره‌ی مکنیه» نیست، اگرچه "جاندارانگاری" باشد! مانند:
[ای دوست! با این‌که می‌دانستی این‌کار زشت است اما باز انجام دادی!]
در اینجا در واژه‌ی "دوست" که حکم ضمیر را دارد و نایب‌مناب نام شخصی محسوب می‌شود؛ عمل "جاندارپنداری" یا "جاندارانگاری" صورت نپذیرفته، چون مستقیما مورد خطاب قرار گرفته ولو این‌که دارای حرف ندا نیز هست.
نوع دیگری حرف ندای "ای" داریم که اصولا بدون منادا به‌کار گرفته می‌شود و شاعران به‌جای آن از حرف ندای "یا" بهره نمی‌برند. مانند:

ای فدای تو همه بزهای من
(مولوی)


در اصل منظور این است: ای خدایی که همه بزهایم فدایت شوند!
در اینجا منادا حذف شده و هیچ استعاره‌ای نیز مشاهده نمی‌شود، چه رسد به نوعی از آن یعنی؛ "استعاره‌ی مکنیه"!
یا:

ای فدای تو هم‌ دل و هم‌ جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
ترجیع‌بند (هاتف اصفهانی)

در اینجا هم منادا حذف شده، یعنی؛ ای دلبری که هم دل و هم جان فدای توست!
در اینجا هم استعاره‌ی مکنیه‌ای به‌چشم نمی‌خورد.
برخی گمان می‌کنند که آرایه‌‌ی "تشخیص"، "انسان‌پنداری" است و یا شخصیت مورد نظر گوینده، حتما می‌بایست انسان باشد. در حالی‌که به دیگر موجودات زنده نیز می‌توان این شخصیت را بخشید. یعنی؛ "تشخیص" تنها مختص انسان نیست.
برای نمونه؛ در عبارت استعاره‌ای "چنگال روزگار" که "روزگار" به موجود زنده‌ای تشبیه شده اما در آن ترکیب ردّ پایی از انسان مشاهده نمی‌شود. چون آدمی چنگال ندارد و در حقیقت روزگار به "گرگ" مانند شده است!
ضمنا علت اختلاف نظر در مورد «جاندار انگاری» و "تشخیص" در این است که برخی "تشخیص" را از نظر معنای لغوی موجود زنده‌ی دارای شخصیت عاقل و ذی‌شعور یعنی؛ انسان در نظر می‌گیرند که با «جاندار انگاری» فرق چندانی ندارد!
و برخی نیز معادل واژه‌ی فرانسوی (personnalité) می‌گیرند که در این صورت علاوه بر جان داشتن، آداب‌دانی و صفات خوب اخلاقی هم به آن افزوده می‌شود. مانند این‌که در آرایه‌ی استعاره درباره‌ی درختی به بحث بپردازیم که دست دعا به‌سوی آسمان برده است!
اگر در نثر یا شعر، هر چیز "موجود غیرجاندار" به‌جز آدمی در مقام «منادا» یا مورد خطاب قرار گیرد، در آن اثر، آرایه‌ی "استعاره‌ی مکنیه" یا "جان‌بخشی" یا «شخصیت‌بخشی» یا «تشخیص» به‌کار گرفته شده است! مانند:
«ای سرزمین» من! من در کجای جهان ایستاده‌ام!
مرحوم "گلسرخی"
به عبارتی دیگر:
اگر نویسنده یا شاعر در نثر یا شعر خود، شخصیت و رفتار آدمی را به دیگر مخلوقات نسبت دهد، به‌این معناست که از آرایه‌ی "استعاره‌ی مکنیه‌ی جان‌بخشی" یا: "بالکنایه‌ی شخصیت‌بخشی" یا: "تشخیص" یا: "انسان‌انگاری" بهره برده است.
مانند: در آسمان نسیمی ملایم، برف‌ها را چون عروس سپیدپوشی به رقص درآورده بود!
(بخشی از رمان زیر درخت گیلاس)
از آن‌جا که «رقص کردن» یکی از حرکت‌های انسانی محسوب می‌شود، می‌توان گفت که از آرایه‌ی ادبی جانبخشی بهره برده شده است!
پرواضح است در «استعاره‌ی مکنیه‌ای» که آدمی «مشبه‌ٌبه» آن باشد، در هر شرایط آرایه‌ی «جان‌بخشی» نهفته است!
یعنی؛ اگر در "استعاره‌ی مکنیه‌" یا "بالکنایه" مشبه انسان نباشد اما نویسنده یا شاعر شاخص‌ها و ویژگی‌های انسانی را به آن نسبت بدهد؛ آرایه‌ی "جان‌بخشی" صورت پذیرفته است.
گروهی میان "تشخیص" و "جان‌بخشی" تفاوت قائل می‌شوند و می‌گویند: آرایه‌ی "تشخیص" یک درجه از "جان‌بخشی" بالاتر است، چون علاوه بر این‌که به اشیاء جان می‌بخشد، آن را دارای شخصیت‌های انسانی نیز می‌کند!
*

تفاوت میان "مجاز"، "کنایه" و "استعاره"
در وهله‌ی اول عرض کنم، هر سه آرایه‌ی فوق از حیث داشتن معنایی غیرواقعی دارای وجه اشتراک‌اند اما میان‌شان از حیث ساختاری تفاوت‌هایی وجود دارد که بدان اشارت می‌کنیم!
*

مجاز
چنان‌چه واژه‌ای در معنای غیر واقعی خود به‌کار رود؛ "مجاز" نام می‌گیرد. به‌عبارتی دیگر؛
"مجاز" یکی از معانی دانش بیان است اما در لغت به فرموده‌ی علامه دهخدا به معنای: راه گذر. راه و طریق. جای گذشتن
"مجاز" در اصطلاح علم بدیع به واژه‌ای گفته می‌شود که نویسنده یا شاعر در کلام خود بیاورد ولی از معنای غیرحقیقی سود بجوید!
مانند:
(به هنگام حمله‌ی دشمن، ایران به دفاع از خود برخاست)
در نوشتار فوق "ایران" مجاز از "رزمندگان" است. رزمندگانی که وابسته به وطن‌شان "ایران" هستند!
یا:

همه دیده پر آب و دل پر ز خون
نشسته به تیمار مرگ اندرون
"فردوسی"

در بیت فوق "آب" و "خون" به ترتیب، اسم مجاز از "اشک" و "غصه" است.
*

کنایه؛
هرگاه "عبارت فعلی" عبارتی که دارای فعل باشد، در غیر معنای ظاهری به‌کار رود، کنایه صورت پذیرفته‌ است. مانند:
سرت بوی قورمه‌سبزی می‌دهد!
دشمنان ایران را به گور می‌سپاریم!
عبارت "بوی قورمه‌سبزی دادن سر"، «کنایه از آدمی است که به دلیل زدن حرف‌های درشت، محکوم می‌شود به این‌‌که سرش بریده شود تا از آن قورمه سبزی تهیه کنند»
هم‌چنین:
عبارت: «به‌گور سپردن دشمنان ایران» کنایه از نابود کردن آنان است.
نکته‌ی قابل توجه این‌که هر "عبارت مجاز کنایه‌ای" دارای معنای واقعی نیز می‌باشد. مثلا همین عبارت «به‌گور سپردن دشمنان ایران» هم می‌تواند به‌طور واقعی صورت بپذیرد و هم مجازی یعنی نابود کردن آنها!
*

استعاره
در استعاره، واژگان در معنای غیرواقعی خود به‌کار می‌روند. بنابر این تمام "استعاره‌ها"، نوعی "مجاز" وابسته به "تشبیه" تلقی می‌شوند اما عکس آن صادق نیست. یعنی این‌که هر "مجاز" نام "استعاره" را به‌خود نمی‌گیرد!
اولاً؛ آن‌چه که در علم بیان به آن استعاره می‌گوییم، در دستور زبان نامش «اضافه‌ی استعاری» است. مانند:
"رخسار صبح" و "دست روزگار" ثانیاً؛ «استعاره‌ی مکنیه» یا «استعاره‌ی بالکنایه» هنگامی صورت می‌پذیرد که «مستعارٌله» = "مشبّه" همراه با یکی از لوازم «مستعارٌمنه» = «مشبّه‌ٌبه» به‌کار رود، مانند:
آنکه بود بر سخن سوار، سوار اوست!
در این مصراع سخن "مشّبه" است و "سوار" یکی از لوازم «مشبّهٌ‌به»
یعنی؛ "سخن" به "اسب" تشبیه شده و «مشبّهٌ‌به» یعنی؛ "اسب" حذف شده ولی یکی از لوازم آن یعنی؛ "سوار" مورد استفاده قرار گرفته و ما با واژه‌ی "سوار" متوجه می‌شویم که سخن به "اسب" تشبیه شده است.
درباره‌ی آرایه‌های "استعاره"، "مجاز"، کنایه هر چه بگوییم، کم گفته‌ایم! چرا، چون میان بزرگان بر سر "استعاره" و "کنایه" اختلاف نظر وجود دارد. به‌ویژه این‌که اصولاً عده‌ای «استعاره‌ی مکنیه» را "استعاره" نمی‌دانند. هم‌چنین در مورد "کنایه" اختلاف نظر است. چرا؟ چون هم کنایه‌‌ها و استعاره‌‌ها و مجازهای بکر بسیارند و هم ذهن خلاق برخی از آفرینندگان فعال که گاهی کار به‌جایی می‌رسد که حتا ممکن است؛ تشخیص و تمیز دادن این سه آرایه از یک‌دیگر برای استادان بزرگ نیز دشوار به‌نظر رسد. برای نمونه نام آرایه‌ی ادبی عبارت (آب در هاون کوبیدن) را چه می‌توان نامید؟ اگر بگوئیم؛ "کنایه" که در عبارت این نوع آرایه می‌بایست دوگونه معنی مشاهده شود. یکی معنای "حقیقی" و دیگری معنای "مجازی" که در عبارت فوق هیچ‌گونه معنای حقیقی یافت نمی‌شود. یعنی این‌که هیچ آدم عاقلی آب در هاون نمی‌کوبد، مگر این‌که طرف دیوانه باشد که احتمال انجام چنین کاری از سمت شخص دیوانه هم بسیار ضعیف به‌نظر می‌رسد، چون تاکنون هیچ دیوانه‌ای نیز چنین نکرده‌ است. حال از این ضرب‌المثل معروف می‌گذریم و می‌گوییم؛ از آن‌جا که دیوانه ممکن است، چنین کاری را انجام دهد؛ عبارت فوق را می‌شود "کنایه" فرض کرد که البته از نظر برخی از صاحب‌نظران چنین نیست و بلکه "استعاره‌ی مرکب" به‌شمار می‌رود اما عبارت استعاره‌ای (باد در قفس زدن) را نه فرد عاقل می‌تواند انجام دهد و نه شخص دیوانه اما اگر از برخی از صاحب‌نظران نام آرایه‌‌ایِ آن‌ عبارت را جویا شویم، آن را به "کنایه" نام‌گذاری می‌‌کنند و این در حالی است که به استعاره‌ی مرکب بیشتر ماننده است!
دانشمند بزرگی مانند مرحوم "دهخدا" در مطالب ادبی خود تمام استعاره‌ها را با نام "کنایه" نوشته است. ضمناً در این‌باره از زمان‌های گذشته تا کنون مطالب و کتاب‌های بسیاری نوشته شده و کسی این توانایی را ندارد تا بر آن چیزی بیفزاید! چون برخی بدون دلیل تلاش دارند که در این زمینه به تقسیم‌بندی‌ها‌ بیفزایند و این در حالی است که هرگونه تقسیم‌بندی در هر زمینه تا جایی لازم است که نبودنش سبب بروز سوءتفاهم و عدم درکِ درست مطلبی بشود! از این روی می‌بایست از تقسیم‌بندی‌های بی‌مورد و زاید پرهیز کرد!
مرحوم‌ دهخدا در فرهنگ خود حتا از مصدر "استعاره" به‌عنوان آرایه‌ی ادبی نام نبرده بلکه تنها به معنا کردن آن پرداخته است:
لغت‌نامه‌ی دهخدا
استعارة (عربی. مصدر) استعارت. به‌عاریت خواستن چیزی را
(منتهی‌الارب)
عاریت خواستن
(تاج‌المصادر بیهقی)
تنها شدن
*
هم‌چنین:
فرهنگ فارسی معین
استعاره
(مصدر مرکب) به عاریت گرفتن
*
اما برخلاف آن دو بزرگوار:
فرهنگ فارسی عمید
استعاره este'āre
(اسم، اسم مصدر) در بدیع، استعمال کلمه‌ای در غیر معنی حقیقی خودش بر سبیل تشبیه یعنی آوردن مشبه یا مشبهٌ‌به در کلام و حذف طرف دیگر، مانندِ این جمله: "ماهی" را دیدم سر از دریچه بیرون کرد. "ماه" در این جمله به‌جای کلمه‌ی "محبوب"، "معشوق"، یا زنی زیبا به کار رفته است.
عاریت گرفتن؛ قرض گرفتن
*

اضافه‌ی استعاری و اضافه‌ی تشبیهی چیست؟

اضافه‌ی تشبیهی واژه‌ی مرکبی است که از «اسم» و چیزی که اسم مورد نظر را به آن تشبیه می‌کنند؛ «مشبه‌به و مشبه» تشکیل شده است!
به‌عبارتی بلیغ‌تر:
اضافه‌ی تشبیهی که به منظور کوتاهی سخن (ایجاز و اختصار کلام) به‌کار می‌رود و از بلاغت بالایی هم برخوردار است؛ غالباً در آن مضاف، مشبه‌به و مضاف‌الیه، مشبه است!
مانند:
"روی مهتاب" ترا دیدم و گفتم: ای ماه
(از: نویسنده)
یا:
"چشمه‌ی دانش"
یا:
«اشک شبنم» می‌چکد بر برگ گل
از نگاه پرغم شهلای تو
(از: نویسنده)
در بیت فوق «اشک شبنم» اضافه‌ی تشبیهی است و منظور سراینده این بوده که «اشک چشم» معشوق مانند «قطره‌ی شبنم» است!
همین‌طور:
«سیل اشکش» می‌چکد بر چهره‌اش
(از: نویسنده)
که در مصرع فوق «سیل اشک» اضافه‌ی استعاری است. چون می‌توان «اشک» را به «سیل» مانند کرد.
و همین‌طور؛
این «آتش عشق» در «سرای دل» ماست
(از: نویسنده)
در مصرع فوق [آتش عشق] و [سرای دل] هر کدام اضافه‌ی تشبیهی هستند.

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
(حافظ شیرازی)

که در مصرع فوق؛ (مزرع سبز فلک) و (داس مه نو) هر کدام اضافه‌ی تشبیهی هستند!

اضافه‌ی استعاری
اگر سراینده یا گوینده مضاف‌الیه را به مضاف تشبیه نکند و بلکه به چیزی ماننده کند که اضافه یا مضاف از شاخه‌های مضاف‌الیه باشد؛ آن کلمه‌ی مرکب را اضافه‌ی استعاری می‌نامند!
«دست روزگار» کمر دشمن را شکست
که ترکیب‌ «دست روزگار» اضافه‌ی استعاری است!
و یا:
"
دست زمانه" ما را در دام غم نشاند
از چشم ما دمادم اشک ستم فشاند
(از این‌حقیر)

که در مصرع فوق (دست زمانه) اضافه‌ی استعاری است!
در نمونه‌‌ی مذکور یعنی: (دست زمانه) "دست" به "روزگار" تشبیه نشده است و این یکی از نشانه‌های تمیز دادن اضافه‌ی استعاری از اضافه‌ی تشبیهی است.

نوشته‌ی: ​​​​فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۶۷ و فرديس كرج ١٣٩٥

www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
*

****


برچسب‌ها: استعاره و جانبخشى
نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در یکشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۵ |