صفت و موصوف در دستور زبان فارسی

فرهنگ لغت دهخدا
صفت
چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است! (مقدمه‌ی لغت میر سید شریف)
بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی
(غیاث اللغات)
بیان حال
(منتهی الارب)
ستودن:
در صفتت گنگ فرومانده‌ایم
من عرف ﷲ فروخوانده‌ایم
(نظامی گنجوی)
*

فرهنگ فارسی معین
صفت
چگونگی کسی یا چیزی را گفتن. ستودن. بیان حال. چگونگی. باطن. خلق و خوی. کلمه‌ای است که به اسم افزوده می‌شود تا حالت و چگونگی آن را بیان کند.
*

صفت و موصوف چیست!
صفت چگونگی و حالات و یا ویژگی‌های موصوف را بیان می‌کند و از حیث معنوی، وابسته به اسم است. صفت‌ها از لحاظ جایگاه دستوری بر دو گونه تقسیم می‌شوند:
۱- «پیشین» که قبل از موصوف یا اسم می‌آیند!
مانند: برترین شاعر. این کتاب.
این نوع صفتها عبارتند از: صفت اشاره، صفت پرسشی، صفت تعجبی، صفت مبهم، صفت عالی
*
۲- «پسین» که بعد از موصوف یا اسم می‌آیند!
مانند: شاعر برتر. شاعرترین. رده‌ی اول
این نوع صفت نیز عبارتند از: صفت شمارشی ترتیبی و صفت بیانی و صفتهای غیربیانی به ترتیب کاربرد، عبارتند از: اشاره، پرسشی، شمارشی و تعجبی
*
در مجموع صفت‌ها به سه بخش تقسیم می‌شود:
۱ صفت ساده یا مطلق
۲ صفت تفضیلی
۳ صفت عالی
*
صفت مطلق یا صفت ساده زیربنای انواع صفت‌هاست! مانند: (دلربا، تنفربرانگیز، کوتاه، بلند، کلفت، نازک، جوان، پیر) که با افزودن نشانه‌های «تر» و «ترین» به انتهای‌شان به صفت‌های «تفضیلی» و «عالی» بدل می‌شوند! مانند: دلرباتر و دلرباترین
*

صفت اشاره
صفت اشاره برخلاف (ضمیر اشاره) که جانشین اسم می‌شود؛ قبل از اسم یا صفتی که نائب‌مناب اسم شود، می‌آید و به آن دو اشاره می‌کند.
نشانه‌های صفت اشاره عبارتند از: (این‌چنین، آن‌چنان، چنان، چنین، این، آن، همین، همان) که پیش از اسم یا موصوف قرار می‌گیرند. مانند:
این کتاب. آن پرستار.
در اینجا «پرستار» صفت است و جانشین اسم شده است!
«این» کوزه چو من عاشق زاری بوده است
«
خیام نیشابوری»
*

صفت پرسشی
اگر یکی از این ادات پرسشی (چگونه، چه، کدامین، کدام، چندمین، چند، چطور، چقدر) پیش از اسم قرار بگیرند و از کیفیت و کمیت، چگونگی، مکان، مقدار، تعداد، نوع، جنس، اندازه و زمان اسم یا موصوف پرسش کنند، صفت پرسشی نامیده میشوند.
*

صفت تعجبی
چنانچه در جمله‌ای، ادات تعجب (وای، وه، اوه، عجب، شگفتا، چه، چقدر، بَه) قبل از اسم یا ضمیر بیایند و نشان‌دهنده‌ی شدت تعجب گوینده نیز باشند و با حالت و آهنگ حیرت‌انگیزی هم در مورد ویژگی‌ای از موصوف بیان شوند، آن واژگان را صفت تعجبی می‌نامند.
مانند: چه کودک زییایی!
عجب، هوای پاک و صافی!
چه گل خوش رنگ و خوش‌بویی!
نکته‌ی مهم این‌که؛ چنانچه این ادات متعلق به اسم و نائب‌مناب اسم نباشند، ضمیر یا قید نامیده می‌شوند!
مانند:
چه خوب رانندگی می‌کند!
در اینجا واژه‌ی «چه» قید محسوب می‌شود!
یا:
چه‌ها که نکردند،
در اینجا «چه» ضمیر است و «چه‌ها» به معنای: چه بلاها!
*

صفت تفضیلی «برتر»

صفت تفضیلی، صفتی است که برتری موصوفی را در مقایسه با موصوفی دیگر [با افزودن نشانه‌ی «تر» به انتهای صفت ساده یا مطلق] بیان می‌کند. مانند:
سعدی از مجد همگر و امامی مردمی‌تر و شاعرتر است!
در ادبیات فارسی واژگانی وجود دارد که ماهیت‌شان «برتری» است و ذاتا تفضیلی‌اند و در نتیجه نیاز به نشانه‌ی «تر» ندارند!
گاهی واژگانی مانند: (به. که. افزون. پیش. بیش. کم. جلو. عقب) خود صفت تفضیلی‌اند و بدون نشانه‌ی «تر» قبل از حرف اضافه‌ی "از" ظاهر می‌شوند! مانند:
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که "کم" از سنگ خاره نیست
*

صفت عالی یا صفت (برترین)
هرگاه بخواهیم موصوفی را برتر از دیگران یا دیگر چیزها بیان کنیم یا به تعبیری دیگر، چنانچه در عبارتی برتری صفت یا صفاتی بر دیگر صفات مشابه، با پسوند «ترین» نمایش داده شود؛ آن را صفت برترین یا عالی می‌نامند. مانند:
حافظ برترین شاعر ایران است!
سعدی در همه دوران شاعرترین است!
این شاعران برترین شاعران معاصر هستند!
در متن‌های پیشینیان پسوند «ین» و «ینه» نیز به عنوان نشانه‌ی صفت عالی یا برترین آمده است!
مانند: «کمینه و کمین»، «بهینه و بهین»، «مهینه و مهین»
*

واژه‌ی نوین

واژه‌ی (نوین) که در محاوره و نوشتار امروزی، از آن معنای (نو، جدید) اراده می‌گردد، در واژه‌نامه‌ی دهخدا، از لحاظ دستوری صفت نسبی و از حیث لغوی به معنای (بدیع، جدید، نو) و در فرهنگ واژگان دکتر معین از لحاظ دستوری، صفت نسبی و از حیث لغوی (تازه، نو) آمده است. شایان ذکر است که دکتر عمید هم نظر دکتر معین و علامه دهخدا را تأیید می‌کند. در فرهنگ واژه‌ى دهخدا {نوين} به معناى {نو} منسوب به ﴿نو﴾ آمده است. دکتر معین می‌گوید: گروهی از ادبا واژه‌ی "نوین" را غلط می‌پندارند و می‌گویند: از آنجا که نشانه‌ی [ین] فقط به روی اسم می‌نشیند لذا واژه‌ی [نو] که صفت است، نمی‌تواند به (نوین) بدل شود و این در حالی است که ما نمونه‌هایی سراغ داریم که صحت واژه‌ی (نوین) را مورد تأیید قرار می‌دهد و در آن نشانه‌ی [ین] به روی صفت می‌نشیند. مانند: (بالایین. پایین. مهین. کهین. بهين. زيرين. زبرين) اول اینکه برخلاف گفته‌ی دکتر معین، واژگان (بالا. پا. زير. زبر) صفت نیستند بلکه به خودی خود اسم‌اند. برای نمونه هنگامی که از واژه‌ی «بالا» معنای «بیشتر» یا «برتر» اراده گردد، می‌توان آن را صفت تفصیلی قلمداد کرد! مانند او بالاترین امتیاز را به خود اختصاص داد! یعنی: بیشترین امتیاز! چهار اسم استثنایی که نشانه‌ی صفات تفضيلى و عالى را نیز پذیرا می‌شوند. چرا که اگر مثلاً بخواهیم محدوده‌ی بالا و پایین و زير و زبر مکانی را مشخص کنیم، چاره‌ای نداریم، جز اینکه از نشانه‌های صفت تفضيلى بهره بریم! ضمناً در زبان فارسى صفاتى يافت مى‌شوند، علاوه بر این‌که ساده‌اند، تفضيلى نیز هستند و نياز به نشانه‌ی (تر) ندارند. مانند مثال‌هاى دكتر معين:
{مه: بزرگتر/ كه: كوچكتر/ به: خوبتر} كه تنها با اضافه كردن پسوند (ين) به صفت عالى بدل مى‌شوند؛ يعنى: [بزرگترين. كوچكترين. خوبترين] اما (نو) صفت ساده است، نه تفضيلى و قطعاً نياز به نشانه‌ى (تر) دارد تا به صفت برتر بدل شود و در آن صورت است كه مى‌تواند پسوند (ين) را پذيرا شود تا به جايگاه صفت عالى ورود كند. دکتر ابوالحسن نجفی در كتاب «غلط ننويسيم» صفحه‌ى ٣٩٩ می‌گوید:
((در بعضى از متون كهن تركيبات نادرى مانند: (بزرگين. درازين) به معناى (بزرگترين و درازترين) به كار رفته است و برخى از محققان آن را جواز استعمال (نوين) دانسته‌اند. ولى (نوين) هرگز به معناى (نوترين) بكار نمى‌رود))
[یعنی این‌که؛ مردم از «نوین» معنای «نو» را اراده می‌کنند؛ نه «نوترین»] البته گروهی هم از واژه‌ی «نوین» معنای «نوترین» و «مدرن» را استخراج می‌کنند و تفسیر گفتار استاد نجفی در مجموع این چنین است: از آنجا كه استعمال واژگان مذكور؛ محدود و بسیار معدود است؛ نمی‌تواند، پروانه‌ی ورود واژگانی چون واژگان (مهین. کهین. زيرين. زبرين) را به حریم فرهنگ فارسی صادر کند و ادامه می‌دهد و می‌گوید: ((زمانی که واژه‌ی (نو) موجود است، چه نیازی به واژه‌ی (نوین) است که همان معنای (نو) را افاده کند؟)) و این کلام نيز خالی از لطف نیست!
دكتر اسدالله مبشرى نيز نظر مشابهى دارد و واژه‌ى «نوين» را غلط دانسته‌اند. همانطور که دکتر ابوالحسن نجفی می‌فرماید: کثرت استعمال عوام از واژه‌ی غلط، به آن واژه شناسنامه می‌بخشد، از نظر این‌حقیر: واژه‌ی (نوین) را می‌توان به علت کاربرد زیاد در شعرها و نوشتارها به صورت واژه‌ی جعلی مستقل به عنوان معنای واژه‌ی (نو) و (مدرن) به کار برد. هر چند که به وجود آن نیازی نیست!

یک نکته‌ی مهم این‌که؛ دکتر علی اشرف صادقی ارتباط ساختاری واژه‌ی «نوین» را با «نو» رد کرده و آنرا کوتاه‌شده‌ی «نوآیین» می‌داند که اندک تغییر معنوی یافته است
*

صفت فاعلی چیست؟

صفتی است که نتیجه ی کاری را به موصوف نسبت دهد که از حیث ساختاری
به سه گروه تقسیم می شود:
۱- مشتق
۲- مرکب
۳- مشتق مرکب
بن مضارع + ان= صفت فاعلی. مانند: نالان، گریان، خندان

بن مضارع+ ان
مانند: دوان، روان

فعل امر یا صفت و یا اسم + کار
مانند:
بزهکار، بدهکار، طلبکار، بستانکار، تبه کار، ستمکار

بن ماضی+ گار
مانند: پروردگار، کردگار

پیشوند "نا" + بن مضارع یا صفت
ناخلف، نادان
*

صفت مبهم

این نوع صفت شاخصهایی از موصوف یا اسمی را به گونه ای نامعلوم بیان می کنند.
مانند: (برخی، بعضی، گروهی، دیگر، چندی، هر، همه، مقداری، هیچ، هرقدر، خیلی، بسیار، هراندازه، هرچقدر، کمی، قدری، چند، فلان، اندکی، هرمقدار، تعدادی، پاره ای و ...)
*

صفت مفعولی
صفتی است که آدمی را از نتیجه ی انجام حادثه‌ای که به موصوفی نسبت داده شده، باخبر می سازد.
ساختار صفت مفعولی از این قرار است:
بن ماضی+ ه
مانند: نوشته

بن ماضی + ار
مانند: دیدار، گرفتار یک نکته‌ی قابل تذکر اینکه؛ گاهی حرکت «های» ناملفوظ
که کار کسره را انجام می‌دهد، حذف می‌شود!
مانند:
دردآلوده/ آلود
*
صفت (برازندگی)
این نام را که خود جایگزین (صفت لیاقت) کرده‌ام؛ صفتی است که در امری خاص، سزاواری و شایسته بودن موصوف را افاده میکند! مانند:
لحظه‌ها و صحنه‌های دیدنی، صداهای شنیدیدنی،
ساختار صفتهای برازندگی، بدینگونه است:
مصدر+ ی
مانند: دیدنی، شنیدنی

مضارع+ اک
مانند: پوشاک، خوراک

بن ماضی+ گار= ماندگار

گاهی اینگونه صفات در شکل فعل امر ظاهر میشوند، مانند: اسرار مگو یعنی: (اسرار نگفتنی)
و گاهی نیز صفتهای برازندگی با ساختارهای فاعلی ظهور می‌کنند؛ مانند:
شنوا، شنیدنی
خوانا، خواندنی
*
صفت نسبی
این نوع صفت، خصوصیاتی چون: دین، مکان تولد، مذهب، ملیت و ... را به موصوف خود نسبت میدهد.
ساختار صفت نسبی اینگونه است:
اسم+ ی
مانند: ایرانی، مردمی، تهرانی، خودی، بچگی، هفتگی
نکته‌ی قابل تذکر اینکه؛ (چنانچه بخواهیم به نامهایی که به «های» ناملفوظ مختوم شده است؛ "یا"ی نسبت بیفزاییم "های ناملفوظ" را باید حذف و به "گاف" بدل کنیم! مانند: بچگی
و اگر بخواهیم به اسم یا واژه‌ای که آخرین حرفش مصوت بلند «آ» باشد، "یای" نسبت بیفزاییم؛ می‌بایست بین آن مصوت بلند و «یای» نسبت، یک (یای) میانجی نیز قرار دهیم! مانند:
خدایی، مومیایی، کبریایی، تنهایی
اگر واژه‌ای به «های ناملفوظ» مختوم شده باشد، به انتهای واژه، پسوند «ای» باید افزود!
مانند: حرفه‌ای

اسم+ "های" ناملفوظ که حکم کسره را دارد!
مانند: نیمه، درسته، نصفه، ریزه

اسم یا صفت+ "ین" یا "ینه" مانند: سیمین و سیمینه

ترکیب وصفی+ "های" ناملفوظ که حکم کسره را دارد!
مانند: سه‌ماهه، یک‌شبه، هیچ‌کاره، چندروزه

اسم+ انی
مانند: انسانی، حیوانی، نورانی، روانی، روحانی، جسمانی

اسم یا صفت+ "انه"
مانند: پدرانه، برادرانه، روزانه، جسورانه، شبانه، دلیرانه

اسم یا صفت+ گان
مانند: مهرگان، گروگان

اسم یا صفت+ گانه
مانند: دوگانه، جداگانه

اسم یا صفت+ کی
مانند: راستکی، دروغکی، یواشکی، دزدکی

اسم+ چی
مانند: انزلی‌چی، تماشاچی، پستچی

اسم + و
مانند: شپشو، ترسو، شاشو، اخمو
*
انواع پسوند «ین»

یک. پسوند «ین» صفت‌ساز
حرفی است که در آخر اسم می‌آید و از اسم، صفت نسبی می‌سازد.
مانند: «فولادین» منسوب به «فولاد»
«بلورین» منسوب به «بلور»
به عبارتی دیگر؛
پسوند «ین» نشانه‌ی نسبت است و از اسم، صفت نسبی می‌سازد!

دو. پسوند «ین» نشانه ی صفت عالی
این پسوند به آخر صفت تفضیلی و در چند کلمه به آخر صفت مطلق افزوده می شود و از آنها صفت عالی می‌سازد!
مانند: «زیباترین، زشت ترین»
«مهین، بهین، مهین، کهین، پسین»

سه. پسوند «ین» نشانه ی ترتیبی
این پسوند به آخر عدد ترتیبی و یا عدد ناشناخته افزوده می شود و عدد وصفی ترتیبی میسازد:
مانند: «چندمین، پنجمین، چهلمین، اولین، نخستین، آخرین»

چهار. پسوند «ین» نشانه ی صفت فاعلی
این نوع پسوند به آخر اسم افزوده میشود و از اسم صفت فاعلی میسازد!
مانند: «غمین» به معنای: «غمگین» یا «دارنده‌ی غم»

پنج. پسوند «ین» به معنای کثرت
این پسوند به آخر واژه ی «چند» افزوده میشود و از آن معنای «کثرت» اراده میشود.
مانند: چندین روز در انتظار تو بود.
*
تفاوت میان (صفت و موصوف) و (مضاف و مضاف الیه)
چگونه می توان صفت و موصوف را از مضاف و مضاف الیه شناخت؟

*
صفت و موصوف:
صفت کلمه‌ای است كه خصوصیات، اندازه و حالت اسم را بیان می کند!
مانند: (گل زیبا) كه در اینجا (زیبا) صفت است و (گل) موصوف!
*
موصوف: اسمی است که به وسیله‌ی صفت توصیف می گردد!
*

مضاف و مضاف الیه:
مضاف و مضاف اليه دو اسم كاملاً مجزا از هم ديگرند كه هر كدام به تنهايى، مستقل و داراى وجود خارجى مى باشند اما نوعى ارتباط ملكى نيز ميانشان موجود است. هر اسمی که بعد از اسم دیگر بیاید تا توضیحی را درباره ی آن ارائه كند و در نتيجه عبارت را کامل سازد؛ مضاف اليه می‌گویند. يعنى: مضاف اليه اسمى است كه ارتباط مضاف را با خود نشان مى‌دهد!
مانند: زنگ خانه
در اینجا "خانه" كه مضاف اليه است؛ ارتباط ملكى مضاف {يعنى: زنگ} را نسبت به خود نشان داده است.
*
تفاوت میان [صفت و موصوف] و (مضاف و مضاف الیه)
چندین راهکار برای شناختن مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف موجود است که از این راهکارها می‌توان به چهار نوع مهم آن اشاره کرد:

راهكار اول؛
علامت صفت تفصیلی (تر) و صفت عالی (ترین)
که اين نشانه‌ها را می‌توان به صفت افزود و برای مثال گفت: (این گل از آن گل زیباتر است) يا (این گل زیباترین گل است) اما اين علامتها را نمى‌توان به مضاف‌الیه اضافه كرد. مانند: (زنگ خانه) که نمی‌توان گفت: (زنگ خانه‌تر) يا (مدرسه‌ترين)

راهکار دوم؛
قرار دادن افعال (است) يا (بود) و ... پس از صفت!
براى نمونه:
به‌منظور معرفى صفت و موصوفِ "گل زيبا" می‌توان كسره را از اسم موصوفِ (گل) برداشت و پس از صفت، فعل قرار داد و گفت: (آن گل‌° زيباست) اما نمى‌توان گفت: آن زنگْ خانه است!

راهکار سوم ؛
پس از موصوف می‌توان از (ياء نسبی و یاء وحدت) بهره برد. مانند: (گلی زيبا) اما پس از مضاف نمی‌توان اين نشانه‌ها را بكار برد. برای مثال: نمی‌توان گفت: (زنگى خانه)

راهکار چهارم؛
پس از مضاف، يعنى: قبل از مضاف اليه، می توان از صفت اشاره ى (این و آن) بهره برد اما پس از موصوف، يعنى: قبل از صفت، نمی‌توان از اين صفات اشاره استفاده کرد. برای مثال می‌توان گفت: (زنگِ این خانه) اما نمی‌توان گفت: (گلِ این زیبا)
*

نشانه‌ى تفضیلی (تر)

این نشانه جز موارد استثنایی تنها به روى صفت ساده مى‌نشيند اما گروهی با استناد به این ابيات:
((نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را))
(حافظ شيرازى)

((ترك يار كردى و من همچنان يارم ترا
دشمن جانى و از جان دوست تر دارم ترا))
(هلالى جغتايى)

((گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حيف نباشد كه دوست، دوست تر از جان ماست ))
(سعدى شيرازى)

((شايد كه در اين دنيا مرگش نبود هرگز
سعدى كه تو جان دارد بل دوست تر از جانت))
(سعدى شيرازى)

گمان كرده‌اند؛ مجاز هستند كه نشانه‌ی صفت تفضيلى ((تر)) را به روى هر اسم كه خواستند؛ بنشانند!
در شعر امروز:
(تو شعرترين، شعرترين شعر زمينى)
گوينده: (؟)
كه در سروده ى فوق؛ گوينده پا را فراتر از مرز (صفت تفضيلى جعلى) نهاده و به مرز (صفت عالى جعلى) ورود كرده است!!
و يا غزل معروف اردلان سرافراز كه به سال ١٣٥٣ به صورت ترانه اجرا شد:
(انگار با من از همه كس آشناترى
از هر صداى خوب برايم صداترى)
"اردلان سرفراز"
يا:
(اى ناخداى وجود من! اى از خدايان خداتر)
"حسين منزوى"
كه البته مرحوم منزوى در اين شعر از "خداتر" به عنوان "برتر" يا "بالاتر" ياد كرده است.
و كمى گذشته تر:
((دلم ز خجلت بى ظرفى آب شد بيدل
به ياد باده ترى ها از اين سفال گذشت))
(بيدل دهلوى)

البته در دستور زبان فارسی اسم هایی هستند که نشانه ى صفت تفضیلی به روی آن می نشیند، مانند: "بالا و پايين" كه هر دو جای جایی اسم و صفت هستند ((البته از آنجا كه اين دو اسم، نشانه هاى صفات تفضيلى و عالى را هم مى توانند دارا باشند؛ دکتر معین این دو اسم را صفت نام نهاده كه متأسفانه این نامگذارى نادرست است. زیرا گاهی هم اسم هستند)) چرا كه اگر بخواهيم بالا و پایینِ محدوده اى را مشخص كنيم چاره اى نداريم جز اينكه از نشانه ى (تر) بهره بريم و اين از قاعده ى دستورى مستثناست. همانگونه كه عوام در محاوره، اسم "مرد" را صفت بشمار مى آورند و آنرا "مردتر" خطاب مى كنند كه اينگونه اقدام در زبان فارسى نادر و كمياب است!
همين‌طور بالعکس؛ صفاتى هستند كه نمى‌توانند؛ نشانه‌ى تفضيلى ((تر)) را بعنوان پسوند بپذيرند.
مانند: صفت ((پرستار)) كه نمى‌توان گفت: ((پرستارتر))
اما با وجود اين دلیل نمی‌شود که شاعران مجاز باشند تا از اسم، صفت بسازند و آنرا به صفت تفضيلى يا عالى بدل سازند! ((مگر موارد استثنا كه در افواه عوام و خواص جارى است))
شايان ذكر است كه حضرات حافظ، سعدى و هلالى جغتايى از هيچ اسمى به عنوان صفت ياد نكرده‌اند تا آنرا به صفت تفضيلى بدل سازند. يعنى: واژه‌ی (دوست‌تر) در ابيات فوق؛ مصدر است نه اسم! در حقيقت (دوست‌تر داشتن) يعنى: (بيشتر دوست داشتن) و اين مصدر است و به معناى (رفيق) يا (يار) نيست.
اما قبل از شعراى بنام (حافظ و سعدى) حضرت مولانا مولوى از اسم؛ صفت ساخته است:
((گر چه اندر پرورش تن مادر است
ليك از صد دشمنت، دشمن‌تر است))
(مولوى)
كه مولوى در اينجا از اسم (دشمن) صفت ساخته است و يا:
((پس چو دولت روى برتابد ترا از هر كه هست
دوست تر گشت آنكه بود از ابتدا دشمن ترت))
(خاقانى)

خاقانى نيز چنين كرده و اين‌گونه پديده در شعر امروزى پذيرفته نيست.
در هر صورت مى‌بايست؛ براى حفظ قواعد دستور زبان فارسى، جز موارد ياد شده‌ى بزرگان سلف از ايجاد پديده‌هاى جعلى مشابه آن اجتناب كرد.
*
اولی. اولی تر. اولی ترین

صفت تفضیلی اولی (واژه ی عربی) در لغت به معنای: سزاوارتر، ارجح، برتر، مقدم و ... است و نیاز به نشانه ی فارسی صفت تفضیلی (تر) ندارد اما در گذشته شعرا از آن معنای صفت ساده اراده کرده اند و بر آن نشانه های فارسی (تر. ترین) افزوده اند. مانند:
ترک احسان خواجه "اولی تر"
(سعدی شیرازی)

ایزد او را پی سالاری ملک آفرید
زو که "اولی تر" به گنج و لشکر و تاج و نگین
(فرخی سیستانی)

بدین سبب "اولی ترین" روزگاری به دارو خوردن روزگار خزان است
( کتاب پزشکی ذخیره‌ی خوارزمشاهی، نویسنده:(اسماعیل جرجانی)

گفت او را نیست الا درد لوت
پس جواب احمق اولی تر سکوت
(مولوی)

از آنجا که در گذشته جمهور مردم از واژه‌ی (اولی) معنای صفت ساده را اراده می‌کردند؛ افزودن نشانه‌ی صفت (تر. ترین) بر آن اشکالی نداشت اما چون امروزه این واژه (اولی) به معنای اصلی خود بازگشته لذا بهتر است از افزودن نشانه‌های فارسی (تر. ترین) بر آن پرهیز شود.
تهران ۱۳۶۸/۹/۴ با تغییرات در زمانهای دیگر
فضل الله نكولعل آزاد

http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa .com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40


@
@
«


برچسب‌ها: صفت و موصوف چیست
نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۸۸ |