فریدون کار و خواهر نویسنده اش مهرانگیز کار↗
معرفی یک ادیب فرهیخته ی گمنام ، مرحوم «فریدونکار» شاعر و مترجم و اولین نویسنده ی کتاب «غلط ننویسیم»
همیشه در طول تاریخ ادبیات ایران زمین، بوده اند بزرگانی که به ادبیات کشورشان عشق ورزیده و راه پیشرفت را برای مردم آینده مرز و بومشان هموار کرده اند! از آن میان می توان در عصر دور به «رودکی و فردوسی» و در عصر حاضر به « دکتر میرزا علیاکبر خان نفیسی » (دارای فرهنگ لغات چهار جلدی ناظم الاطباء ، میلاد ۱۲۲۶ مرگ ۱۳۰۳ خورشیدی) و «علامه دهخدا» میلاد ۱۲۵۷ تهران. درگذشت ۷ اسفند ۱۳۳۴ و ... اشاره کرد!
در عصر نزدیکتر یعنی عصر حاضر ادیبی گمنام، پژوهشگری فرزانه (میلاد ۱۳۰۲ خورشیدی) از سرزمین اهواز برخاست و به ادبیات کشور خود خدمتها نمود اما کسی از تلاش بی وقفه ی او در عرصه ی ادبیات قدردانی نکرد! او از جوانی به ادبیات فارسی عشق می ورزید و در همان دوران اولین مجموعه شعر خود را با نام «اشک و بوسه» به چاپ رساند. نامبرده در زمان خود بسیار معروف بود اما از سال ۵۶ به بعد، یاد ایشان را نه در جایی دیده ام و نه نامشان را از کسی شنیده ام! با آنکه «احمد شاملو» با او نسبتی نزدیک داشت و نامش بر سر زبانها جاری بود؛ باز به خاطر نسبتش با «شاملو» کسی از او یادی نکرد و همچنان مورد لطف کسی قرار نگرفت؛ گویا چنین شخصی تاکنون پا به عرصه ی گیتی ننهاده است! اولین بار نام فریدونکار این ادیب گمنام را به سال ۱۳۵۵ در دایرة المعارف ایران و جهان (چاپ امیر کبیر ۱۳۵۲) مشاهده کردم که در آن کتاب عنوان «غلط ننویسیم» را از آن خود کرده بود!
اولین چاپ این کتاب به سال (۱۳۳۳ خورشیدی) صورت پذیرفت و سال بعد با تیراژی بالاتر و فروشی برتر نام «فریدونکار» را بر سر زبانها انداخت!
مطالب دانشور معاصر ما بیشتر دربارهی اشکالات محاوره ای یا زبانی بود و کمتر به اشتباهات عباراتی می پرداخت! نامبرده در این کتاب به ذکر منابع اقدام ورزیده و به بهره بردن از اندیشه های «محمد زهری» و «سعید نفیسی» نیز معترف بوده است!
این ادیب فرهیخته اولین بار مطالب خود را به سال ۱۳۳۲ با نام مستعار «علّامه» در مجلهی تازه تأسیس شده ی «سپید و سیاه» به مدیریت دکتر «علی بهزادی» به چاپ رساند و سال بعد آنرا به صورت یک کتاب منظم در آورد! شیوه ی گردآوری واژگان او به ترتیب حروف الفبا بود که یک به یک واژگان را بررسی میکرد و به توضیح آن می پرداخت. گاه به ریشه یابی برخی از واژگان نیز اشارت می نمود و واژگان پهلوی، اوستایی، عربی و .... را در جایگاه خود می نشاند!
در همان روزهای اولیه، چاپ مطالب ارزشمندش در مجله ی (سپید و سیاه) مورد تایید بسیاری از ادبا ازجمله؛ «سعید نفیسی» قرار گرفت تا جایی که استاد، او را بسیار ستود و بر کتاب گرانبهایش مقدمه ای نگاشت!
یاد دارم که دبیر ادبیاتمان «دکتر پیروزی» جزوه هایی از آن کتاب را در اختیارمان قرار داد و گفت؛ شیوه ی بیان «سعید نفیسی» در مقدمه ی این کتاب (غلط ننویسیم) تا حدی تند و بی پرواست که گویی با مخاطبینی که کلمات را به صورت نادرست می نویسند و به لفظ در می آورند؛ سر جنگ دارد! من از جزوه های «فریدونکار» تنها یک موضوع را بخاطر دارم و آن اینکه او در نوشتار و تلفظ زبانی، میان «جزء» و «جزو» تفاوت قائل شده بود و می گفت «جزء» به معنای «خرد» مقابل «کل» است و «جزو» به معنای «ضمیمه» است و این دو با یکدیگر تفاوت دارند!
بعد از «فریدونکار» یکی از استادان دانشگاه تهران «جعفر شعار» در مجله ی سخن برخی از واژگان و عبارات را تحت عنوان [درست بنویسیم] مورد نقد و بررسی قرار داد که در پایین تر ضمن توضیح، به نمونه ای از آن اشارت خواهیم داشت!
در اواخر دهه ی هفتاد حدود پانزده مطلب درباره ی کلمات و اصطلاحات غلط رایج تحت عنوان [غلط ننویسیم] از این حقیر در نشریه ای به چاپ رسید که عنوان مطالب را از کتاب «فریدونکار» به عاریت گرفته بودم!
در همان دوران به وسیله ی یکی از اعضای هیأت علمی دانشگاه پیام نور مرکزی تهران با کتاب «غلط ننویسیم» اثر «دکتر ابوالحسن نجفی» آشنا شدم!
اولین اندیشه ای که به ذهنم خطور کرد این بود؛ ببینم آیا این بزرگوار که شیوه ی چیدمان واژگان و حتا عنوان کتابش را از ایشان اخذ نموده در مقدمه ی کتاب خود یادی از آن پیشکسوت کرده است!
این بهترین فرصت برای زنده کردن دوباره ی نام آقای «فریدونکار» بوسیله ی «دکتر نجفی» بود!
اما هنگامی که دیدم نام ایشان همچنان به باد فراموشی سپرده شده است؛ آه از نهادم برخاست!
تفاوت عمده ی میان شیوه ی تألیف «فریدونکار» و «دکتر جعفر شعار» و «دکتر نجفی» در این است که «فریدونکار» بیشتر به نظرهای دیگر فضلاء و غلطهای نگارشی و زبانی توجه داشت و گاه نیز به ریشه یابی کلمات می پرداخت و یا به عدم درک گروهی از عوام در شناخت معنای حقیقی واژگان و عبارات اشارت می کرد! در سرتاسر اثرش کمتر مشاهده می شد که به بررسی ساختار واژه ای پرداخته باشد اما دکتر «جعفر شعار» درباره ی عبارت یا واژه ای غلط به بحث و گاه به بیان نظر دیگر فضلاء می نشست! ایشان به طور پراکنده واژگان یا عباراتی را که به گونه ی غلط به لفظ و همانگونه نیز به نگارش در می آمدند، ضمن اصلاح و توضیحات مربوطه در مجله ی سخن منعکس می کرد!
نامبرده هر واژه را از منظرهای گوناگون می نگریست و بهترین پیشنهاد را ارائه می داد و گاه به ریشه یابی واژگان می پرداخت!
دکتر «ابوالحسن نجفی» علاوه بر رعایت موارد فوق که آن را بسیار اندیشمندانه تر و با تعمق تر و دقیق تر از پیشکسوتان صورت می داد؛ به دیگر نکاتی نیز اشاره کرده است!
ازجمله: بررسی واژگان از حیث ساختاری و ریشه ای و کثرت استفاده از غلطهای مصطلح و غالباً تایید آن!
ترجمه های لفظ به لفظ یا واژه به واژه را که مانند مهمان ناخوانده ی گمکرده راهی به اشتباه وارد زبان فارسی گردیده بود؛ با ذکر دلیل مردود می شمرد!
دکتر «نجفی» علاوه بر زبان فارسی تسلطی کامل بر زبان انگلیسی داشت و از همین روی توانست به چنین عباراتی دست یازد!
فراموش نشود که نامبرده به زبان عربی نیز مسلط بود و درباره ی جمع بعضی از واژگان عربی و همچنین کاربرد غلطهای اصطلاح یافته ی برخی از واژگان عربی به تفصیل سخن گفته است!
هم اکنون به ذکر دو نمونه از دو استاد می پردازیم؛
«جعفر شعار» استاد سابق دانشگاه تهران (۱۳۰۴ _ ۱۳۸۰) و یار دیرینه ی استاد «ابوالحسن نجفی» در تاریخ اسفندماه ۱۳۵۳ در مجله ی سخن دوره ی۲۴ شماره ی ۳ صفحه ی ۲۵۷ درباره ی «باوجود این» و «با این وجود» می گوید:
«وجود» مصدر عربی است، و به معنی «بودن. یافتن. هستی. مقابل نیستی»
و «با وجود این» یعنی: «با بودن این. با این همه. با این حال»
بعضی اخیراً این ترکیب را به «با این وجود» تغییر داده اند و این استعمال بی گمان غلط و بی معنی و شایسته ی نثر مبتذل است و از بی توجهی به معنی «وجود» و مصدر بودن آن ناشی می شود!
دقیقاً ده سال بعد «دکتر ابوالحسن نجفی» (۷ تیر ۱۳۰۸ نجف / ۲ بهمن ۱۳۹۴ تهران) در همین باره البته به گونه ی دقیق تر و با توضیح بیشتر و با ذکر مثال و با علم به اینکه همکارش پیشتر در اینباره در مجله ی سخن به بحث پرداخته است؛ میگوید:
با وجود این / با این وجود
«با وجود این» یعنی: «با بودن این وضع، حال، امر، شرط» و مقصود از آن این است «با اینکه چنین چیزی هست» یا «بود» یا «خواهد بود» و مرادف است با «مع هذا» و «مع ذالک» و «با این همه» و از این قبیل!
به جای آن گاهی «با این وجود» گفته میشود که غلط است و برخلاف مراد گوینده!
زیرا وقتی که میگوییم: «با وجود این» میتوان پرسید: با وجود چه چیزی؟ و جواب را در جمله ای که پیشتر گفته شده است؛ یافت!
مثلاً پس از شنیدن این عبارت: «دیر وقت بود؛ با وجود این به خانه اش رفتیم» می توان پرسید: «با وجود چه چیزی» و در جواب گفت: «با وجود اینکه دیر وقت بود» ولی اینجا اگر بگوییم: «با این وجود» و پرسیده شود: «با کدام وجود»؟ جوابی به دست نمی آید، زیرا در جمله ی پیشین کلمه ی «وجود» نیامده است تا بتوان به آن استناد کرد!
جای آن داشت که این استاد گرانقدر «ابوالحسن نجفی» در کتاب «غلط ننویسیم» به رسم احترام و بزرگداشت، اشارتی هرچند کوتاه به شرح حال و تلاش و خدمات ارزنده ی ادبی این بزرگوار ادیب می کرد و یا حداقل نامی از پیشکسوت خود «فریدونکار» که پیشتر به این مباحث روی آورده بود؛ می برد و همچنین یادی از دوست قدیمی خود «جعفر شعار» می نمود! و اکنون که دفتر به پایان می رسد دریافتم که امروز دوم بهمن ماه ۱۳۹۵ مصادف است با اولین سالگرد درگذشت استاد ابوالحسن نجفی و بی مناسبت نیست که برای هر سه عزیز دست به دعا برآریم و از خدا تقاضا کنیم که روحشان را قرین رحمت خود قرار دهد! یاد و خاطر این هر سه بزرگوار گرامی باد !
★
آشنایی فروغ فرخزاد با فریدونکار ⤵
در دهه ی سی «پرویز شاپور» همسر «فروغ فرخزاد» [کاریکاتوریست نام آشنا] به ضرورت کاری به اهواز نقل مکان می کند.
«فروغ» در آنجا با «فریدونکار» آشنا می شود و چند شعر خود را برای او قرائت می کند و او را از تصمیم خود، به منظور نشر مجموعه شعر خود آگاه می سازد! در اینجا لازم است که ذکر کنم و، سروده های «فروغ» مورد پذیرش «فریدونکار» قرار می گیرد و این دو تصمیم می گیرند که با همکاری یکدیگر آن را در تهران به چاپ برسانند!
پرویز شاپور که مرد نسبتاً شکّاکی بود؛ از ملاقات همسرش با «فریدونکار» و چند شاعر معاصر دیگر ناخشنود به نظر می رسید؛ از این روی اعتراضات خود را به «فروغ» ابراز کرد!
«فروغ» در کتاب نامه های عاشقانه خود «اولین تپشهای عاشقانه ی قلبم» با نثر بسیار ضعیفی به پرویز شاپور می نویسد:
پرویز عزیزم! کتابم در هفته ی آینده حتماً منتشر خواهد شد، راجع به "فریدونکار" نمی دانم برایت چه بنویسم! او مرد شریفی است و تو نباید به او فکر بدی داشته باشی!
من ناچار هستم که راجع به کار کتابم با او صحبت کنم البته من بیش از این یکی دو بار با او صحبت نکرده ام و اگر من بخواهم نه با او که این کار را به عهده گرفته صحبت کنم و نه با [ انتشارات ] امیر کبیر تماس بگیرم آن وقت بعد از این که کتابم چاپ شد و پر از غلط بود چه کاری از دست من بر می آمد ؟ همچنان که اگر برای من یک نسخه نفرستاده بودند ؛ همان طور با غلط چاپ می شد . البته پرویز من تو را دوست دارم در این هیچ شکی نداشته باش ولی تو هم با من طوری رفتار کن که عادلانه باشد می بینی که راجع به من تازگی ها حرفی زده نمی شود و دلیلش این است که « فریدون کار » جوان نجیبی است و همه جا از من دفاع می کند . البته حالا نمی توانم جریان را به طور مفصل برای تو بنویسم ولی در آینده وقتی آمدی هر چه بپرسی جواب خواهم داد . پرویز من تو را دوست دارم و بی نهایت علاقه دارم که زندگی ام را با تو ادامه بدهم و می دانم که اگر از تو جدا بشوم خاطره ی عشق و محبت تو تا پایان عمر مرا رنج خواهد داد ولی چه کنم ؟ تو انصاف داشته باش ! تا آنجا که می توانم دستورات تو را به کار می بندم . مجله ی سخن از من دعوت کرد [اما] نرفتم !
پرویزم !
دیگر خسته شدم امیدوارم تو زودتر بیایی !
تو را می بوسم
فروغ
یکی از نامه ها ی « فروغ فرخزاد » به همسرش « پرویز شاپور » در مورد شخصیت مثبت « فریدون کار » تاریخ ( پنجشبنه ۴ مرداد ۱۳۳۳ )
★
راجع به « فریدون کار » من عقاید تو را خواندم ولی من به شخصه نمیتوانم نسبت به او نظر بدی داشته باشم چون او به من جز خوبی نکرده و غلط کتاب هم غلط چاپخانه است که خواه ناخواه در هر کتابی و در هر چاپی اتفاق خواهد افتاد .
در مورد من چون خودم نبودم. او هر قدر هم که دقت میکرد ؛ مطمئنا مثل خودم نمیتوانست موضوع شعر را درک کند. این است که کمی بیشتر شده و حرف تو صحیح نیست که او پی کار نمیرفت. من جز این که نسبت به او و زحماتش در دلم احساس قدردانی و تشکر داشته باشم؛ نمیتوانم نسبت به او نظر دیگری ابراز کنم! به خصوص که با وجود تماس با ما و انجام دادن کارهای ما به هیچ وجه در هیچ جا از این موضوع مانند دیگران استفاده نکرده و همه جا در حفظ آبروی ما کوشش کرده و من به او احترام میگذارم، چون جوانی پاک و صمیمی به نظرم میرسد . البته نمیخواهم با او تماس داشته باشم ولی عقیدهام را راجع به او تا به این زمان شرح میدهم!
یکی از نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور ( سهشبنه ۱۷ مرداد ۱۳۳۳ )
★
خاطره ای از دکتر بهزادی و عبد الرحیم جعفری با ویرایش ⤵
دکتر علی بهزادی مدیر مجله ی سپید و سیاه در یکی از خاطراتش می گوید :
روزی « فریدون کار » با زنی جوان لاغر اندام که دارای رنگی مهتابی و چشمهای سیاه که به دختران تازه بالغ شباهت داشت ، بود ؛ به دفتر مجله ی « سپید و سیاه » آمد و او را اینگونه معرفی کرد : فروغ فرخزاد ، شاعری با ذوق و بیپروا !
« فروغ » در سفری از اهواز به تهران با « فریدون کار » آشنا شد و مدتی با او مکاتبه داشت . فروغ شعرهای خود را میفرستاد و او در مجله چاپ میکرد .
« فریدون کار » ، « فروغ » را به محافل ادبی برد و او را با شاعران معروف آشنا کرد . بعد او را نزد « عبدالرحیم جعفری » مدیر « انتشارات امیرکبیر » برد و سبب شد [ انتشارات ] امیرکبیر نخستین کتاب شعرش را چاپ کند . در آن زمان کسی مجموعه شعر شاعران گمنام را چاپ نمیکرد . این کار ریسگ بزرگی محسوب میشد !
[ در مجله ی فرهنگی هنری بخارا . شماره ی ۲۹ و ۳۰ ( بهار ۱۳۸۲ ) صفحه ی ۳۵۵ ]
★
خاطرات عبدالرحیم جعفری [ مدیر و بنیانگذار انتشارات امیرکبیر ] ⤵
اوایل تابستان ۱۳۳۱ بود !
روزی « فریدون کار » شاعر نو پرداز جوان ، به فروشگاه ناصر خسرو ، تنها فروشگاه امیرکبیر آمد !
او به من تلفن کرد و گفت که میخواهد مرا ببیند .
پس از مدتی با خانمی جوان و شیک پوش آمد که بیست و یکی دو سالی بیش نداشت ! قامتی نسبتاً کوتاه و ریزه میزه با صورتی کشیده و مهتابی رنگ و قیافه ی خندان و ساده و گرم و معصوم که نک زبانی هم حرف میزد . این خانم « فروغ فرخزاد » بود . تازه از اهواز آمده بود . آقای [ فریدون کار ] گفت :
خانم « فرخزاد » کتاب شعری دارند و میخواهند چاپ کنند و من با اینکه با ناشران دیگر هم کار کردهام اما به ایشان پیشنهاد دادهام که شما آن را چاپ کنید !
من خودم بعضی از اشعار فروغ را در مجلات مختلف مخصوصاً مجله ی روشنفکر خوانده بودم . فروغ شاعری شجاع و بیپروا بود و بعضی از شعرهای او در زمان خود جنجال بسیار آفریده بود.
پس از گفتگو و موافقت طرفین قرارداد کتاب را امضا کردیم و کتاب شعر او به نام « اسیر » با مقدمهای که آقای « شجاعالدین شفا » بر آن نوشته بود؛ به قطع رقعی در هزار و پانصد جلد با چاپ بسیار نفیس منتشر شد.
طرح روی جلد را «محمد بهرامی» کشیده بود. همان نقاش چیره دست تابلوهای شاهنامه ی امیرکبیر ، طرحی بسیار با مسما ، قفس و پرندهای پشت سیمهای آن با زمینهای آبیرنگ »
[ در جستجوی صبح ، خاطرات عبدالرحیم جعفری ، بنیانگذار انتشارات امیر کبیر ، جلد اول ، انتشارات روزبهان ، بهار ۱۳۸۳ ، صفحهٔ ۴۹۲ و ۴۹۳ ]
★
نام آثار فریدون کار:
مجموعه گزیده های شعر (اشک و بوسه ۱۳۳۴ انتشارات امیرکبیر)
غزلیات شورانگیز شمس تبریزی
ترجمه رمانهای:
ربکا. دافنه دو موریه
فرشته ی خواب
جین ایر. شارلوت برونته
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۷۵ و کرج دوم بهمن ماه ۱۳۹۵
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

چه کنیم؟
به هر حال غلط ننویسیم یا غلط بنویسیم؟
همیشه در طول تاریخ ادبیات ایران زمین، بودهاند؛ بزرگانی که به ادبیات کشورشان عشق ورزیده و راه درستی کلام را برای مردم آینده مرز و بومشان هموار کردهاند!
چند دههی پیش ادیبی گمنام، بهنام "فریدونکار" مقالههایی تحت عنوان "غلط ننویسیم" انتشار داد!
مطلبهای نامبرده، بیشتر دربارهی اشکالهای محاورهای یا زبانی بود و کمتر به اشتباههای عبارتی میپرداخت!
بعد از "فریدونکار" یکی از استادان دانشگاه تهران "جعفر شعار" در مجلهی سخن برخی از واژگان و عبارتها را تحت عنوان "درست بنویسیم" مورد نقد و بررسی قرار داد!
دکتر "ابوالحسن نجفی" علاوه بر رعایت موارد ذکر شده که آن را بسیار باتعمقتر و دقیقتر از پیشکسوتان صورت داده؛ به دیگر نکاتی نیز اشاره کرده است!
از جمله: بررسی واژگان از حیث ساختاری و ریشهای و کثرت استفاده از غلطهای مصطلح و کم و بیش مورد تایید قرار دادن آن!
ترجمههای لفظبهلفظ یا واژهبهواژه را که مانند مهمان ناخواندهی گمکردهراهی بهاشتباه وارد زبان فارسی گردیده؛ با ذکر دلیل مردود شمرده است که البته جایجای گرتهبرداری سودهای نیز در پی داشته و دارد.
دکتر "نجفی" علاوه بر زبان فارسی تسلطی کامل بر زبان انگلیسی و فرانسوی دارد و از همین روی توانست به چنین عباراتی دست یازد!
البته نامبرده متون پیشینیان را ملاک نظر قرار داده که همین امر گاه موجب گردیده تا به صدور احکامی بپردازد که امروزه نمیتواند، مورد قبول واقع شود.
از آنجا که؛ نامبرده در کتاب معروف (غلط ننویسیم) نسبت به ورود تعدادی از واژگان غلط یا بیگانه و همچنین راهیابی چند ترجمهی واژهبهواژهی اصطلاح بیگانه به حریم زبان فارسی، به مردم و جامعهی ادبی هشدار داده، موجب شد؛ استاد دکتر "محمد رضا باطنی" که خود زبانشناسی سترگ و نقادی بزرگ است؛ با تایید چند زبانشناس دیگر، در مقالهای تحت عنوان (اجازه بدهید غلط بنویسیم) با صراحت کامل اثرش را نقد کند و با شدت هرچه تمامتر، اعتراض خود را نسبت به عملکرد استاد بزرگ، دکتر "نجفی" اعلام کند و بگوید:
((کتاب غلط ننویسیم، کتابی است فاقد اساس علمی زبان شناسی و دربردارندهی نگرشهای نادرست و غیر علمی!))
(((با ورود و رواج واژههای جدید هیچ خطری زبان فارسی را تهدید نمیکند و زبان فارسی بیدی نیست که با این بادها بلرزد!)))

بهطور یقین زبان فارسی آن بید نیست که با این بادها بلرزد اما بهطور قطع استاد دکتر "نجفی" هم با آنهمه تجربه و دانش ادبی و روحیهی نقادی و نکتهسنجی میدانست و میداند که با ورود چند واژهی نادرست و این تعداد گرتهبرداری اصطلاحهای زبان بیگانه، زبان پارسی در معرض خطر جدی قرار نخواهد گرفت، بلکه بدون تردید دغدغهی اصلی ایشان، در نوشتن کتاب (غلط ننویسیم) تداوم و تکرار عوام و خواص در بوجود آوردن اینگونه موارد مشابه که غالبا از روی بیقاعدگی هم صورت میپذیرد؛ بوده است!

همانطور که در آن کتاب میخوانیم؛ ایشان استفاده از ترجمهی کلمهبهکلمهی چند اصطلاح و عبارت انگلیسی مانند:
I'm counting on you (من روی شما حساب میکنم)
همچنین تعابیری مانند: (حمامگرفتن) و (آتشگشودن) را "گرتهبرداری" و برخلاف بلاغت و فصاحت کلام دانسته و ترکیبهای "آتشکردن" و "حمامرفتن" را بهجایشان پیشنهاد داده بود که در رد آن (دکتر باطنی) به اعتراض پرداخته است:
((آقای محمدعلی حمید رفیعی در نقد محققانهی خود در نشر دانش خرداد و تیر ۱۳٦۷ صفحهی ۱۱۲ مینویسد: برخلاف نظر نویسندهی محترم آدمهایی که من میشناسم همه حمام میگیرند و به حمام نمیروند! تصویری که از حمام رفتن در ذهن من خواننده وجود دارد، بستن بقچهای بزرگ است و رهسپاری به سوی حمام در سپیدهی سحر و طاس و لگن و ... من گمان میکنم آقای حمید رفیعی حرف آخر را زدهاند!))

البته اصطلاح "حمام گرفتن" به قول سعدی بزرگ، در افواه مردم افتاده و بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران و یا شاید حتا به روزگاران!
بد نیست، بدانیم، دیگر از زمان اینگونه گفتوگوها گذشته و باید در اندیشهی دیگر واژگان نوظهور بود، چراکه هرگونه سخن گفتن دربارهی "حمام کردن" یا "حمام رفتن" و یا "حمام گرفتن" و مانند آنها بیفایده است و اضافه بر آن دیرسالی است که مُهر آندراس بر پیشانی نمونههای ذکرشده، خورده است!
در حال حاضر باید در اندیشهی (جکوزی رفتن) یا (جکوزی نشستن) بود تا فردا این بحث و جدل پیش نیاید که مثلا "جکوزی" واژهای بیگانه است و باید برای آن معادلی در نظر گرفت و یا (جکوزی نشستن) درست است، نه (جکوزی رفتن) و دیگر موارد!
در محاورههای روزمره و نوشتارها دل کندن از واژه یا عبارتی که ملکهی ذهن آدمی گردیده، بسیار دشوار است و از همین روی، قاعدتاً بیرون کشیدن آن از دل و جان مردم سختتر و غالباً غیرممکن به نظر میرسد، چراکه به مرور زمان، به دلیل کاربرد زیاد، در اذهان ریشه دوانده و هیچ تبر تیز نقدی را یارای جدا کردن آن از شاخهی درخت بیان آدمی نیست!

مطلب فوق (بقچه در دست داشتن و سپیدهی سحر به حمام رفتن) را شخصا در صفحهی ۲۵ ماهنامهی آدینه، مقالهی دکتر محمدرضا "باطنی" تحت عنوان (زبان فارسی آن بید نیست که با این بادها بلرزد) خواندهام که نقل قولی از علاقمندی به ادبیات فارسی بود و استاد "باطنی" نه ظاهراً بلکه باطناً آن را مورد تایید قرار داده بودند اما نسخهای دیگر از دوستان به دستم رسیده که گویا خود در جایی دیگر این چنین نیز فرمودهاند:
[["حمام رفتن" مربوط به آن زمان بود که مردم، بقچه در دست و سپیدهدم به حمام عمومی میرفتند و آدمهایی که امروز میشناسم به حمام نمیروند، بلکه دقیقا حمام میگیرند]]
نامبرده در ادامه گفتهاند:
[[صداقت علمی ایجاب میکند، که در اینجا گفته شود؛ آقای نجفی به معنی فنی و دقیق کلمه زبانشناس نیستند!
هنوز هم معتقدم که نقدم درست بود. امروز در جامعهی ما نقد، حلقهی گمشدهی حوزهی فرهنگ است و کمتر منتقدی با جسارت آثار منتشر شده را نقادی میکند و بیشتر بازار تمجید و تعریف مطرح است اما دربارهی محتوا نقد درستی بود و همین نقد باعث شد که دو جریان در جامعهی آن روز شکل بگیرد و برخی از روشنفکران موافق غلط نوشتن باشند و برخی موافق غلط ننویسیم.
دربارهی برخی اصطلاحاتی که "نجفی" در کتاب (غلط ننویسیم) مطرح کرده بود، با برخی از دوستان بحث و گفتوگو داشتیم؛ برای مثال اصطلاح (روی کسی حساب کردن) و (حمام گرفتن) که آنها هم نظر مرا داشتند که این اصطلاحات در جامعه کاربرد دارد، با نظر "نجفی" مخالف بودم، برای همین یک زبانشناس وقتی میخواهد اثری را تالیف کند، نخست باید ببیند کاربرد آن اصطلاحات در جامعه به چه شکل است و مردم چقدر از آن اصطلاحات استفاده میکنند]]
اول اینکه، جناب آقای دکتر "ابوالحسن نجفی" به امور ادبی آشنا و زبانشناساند و تنها در چند مورد، آن هم به دلیل وسواسهای دستوری از نگاه زبانشناسانه دور ماندهاند و شاید در دریای ذهنشان برای این کار دلیلی مُوّجه، موج میزند!
دوم اینکه؛ منظور این منتقد بزرگوار از "روشنفکران" چه کسانی و از کدام طبقهاند؟
آیا در امور ادبی صاحبنظرند و در آنان چنین توانی مشاهده میشود که واژگان و عبارات درست را از نادرست تمیز دهند تا دربارهی آن به اظهار نظر بنشینند یا اینکه تنها میتوانند بدون توجیه علمی به صدور فتوا بپردازند؟
در صورت مخالفت با (غلط ننوشتن) آیا فتواها و نظرهای بدون توجیهشان از نقد و بررسی دکتر "نجفی" بالاتر است؟
یعنی؛ دریای بیکرانی از نظرهای عالمانهی این بزرگوار را میبایست فدای یک جملهی "موافقم" یا "مخالفم" قشر روشنفکران کرد؟
این گفته درست است؛ امروزه واقعا به هیچ صاحب اثری نمیتوان گفت؛ بالای چشمت ابروست! بیشتر نویسندگان و شاعران که داعیهدار بهاصطلاح صاحبنظری در امور ادبیاند و با کوچکترین اظهار نظر در مورد موالیدشان از کوره درمیروند و به فرد منتقد حملهور میشوند، تو گویی میخواهند او را سلاخی یا مثله کنند؛ انتقاد از اثر به ظاهر هنریشان دل شیر میخواهد و کمتر کسی جرات میکند تا مطلبی و یا حتا نقد مقالهای را به پای میز محاکمهی دیگر نقد بکشاند، بهویژه اینکه صاحب اثر خود استادی سترگ باشد اما باید پذیرفت که نمیتوانیم، نام هر اعتراضنامهی بدون توجیه علمی یا بدون منبع و عاری از شاهدمثال را "نقد" بگذاریم و گمان کنیم، شهامت به خرج دادهایم!
در بخش فوق استاد "باطنی" مطالب قابل توجهی را از زبان استاد "نجفی" بیان کردهاند! نمونهی همین پیام را میتوان در کتاب (غلط ننویسیم) بهگونهی غیرمستقیم مشاهده کرد! چرا که استاد "نجفی" جز این چیز دیگری را افاده نکرده است!
حال ممکن است در چند مورد به کاربرد زیاد "واژگان غلط مصطلح" به وسیلهی مردم توجه نکرده باشد! مانند: (ساختار نادرست واژهی "نوین" بهمعنای "نو" و نه "نوترین") که آن را تنها با نگاه دستوری اما کارشناسانه و دقیق مورد بررسی قرار داده و به علت غور و غوطه زدن در دریای ادب فارسی و تعمق بسیار دربارهی چگونگی و پیدایش آن، دچار وسواس شده و یا فراموش کرده که به علت کاربرد زیاد آن در محاوره، شعر و نوشتار مردم و اینکه چند دهه است؛ جدا از معنای "نو" معنای "مدرن" نیز از آن اراده میشود؛ آن را واژهای مستقل و به عنوان غلطی مصطلح و بکارگیریاش را بلامانع اعلام کند! حال آیا این چند نمونه، هزار نمونه میشود؟ آیا نباید به نظرهای کارشناسانهی او دربارهی جمعدرجمع واژگان: "عملیاتها" و "وجوهات" و "جواهرات" و یا نگاه زبانشناسانهاش در مورد واژگان و عبارات: "افلیج، مفلوج"، "اقلا"، "امیال"، "اما"، "انگشتر"، "بالاخره"، "برای همیشه" "پیژامه"، "تنبیه"، "اقلا"، "امیال"، "انگشتر"، "حالا"، "حال حاضر"، "دست و گریبان"، "حجیم"، "رویه"، "عاشقپیشه"، "صنایع"، "عصبانی"، "عصبی"، "عطوفت"، "عیوب"، "معایب"، "لابد"، "معمول"، "مفاسد"، "مقروض"، "ملاقه"، "موقعیت"، "نظریه"، "وضعیت" و ... نظر انداخت و مشاهده کرد که هرگز نگاه استاد "نجفی" متعصبانه و دستوری نبوده، بلکه با زبانشناسی نیز همراه بوده و آن را هم مدنظر قرار داده و به علت کاربرد زیاد در محاوره ی مردم آنها را درست دانسته است؟
اگر با چشم بصیرت و نگاهی عمیقتر و دقیقتر بنگریم، میبینیم؛ گاهی ضمن بیان تاریخچه و ریشهی واژه یا عبارتی، نوشته است:
((بهعلت کثرت استعمال بهکارگیری فلان واژه در نوشتار یا محاوره اشکالی ندارد اما بهتر است در عبارات فصیح از استعمال آن خودداری شود!)) اما برخی به ایشان معترض شده که چرا غلط دانسته، در حالیکه اینچنین نفرمودهاند.
من بر این باور پایدارم که اگر استاد "نجفی" به ایراد غلطها میپرداختند و در محاورهها و نوشتارها به کارگیری برخی از غلطهای پرکاربرد و رایج را که معادلی ندارند و یا بر غنای زبان فارسی افزودهاند؛ بدون ایراد و مجاز اعلام میکردند؛ بسیاری از این انتقادها و دلخوریها پیش نمیآمد!
آیا نظر استاد "نجفی" دربارهی تغییر و تحول عبارت (از جهت) به معنای (برای) کارشناسانه و زبانشناسانه نیست که به دلیل کاربرد زیاد مردم امروزی، با حذف حرف اضافهی "از"، واژهی "جهت" را بهجای آن عبارت پذیرفتهاند؟
آیا در اینگونه موارد، نگاه زبانشناسی نداشته و تنها نگاه دستوری را سرلوحهی نقدهایش قرار داده است؟
از اینگونه اظهار نظرها در کتاب معروف استاد دکتر "نجفی" بسیار است که عنوان کردن همهی آنها در حوصلهی این مقالت نیست!
واقعاً برخی از منتقدان دسته سوم، باید از بیدقتی در نقدهایشان احساس شرم کنند که البته بعضی از این بیتوجهیها عمدی است و نشانهای از خصومتهای شخصی و راحتطلبیها در زبان فارسی تلقی میشود و ما سعی میکنیم، در سطرهای پایینتر به چند انتقاد مغرضانه اشارت کنیم!
شایان ذکر است که بحثهای دکتر "نجفی" دارای ابعاد گوناگون است و گروهی از منتقدان به این مورد دقت نکرده و یا دقت کرده و دربارهی آنچه که آنان را به مقصودشان نزدیک میکند، نظر خود را بیان فرمودهاند!
برخی از منتقدان که داعیهدار استادی در رشتههای زبان انگلیسی و زبانشناسی فارسیاند، به تقلید از استاد دکتر "محمدرضا باطنی" جسارت و گستاخی کرده و گفتهاند:
(((نگاه "نجفی" به مطالب کتاب "غلط ننویسیم" تماماً زبانشناسانه نبوده است)))
از آنجا که این استاد محترم دانشگاه، مترجم و دارای مدرک دکترای زبان انگلیسی است، از ادبیات فارسی اطلاع چندانی ندارد و نمیداند که یک شخص مترجم میبایست، برای ترجمههای متعالی و حرفهای به دستور زبان فارسی نیز واقف باشد (مثلاً اصطلاح "زمین خوردن" را "خوردن زمین" ترجمه نکند، بلکه "افتادن" را مدنظر قرار دهد و یا برای نمونه؛ اصطلاح انگلیسی: It dose not answer my purpose را "به درد من نمیخورد" یا: "به کار من نمیآید" ترجمه کند، نه "آن به هدف من پاسخ نمیدهد" یا "آن پاسخگوی هدف من نیست" که البته "به درد نخوردن" نیز خود یک اصطلاح رایج زبان فارسی است!) و از آنجا که از حیث دستوری قطعا ترجمههای خودشان پرایراد است؛ مطالب استاد "نجفی" دربارهی ترجمههای مترجمان بیسواد که بهجای ترجمههای معنوی گرتهبرداری یا ترجمههای لفظبهلفظ میکنند؛ آزارش داده و برایش گران تمام شده و چون خود را هم سنگ استاد "نجفی" نمیدیده و این توان را نداشته تا پاسخ مناسبی را ارائه دهد؛ خود را پشت استادان "باطنی"، "صادقی" و "حقشناس" پنهان کرده و از زبان آنان سخن گفته است!
و این در حالی است که استاد "نجفی" به منظور گزینش واژگان و عبارات صحیح و معیار، (جز تعدادی اندک که بر روی آنها وسواس دستوری داشته) غالباً قبل از هرگونه واکنش به (زایایی و تغییر و تحولهای زبان فارسی) دقت نظر داشته است!
به همین منظور، نامبرده ضمن اینکه از شعرها و متون معتبر پیشینیان بهره برده، نوع بیان و نوشتار امروزی را هم در نظر گرفته است و این بدان معناست که حکمهای استاد "نجفی" بر پایهی زبانشناسی یا تحولهای طبیعی زبان فارسی نیز استوار است!
بنابراین کسانی که معتقدند؛ ایشان به دانش زبانشناسی واقف نیست؛ باید بدانند که دانش ادبی خود را زیر سوال بردهاند و بیراهه نرفتهایم که اگر بگوییم: استاد "نجفی" زبانشناسی ادیب و صدور احکامش دقیقا و تحقیقا منطبق با قواعد دستوری و تغییر و تحول طبیعی زبان فارسی است!
دربارهی ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحهای زبان بیگانه، مانند: (روی کسی حساب کردن) به جرات میگویم؛ حق با دکتر "نجفی" است! چرا که این گونه عبارات هرگز نمیتواند ولو با کاربردی زیاد، جزیی از زایایی زبان به شمار رود! هرچند که خود زمانیکه عبارت فوق را میشنوم، میدانم بهمعنای؛ "به پشتگرمی کسی اطمینان خاطر داشتن و امثالهم است، از اینروی معتقدم امروزه دارای کاربرد و از حیث زبانشناسی بدون ایراد است اما عبارت فوق از حیث لغوی چنین معانی را بیان نمیکند، بلکه از آن چنین مفهومی اراده میشود:
(ورق کاغذی روی تن کسی قرار دادن و حساب کردن!)
بسیار خب!
در اینجا باید صدای اعتراضآمیز دکتر "نجفی" به گوش برسد که از ترجمهی واژهبهواژهی یک اصطلاح زبان بیگانه، معنای دیگری بهوجود میآید!
لابد موافقین ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحهای زبان بیگانه، اینگونه موارد را از محاسن میشمارند که از یک عبارت چندین معنا اراده میشود و لابد خواهند گفت: مخاطب از موضوع مربوطه میتواند، معنای عبارت اصلی را دریابد اما باید دانست که در ترجمهی اصطلاحهای زبان بیگانه، واژگان ارزش معنوی و اصالت خود را از دست دادهاند و مفهوم از مجموع واژگان اصلی که میبایست حاوی پیام باشند؛ به عبارتی نامربوط تنزل یافته و واژگان فرعی جمله را شکل میدهند. یعنی به جای اینکه واژگان بهروی هم افاده معنا کنند، عبارتی نامربوط مفهوم را میرساند و این در حالی است که واژگان برای این بهوجود آمدهاند که با مفهوم اصلی خود آدمی را به سوی تفهیم و تفاهم رهنمون سازند!
دلیل معانی گوناگون اینگونه عبارتها به خاطر این است که واژگان واقعی جای خود را به واژگان مجازی داده و مفهوم واژهبهواژهای عبارت اصلی در پس پردهی عبارت مجازی پنهان شده است! از این روی هرکس هرگونه که خواست، میتواند آن را معنا کند! کسانی که به این نوع ترجمه اعتقاد دارند، واحد ترجمه را واژه میدانند و این در حالی است که مفهوم واقعی پیام گوینده یا نویسنده در بطن عبارتها و جملهها نهفته است!
از نظر این حقیر، تمام این کوتاهیها را باید به گردن فرهنگستان زبان و ادب فارسی نهاد که به محض ورود این گرتهبرداریها در صدد آگاهی دادن به مردم نبوده است!
البته اکنون که دیگر کار از کار گذشته و نمیتوان مردم را از بهکارگیری آن و امثالهم، در محاورهها و نوشتارها برحذر داشت اما به نویسندگان که میتوان هشدار داد تا در نوشتارهای فصیح از به کارگیری چنین نمونههایی اجتناب ورزند!
استاد باطنی در [شمارهی ۲۶ مجلهی آدینه صفحهی ۲۵ مقالهی فارسی بیدی نیست که به این بادها بلرزد] بدون توجیه علمی میگوید:
((ترجمهی قرضی یا گرتهبرداری فرایندی است، بسیار فعال که منحصر به زبان خاصی نیست! ترجمهی قرضی نه تنها زیانی به زبان ما و یا دیگر زبانهای قرضگیرنده نمیزند، بلکه به غنای آن کمک میکند))
همچنین، استاد باطنی در همان مقاله باز بدون توجیه علمی فرمودهاند:
((گردهبرداری "گرتهبرداری" کار درستی است))
و در ادامه به ذکر نامهای "آسمانخراش" و "راهآهن" و مصدر مرکب "آتشگشودن" با ترجمههای لفظبهلفظ انگلیسی، فرانسوی پرداخته و همه را صحیح دانسته و در ادامه بدون توجیه علمی نوشتهاند:
(("گرتهبرداری" ضرری را متوجه زبان فارسی نمیکند!))
بسیار خب! به چه دلیل؟
گرتهبرداری از اسامی ممکن است، مورد پذیرش واقع شود و مشکلی ایجاد نکند اما ترجمهی لفظبهلفظ از عبارات چه سودی بههمراه دارد، بهویژه اینکه معادل آن نیز موجود باشد!
بهجای اینکه ایشان از دکتر نجفی بپرسند:
ترجمههای لفظبهلفظ چه ضرری به زبان فارسی میزند، خود میبایست پاسخ دهند که با داشتن معادل مناسب در زبان فارسی، گردهبرداری چگونه به غنای زبان فارسی کمک میکند؟!
اگر در صورت نداشتن معادلی مناسب در نامها صورت پذیرد، زیانی به زبان وارد نمیسازد اما چنین پدیدهای در صورت داشتن واژهی مربوطه جالب به نظر نمیرسد!
چرا که اصطلاح و عبارت در برابر آنچه که می بایست بیان شود، معنای لفظبهلفظ اصلی نداشته، تنها حالت شرطی و ترجمهی لفظبهلفظ دارد!
یعنی مثلا عبارت: (حسابکردن روی کسی) را میشنویم اما بهطور شرطی معنای (اطمینان خاطر داشتن به کسی) در ذهنمان تداعی میشود و این در حالی است که در زبان فارسی عباراتی مانند: (اطمینان خاطر داشتن) و امثالهم موجود است و از (حسابکردن روی کسی) مفاهیم گوناگونی اراده میشود! حال ایشان بفرمایند؛ ترجمهی لفظبهلفظ: (counting on somebody) کجا جزیی از زایایی زبان به شمار می رود؟
اصطلاح، عبارتی است که واژگان آن تک به تک مفهوم واقعی گوینده یا نویسنده را نمیرساند و این بدان معناست که مفهوم هیچ اصطلاح زبان بیگانهای را نمیتوان صرفا با ترجمهی کلمهبهکلمهی آن دریافت کرد، مگر این که معنای حقیقی آن را میان مطلبی حدس زد!
مانند اصطلاح:
if a name rings a bell
که معنای لفظبهلفظ آن میشود:
(اگر حلقهی نامی زنگ بزند) اما معنای اصلی آن این است:
(نامی که برای شما آشناست)
یا اصطلاح:
excuse me back
که "گرتهبرداری" یا معنای واژهبهواژهی آن میشود:
(مرا پشت ببخشید)
اما معنای اصلی آن این است:
(ببخشید پشتم به شماست)
حال این عبارت که محصول گرتهبرداری است، کجا به غنای زبان فارسی میافزاید؟
همینطور برعکس آن؛ برای نمونه ترجمهی لفظبهلفظ اصطلاح فارسی (سرماخوردن) یا (هواخوردن) یا (زمین خوردن) به زبان انگلیسی چه سودی برای زبان بیگانه دارد؟ چراکه کسی "سرما" و "هوا" و "زمین" را "نمیخورد"!
آنچه که موجب میشود، معنای واژهای یا عبارتی ملکهی ذهنها شود؛ همانا نوع تلقی گوینده یا نویسنده و شنونده یا خواننده از معنای آن است که کاربرد آن واژه یا عبارت در محاورهها و نوشتارهای روزمره به این امر کمک شایان توجهی میکند و در صورت تکرار به حالت شرطی در میآید! حال چه آن واژه یا عبارت از لحاظ دستوری درست باشد، چه نادرست اما چون جمهور مردم را به سوی درک مفاهیمی رهنمون میسازد، کمکم مصطلح میشود!
همینکه واژه یا عبارتی، منظور گوینده یا نویسنده را افاده کند و شنونده یا خواننده مفهوم پیام را دریابد، کافی به نظر میرسد اما اگر نوع بیان بهوسیلهی واژگان واقعی صورت نپذیرد، یا مفهوم عبارت به معنای واقعی کلمه بیان نشود، میتواند، تلقیهای گوناگونی از آن عبارت اراده شود! همانطور که میدانید؛ واژهی "چرا" از "ادات استفهام" است و به معنای: "برایچه" و "بهچه منظور" و "به چه جهت" و ...
اما دو معنای کاربردی غیر لغوی دیگر نیز دارد و آن واژگان "نه" به معنای "خیر" که لفظی است؛ برای نفی کلام و "بله" به معنای: "آری" یا: "بلی" که واژهای برای تایید کلام است و در پاسخ به استفهام نفی میآید! گاه در هنگام محاورهها پاسخدهنده در برابر سوالی مانند: (اینکه کتاب رمان نیست) به جای اینکه بگوید: (نه، کتاب رمان است) میگوید: (چرا، کتاب رمان است) و یا در برابر سوالی مانند: (کتاب رمان را نخواندی؟) بهجای اینکه بگوید: (بله خواندم) میگوید: (چرا خواندم)
با اینکه عبارات زوج درست نیست اما در ذهن گوینده و شنونده معنای مورد نظر را افاده میکند! چون این مردمند که به واژگان معنا میدهند و در حقیقت کلمات، معنا و مفهوم خود را از اندیشههای مردم کسب میکنند! حال عبارت (چرا خواندم) در گرتهبرداری برای بیگانگان، در برابر پیامی که میبایست بیان شود، بیمعنا جلوه میکند و همینطور عکس آن (یعنی ترجمهی اصطلاحهای زبان بیگانه) برای ما نیز صادق است! البته در واژهی "چرا" ایجاز کلام صورت پذیرفته است! در حقیقت در اینجا یعنی: (چرا کتاب رمان نیست؟ کتاب رمان است) یا (چرا کتاب رمان را نخواندم؟ خواندم!)
جانبداران اینگونه بیان چنانچه در عقیدهی خود اصرار میورزند؛ لااقل گرتهبرداری را تنها در محاوره مجاز بدانند، نه در عبارات فصیح!
در ترجمههای لفظبهلفظ که دکتر "باطنی" آن را موجب غنیتر شدن زبان فارسی میدانند؛ گیریم طبق نظر ایشان برای زبان فارسی مضر نباشد اما ایشان نیز میبایست بپذیرند، زمانیکه معادل یا اصل فارسی آن در زبان ما موجود باشد، سودمند هم نیست!
*
همین طور به ترکیب (تسویهحساب) اشارت میکنیم که دکتر "نجفی" به درستی آن را در بهکار بردن، به جای ترکیب (تصفیه حساب) نادرست دانستهاند!
آیا در اینجا ایشان نباید نگاه دستوری داشته باشند و بگویند: هنگام صاف کردن حساب، (تصفیهحساب) درست است، نه (تسویهحساب)؟
چراکه؛ در مورد عبارت مذکور، نمیتوانیم تنها نگاه زبانشناسانه داشته باشیم و بگوییم: به علت کاربرد زیاد در محاورهها و نوشتارها، کلمهی مرکب (تسویهحساب) بهجای (تصفیهحساب) درست است! حال چه استادان "باطنی"، "صادقی" و "حق شناس" مخالفت ورزند و چه دیگر استادان!
و همینطور در مورد واژگان ترکیبی غلط (فوقالاشاره، فوقالذکر و مقابلهبهمثل) که گمان نکنم در این باره نیاز به توضیح باشد!
نمونهی دیگر اینکه؛ قطعا عبارت نادرست "جد و آباد" نمیتواند، جای عبارت "جد و آباء" را بگیرد و به زعم من ادبا نیز در این زمینه با من همرایاند اما آنچه که قابل ذکر است؛ این است که هر دو از زاویهی دید خود به مطالب نگریستهاند و آنچه مطمح نظر هر دو استاد (دکتر نجفی و دکتر باطنی) است، کموبیش صحیح است اما باید پذیرفت که در برخی نظرها میتوان خطاهایی مشاهده کرد!
استاد "نجفی" در برخی از مطالبشان گاهی نیز بیش از حد وسواس دستوری به خرج داده و جسارتا از نظر این حقیر، دچار خطاهایی شده است! برای نمونه؛ در اولین چاپ مرقوم فرمودهاند:
((در زبان عربی واژهی "اثاثیه" موجود نیست و در زبان فارسی نیز بهتر است، بهجای آن از واژهی عربی "اثاث" که واحد آن "اثاثه" است؛ استفاده شود!))
از نظر این حقیر؛ متاسفانه در این بخش توجیه دکتر "نجفی" درست به نظر نمیرسد! چرا که ادلهی این بزرگوار به منظور پیروی فارسیزبانان از قواعد عربی اشتباه محض است (و این در حالی است که ایشان در دیگر مطالبشان، مردم را به پیروی نکردن از قواعد عربی دعوت کردهاند!) ضمن اینکه ما عرب نیستیم و زبانمان فارسی است، نه عربی!
دگرگون شدن واژهی عربی "اثاث" به واژهی فارسی "اثاثیه" را زایایی زبان مینامند. بهویژه اینکه عربها نیز با واژگان زبان فارسی چنین کردهاند:
(تازه. طازج) یا: (بیمارستان. مارستان) یا: (برنامه. برنامج)
همانطور که میدانید، در زبان عربی چندین هزار واژه وجود دارد که آن را ”معربات“ مینامند! یعنی آن دسته از واژگان فارسی که به عربی تغییر و بدل یافتهاند! به هر روی؛ تعداد این واژگان تا حدی است که بخشی از سازمان فرهنگستان عرب تلاش خود را صرف ریشهیابی و شناسایی اینگونه واژگان کرده و میکند!
از آنجا که در فرهنگ عرب، معربات رنگ اشتقاق پذیرفتهاند و از لحاظ تلفظ و ساختاری دچار تغییرات اساسی شدهاند لذا شناسایی و ریشهیابی بیشتر این نوع واژگان دشوار به نظر میرسد و جای تعمق فراوان دارد!
تنها در کتاب واژگان فارسی در فرهنگ واژگان عرب "الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه" به طور تقریبی سه هزار از "معربات" با ذکر دلیل و توضیحات فراوان شناسایی شده است و چند پژوهشگر ادیب ایرانی دیگر، نزدیک به دو هزار معرب دیگر را یافتهاند و این بدان معنا است که اگر این پنج هزار معرب در دهها قالب (مشتق) گرد هم آیند؛ رقمی باور نکردنی در تعداد واژگان معرب بدست میآید و این در حالی است که گروهی از ادبای زبانشناس تعداد واژگان معرب را بیشتر از واژگان کنونی کشف شده، تخمین زدهاند!
در زبان عربی واژگان از قوالب؛
مفعول. تفعیل. استفعال. افعال. مفاعله. فعال. تفعل. فعله و ... شکل می گیرند! مانند: مأمور. تعمیر. انکار. استخدام. مکالمه. کلام. تکلم. کلمه
بنابراین زبان عربی این قابلیت را دارد که به راحتی با تغییر لفظ و مشتق کردن واژگان بیگانه به آنها شناسنامهی عربی بدهد، به گونهای که حتا تمیز دادن آن برای زبانشناسان حرفهای نیز دشوار بنظر رسد! کمبود واژگان عربی موجب ایجاد معربات میشود و به جز اشتقاق واژگان، راه دیگری موجود است که به عربی شدن واژگان فارسی کمک میکند و آن کمبود حروف عربی است! مانند این حروف [به ترتیب الفبا] که عربها از آن بی بهره هستند:
(پ. چ. ژ. گ)
و ما تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:
سراج = معرب چراغ
*
جُناح = گناه
در زبان عربی حرف (گ) وجود ندارد و به جای آن (ج) می گویند!
لغتنامه ی دهخدا
[جُناح] گویند معرب گناه است
(اسم. عربی. گناه)
[منتهی الارب]
*
سجیل = سنگ و گل
لغتنامه ی دهخدا
سجیل = معرب سنگ و گل
*
(شاهدمثال و توضیح بیشتر در این گونه موارد در حوصلهی این مقاله نیست و تنها خواستم عرض کنم که اینگونه شبیهسازیها و تغییر تلفظ واژگان بیگانه و به نام زبان خود زدن آن، در تمام جهان مرسوم است!)
از همین روی، دکتر باطنی با این حکم (غلط بودن واژهی اثاثیه) مخالفت می کند و به درستی میگوید:
((اولاً؛ قواعد صرف و نحو زبان عربی برای فارسی زبانان حجت نیست و نباید از آن پیروی کرد؛ زیرا این امر موجب صدور احکامی میشود که هیچ گونه ارتباطی به کاربرد واقعی واژگان زبان فارسی ندارد!
ثانیاً؛ زمانی که مردم در محاورهها و نوشتارها از واژهی "اثاثیه" بهره میبرند، چگونه میتوان آن را مردود شمرد؟))
دکتر "محمد جواد شریعت" نیز به درستی نظر دکتر "نجفی" را مردود می شمارد و میگوید:
((مردم ما در محاورهها و نوشتارها از لفظ "اثاثیه" بهره میبرند و عربها نیز از واژگان "اثاثه" و "اثاث" سود میجویند و هیچ دلیلی وجود ندارد که ما ایرانیها از عربها پیروی کنیم!))
اما در ویرایش دوم کتاب "غلط ننویسیم" همان مطلب چاپ اول نشر یافت و این در حالی است که گزینش واژگان معیار زبان فارسی، نباید از تصفیه خانهی قواعد (صرف و نحو) زبان عربی عبور کند که البته میبایست در انتظار پاسخ استاد "نجفی" بود، چرا که ایشان شاید برای خود دلیلی داشتهاند!
دیگر اینکه؛ در اولین چاپ کتاب (غلط ننویسیم) میخوانیم:
((("آبدیده" یعنی "تر شده در آب" و به معنای "تباه و فاسد شده" است؛ از این روی، به کار بردن آن در ترکیب "فولاد آبدیده" صحیح نیست و بهجای آن باید گفت: "فولاد آبداده")))
دکتر (م، باطنی) در یکی از سه نقد خود به درستی یادآوری کرده اند:
((ترکیب "فولاد آبدیده" صحیح است! چراکه؛ این اصطلاح در میان مردم رواج پیدا کرده و در همان معنا به کار میرود!))
ضمنا ایشان به بیان روش علمی (آبدیدن) فولاد نیز اشاره کرده است!
این حقیر نیز در دههی پنجاه که خود قالبهای فولادی آب میدادم، لفظ (فولاد آبدیده) را از دهان کارگران بسیار میشنیدم و خود نیز بیشتر از همان لفظ بهره میبردم!
استاد "نجفی" در ویرایش دوم، نظر خود را تغییر نداد و بنای حکم را بر اساس شعرها و متون پیشینیان صادر کرد و نه افزونی کاربرد امروزی آن! و در نتیجه عبارت (فولاد آبداده) را صحیح دانست! در حالی که هر دو میتوانند صحیح باشند! (فولاد آبداده) یعنی: فولادی که آن را "آب دادهاند" و (فولاد آبدیده) یعنی: فولادی که مرحلهی "آب دیدن" را گذرانده است!
نامبرده، گاه در چاپهای بعدی کتاب (غلط ننویسیم) به ویرایشهایی دست یازیده و خود به ایراد مطالبش پرداخته است! برای نمونه: در چاپ اول میگوید:
(("حجیم" به معنای "پرحجم" و "کلفت" به ضم حروف "ک" و "ل" از واژگان جعلی است که در عربی به کار نرفته است و در فارسی هم بهتر است از به کارگیری آن خودداری شود!))
که در چاپ بعدی آن را به درستی، اینگونه تغییر داده است:
((واژهی "حجیم" از واژگان جعلی است که اصلا در زبان عربی به کار نرفته است ولی در فارسی امروز مصطلح است و بهکارگیری آن هیچ اشکالی ندارد))
گروهی منتقد دسته سوم شهرتطلب دیگر، میخواهند از این رهگذر، یعنی از طریق نقد کتاب "غلطننویسیم" اثر: دکتر "نجفی" بدون توجیه علمی، خود را مطرح سازند و از آب گلآلوده ماهی بگیرند و بهمنظور رسیدن به اهدافشان، از روی حسادت، با بغض و کینه، بدون هیچگونه توضیح ادبی به این بزرگوار حملهور میشوند و در انجام این امر از هیچ کوششی دریغ ندارند!
اصولاً منتقدان کتاب (غلطننویسیم) سه دستهاند:
دستهی اول؛ آنانکه دلسوز ادبیات فارسیاند و با توجیه علمی به نقد میپردازند!
دستهی دوم؛ کسانیاند که میخواهند، به منظور اشتهار، خود را از طریق نقد، از چاه گمنامی به ماه خوشنامی رهنمون سازند!
دستهی سوم؛ مترجمهایی هستند که در آثارشان ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحها مشاهده میشود و کلام استاد نجفی ((این عبارت محصول مترجمان بیسوادی است که به ترجمهی لفظبهلفظ پرداختهاند)) بهمذاقشان خوش نیامده و به منظور انتقام، مغرضانه به نقد پرداختهاند!
مترجمان نباید گمان کنند، به صرف اینکه در دانش زبان انگلیسی دستی در آتش دارند؛ مجازند که دربارهی زبان فارسی نیز به اظهار نظر بنشیند!
کسی بهصرف اینکه دارای دکترای زبان انگلیسی یا فرانسوی است؛ نباید تصور کند که پروانهی ورود به دنیای ادبیات فارسی را نیز دارد و مجاز است، دربارهی قواعد زبان فارسی سخن بر زبان براند!
چنین شخص نباید به خود اجازه دهد که خود را با زبانشناس و ادیب سرشناس طراز اولی چون استاد "نجفی" همسطح بداند و بدون توجیه علمی آثار او را به باد نقد گیرد!
یک مترجم موفق، علاوه بر این که میبایست به معانی واژگان و اصطلاحهای زبان بیگانه وارد باشد، میباید ادیب و با قواعد زبان فارسی آشنا و به فن نویسندگی نیز واقف بوده، آنها را بهمعنای واقعی عبارات ترجمه کند، نه واژه به واژه!
البته میپذیریم که دکتر "نجفی" نیز همانند دیگر صاحبنظران دارای خطاهایی است (یعنی مجاز ندانستن استفاده از غلطهای مصطلح که دارای کاربردهای فراوان در محاورهها و نوشتارها هستند) اما نباید رسالت کلام و اصالت پیام و زیربنای عملکرد او به همراه کلیهی مطالب کتاب (غلطننویسیم) که بهمنظور اعتلای زبان فارسی صورت پذیرفته است؛ زیر سوال رود!
روزی نیست که با شاعران تازهکار و متوسط و حتا نسبتا خوب، بر سر زایایی زبان، بحث نداشته باشم! شخصی در سرودهاش به ضرورت وزن "برای" را "برا" آورده و وقتی با نقدهای دوستان روبرو شد بهجای پاسخ دادن فتوا صادر کرد:
((از نظر اینکه زبان، زایایی دارد، اقدام من اشتباه نیست!))
جای تعجب اینجاست؛ برخی از شاعران، هرگاه که در دستانداز شعر میافتند، غلطگویی را چارهی کارشان دیده، گناه اشتباهشان را بر گردن "زایایی زبان" میاندازند و وقتی علت غلطگوییهایشان را جویا میشویم، در پاسخ، بدون ارائهی رفرنس میگویند:
((مگر در اینجا نمیشود از اختیارات شاعری زایایی زبان بهره برد؟ بروید و کتابهای دکتر باطنی را ملاحظه فرمایید))
و این در حالی است که ایشان چنین مطلب بیمعنایی را بیان نکردهاند!
بله، هر زبان "زایایی" دارد ولی دال بر این نمیشود که به هر واژه یا عبارت جدید، پروانهی ورود به اقلیم گستردهی ادبیات فارسی را اهدا کنیم! چرا که قطعا قاعدهمندی نیز باید مدنظر قرار گیرد و در این میانه چیزی به نام خط قرمز وجود دارد. بنابراین دغدغهی استاد "نجفی" عزیز نیز بیمورد نبوده و جز مواردی که علت آن در سطرهای پیشین ذکر شد؛ ایشان ضمن تعیین مرزها و خط قرمزها، نیمنگاهی هم به اصول زبانشناسی داشتهاند!
در باور من زبان هر مرز و بوم به منزلهی وحی منزل نیست و نباید گمان کنیم که زبان ودیعهای است، الهی و میبایست، سینهبهسینه به نسلهای بعد انتقال یابد و به همان صورت به حالت ایستایی و جمود باقی بماند اما مرزهای تغییر و تحولات و دگرگونیهای زبان را میبایست دکتر "نجفی" با یاری دیگر زبانشناسان تعیین کنند.

آری!
نظرهای دقیق و متعمقانه و منصفانه و فوق تخصصی استاد دکتر "ابوالحسن نجفی" در کتاب ارزشمند (غلط ننویسیم) با مخالفتهایی روبرو شد که در نقد برخی از منتقدان، گاهی جای پای عرضاندامها و غرضورزیها نیز مشاهده میشود!
از آنجاکه او از برخی از ادیبان، یک سر و گردن بالاتر است، برخی از حاسدان که حسادتشان از کلیگویی و به توجیه علمی نپرداختن نقدهایشان پیداست و حتا توانایی نوشتن یک نثر ساده را با قلم شیوا ندارند و از کلامشان بوی تعفن حسادت برمیخیزد و نمیتوانند؛ مانند او واژگان یا عباراتی را بسیار کارشناسانه بررسی کنند و یا اینکه توانایی آن را ندارند تا قدمهای سنگین و بلند او را بردارند؛ از روی عجز و ناچاری تلاش کردند تا او را از قلهی فتح سرزمین ادب به زیر کشند و زحماتش را نادیده بگیرند و کتاب ارزشمند (غلط ننویسیم) را بیرونق و بیاثر و کمارزش جلوه دهند اما دکتر "نجفی" بهرغم ناملایمتیها و انتقادهای تند برخی میدان خالی نکرد و با خونسردی کامل، پرتوانتر از گذشته به کار خود ادامه داد!
برخی از مخالفان با جمع کردن یار، که نشان از تواناییهای استاد عظیمالشان "نجفی" عزیز دارد، تلاش کردند او را متوقف کنند اما غافل از اینکه؛ آن بزرگوار، بیدی نبود تا با این بادها بلرزد! از این روی با پشتکاری بیشتر به کار خود ادامه داد و نواقص را برطرف و کتابش را از حیث مضامین و موضوعها کاملتر کرد!
یکی از همین بزرگواران که استاد یکی از دانشگاههاست و از ذکر نامش خودداری میکنیم؛ سالها بعد از انتشار "غلط ننویسیم" مانند برخی از مخالفان، چشمها را بسته، گوشها را گرفته، مباحث متعالی او را کنار زده و تنها از حیث گردهبرداری به مواردی که به زعمش نادرست بوده، بدون کوچکترین توجیه علمی، تنها اشارتی کوتاه و فتوای ادبی صادر کرده است! گویی میخواسته اینگونه وانمود کند که سرتاسر مطالب استاد "نجفی" در کتاب مذکور، به همین شکل یکنواخت است که این حرکت در نوع خود بدترین شیوهی غرضورزی است و ما در اینجا مطلب ایشان را بدون کوچکترین تحریفی از نظر شما میگذرانیم:
((برای رفع مشکلات زبانی باید نوشتار اهل قلم را الگو قرار داد. زبان مانند هر موجود زندهای بهوجود میآید، رشد میکند و میمیرد! مانند زبان سانسکریت که مرده است. زبانی که افراد دانشمند بهکار میبرند، درست است.
افرادی که اهل قلماند و در جامعه به عنوان استاد پذیرفته شدهاند! آنچه آنها بگویند و بنویسند، استاندارد است. آنچه زبانشناسان میگویند صحیح است!
ابوالحسن نجفی کتاب "غلط ننویسیم" را نوشته است اما نمیشود به زبان نگاه دستوری داشت! به همین سبب در مقابل، محمدرضا باطنی "اجازه بدهید غلط بنویسیم" را منتشر کرد. مقالهی "اجازه بدهید غلط بنویسیم" کاملا بر اصول زبانشناسی استوار است و برخلاف نجفی که قانون صادر میکند، باطنی در این مقاله به درستی میگوید: اجازه بدهید غلط بنویسیم، تا با زبان خشک و دستوری برخورد نشود. مشکل اصلی زبان این است که وسیلهی نوشتن یکنواخت وجود ندارد. در واقع کسانی به فارسی آسیب میزنند که زبانشناسی نمیدانند، تحصیلی در حوزهی زبان فارسی ندارند و حتی کتابی نخواندهاند.
زبان فارسی یک خوبی بزرگ دارد؛ اینکه عوض نمیشود؛ به عنوان نمونه اگر رباعیات اصیل خیام را بخوانیم به نظر میآید که دیروز نوشته شدهاند اما دربارهی برخی زبانها مانند انگلیسی، تغییر سریع اتفاق میافتد. به عنوان نمونه بعد از گذشت نزدیک به ۶۰۰ سال، وضع نگارش و نوشتار آن قدر تغییر کرده است که حتی کسانی که زبان مادریشان انگلیسی باشد هم نمیتوانند نوشتههای برخی نویسندههای گذشتهشان را بفهمند.
اگر باطنی و صادقی بنویسند، آسیبی به زبان نمیرسد. چیزی که بزرگان و متخصصان زبان مینویسند درست است، چون این افراد میتوانند این موجود زندهی تغییرپذیر را تغییر بدهند آنچه فرهیختگان و اهل دانش مینویسند باید معیار قرار گیرد؛ بهعنوان مثال سبکی که روانشاد آریانپور مینوشت میتواند برای دیگران معیار قرار بگیرد))
مخاطبین محترم با خواندن مطالب فوق متوجه خواهند شد که سطح نگارش استاد محترم دانشگاهی که دم از "زبان معیار" میزند در چه پایهای است!
هر چند که برخی از مطالب ایشان قابل ملاحظه و درست است اما لحنشان دربارهی استاد نجفی بسیار تند است و در وهلهی اول باید از این استاد محترم پرسید: منظورشان از زبانشناس، کدامیک از زبانشناسان ایران است؟!
آیا ایشان مطمئناند که افراد مورد نظرشان، نظرهای دکتر باطنی و شخص خودشان را مورد تایید قرار میدهند؟
اگر پاسخشان مثبت است؛ بگویند، چگونه به این نتیجه دست یافتهاند!
آیا رفراندوم گرفتهاند؟ اگر پاسخشان منفی است؛ حرف خود را پس بگیرند و بیان خود را اصلاح کنند!
از ایشان باید پرسید: منظورشان از "اهل قلم" چه کسانی هستند؟ آیا زبان همهی اهل قلم به یک شیوه است؟ آیا همه دارای یک روش گفتار و نوشتارند؟ آیا کسی که برای روزنامه قلم میزند، زبانش با کسی که رمان مینویسد، یکی است؟ آیا کسی که مطالب تاریخی مینویسد، زبانش با کسی که مطالب ورزشی یا مطالب ادبی مینویسد، یکی است؟ کدام گروه زبانش مانند دیگری است؟ آیا زبانشناسان در تلقی خود از زبان معیار، دارای یک طرز اندیشهاند؟ ایشان نگاه دکتر "نجفی" را در مطالب ادبی (غلط ننویسیم) تماماً خشک و دستوری دانسته و گمان کرده، استاد دکتر "نجفی" از دانش زبانشناسی بیبهرهاند و از مطالب ابتدایی فوق، آگاهی ندارند که اینگونه به توضیح آن پرداختهاند! آنچه که بیش از هر چیز حائز اهمیت است، این است که بهتر بود، لااقل ایشان مطلب خود را: ((نمیشود به زبان نگاه دستوری داشت)) این گونه میفرمودند:
[برای "درست دانستن" یا برای "دریافت کم و کیف" یا برای "پذیرش یا رد" واژه یا عبارت جدید، نباید تنها از دریچه یا زاویهی دستوری به آن نگریست، بلکه میبایست نیمنگاهی هم به زبانشناسی کرد!]
و یا میفرمودند؛ [بررسی واژگان مشکوک میبایست از هر دو وجه زبانشناسی و دستوری صورت پذیرد]
هرچند، قوهی تشخیص اینکه زبان، از چه ابعادی میبایست مورد ارزیابی قرار گیرد، در ایشان مشاهده نمیشود، باید اذعان کنم؛ اصولا این گرامی در جایگاهی قرار ندارند تا بتوانند دربارهی مطالب کتاب (غلطننویسیم) به اظهار نظر بپردازند!
اگر علم زبانشناسی بر این پایه استوار باشد که ورود هر واژه یا اصطلاح یا عبارت را به قلمرو گستردهی زبان فارسی جایز بداند، چه کسی هست که زبانشناس نیست و چه کس را میتوان یافت که خود را زبانشناس نداند؟؟ و چنانچه علم زبانشناسی را به همین سادگی فرض میکنند، از این روی، فراگرفتن این دانش را میبایست بهعنوان سادهترین بخش ادبیات بهشمار آورد! چرا که نه رنج فراگرفتن را طلب میکند و نه مرارت تکاپو دربارهی تاریخچه و ریشهی کلمات را!
یعنی از نظر ایشان، هر واژه یا عبارت نادرست پرکاربرد را میتوان از دیدگاه زبانشناسی به عنوان زایایی زبان تلقی کرد و بعد از انجام چنین کاری، ایشان و زبانشناس مورد نظرشان به ریش ادبیات فارسی بخندند و بگویند: گور بابای دستور زبان فارسی!
حال چرا برخی "زایایی زبان" را با "ضایعات بیان" اشتباه گرفتهاند، خدا میداند!!
در پاسخ به ایشان باید گفت: استاد گرامی! دانشجویان شما هم میتوانند، بدون دلیل علمی مطالب آموزشیتان را در بوتهی نقد قرار دهند و همه را مردود بشمارند! چنانچه نقد مطالب به همین سادگی باشد، چه کسی هست که نقاد نیست و چه اثری هست که قابل نقد نیست؟!
در ادامه مرقوم فرمودهاند:
((زبان را نباید از زاویهی دستوری نگریست!))
در جواب این بزرگوار میگوییم: خیر! زبانشناسان و ادبا در پردازش قواعد، مکمل یکدیگرند و چنانچه این دو گروه از همکاری با یکدیگر اجتناب ورزند؛ یک پای ادبیات پارسی ایران خواهد لنگید!!
در باور این استاد گرامی، ادیبِ دستورنویس جایی ندارد و با فتوای بدون توجیه علمی خود، در حال انگولک کردن اندیشهها و باورهای دیگران است، چون ادبا دربارهی دانش ادبی دکتر نجفی نظر مثبتی دارند!
مخاطبین توجه بفرمایند:
ما در هیچ زمینهای که به دانش و باورهای انسانی مربوط میشود، پدیدهای بهنام (فتوای بدون توجیه علمی) نداریم!
یکی از این استادان، جایی فرموده است:
((همانطور که بیماران برای معالجهی خود به مطب دکتر میروند، بیآنکه بدانند، آن دارو چیست و از چه چیز تشکیل شده، آن را مصرف میکنند و بهبود مییابند و این بدان معناست که پزشک به صدور فتوا پرداخته و بیمار به فتوای بدون توجیه دکتر عمل کرده و بهبود یافته است و ما هم در زمینههای تخصصی ادبی، پدیدهای بهنام "فتوای بدون توجیه علمی" داریم و متخصصان از این روی به توضیح علمیِ موردی که فتوا روی آن صورت پذیرفته نمیپردازند که در مردم نه علاقهای به تکاپو دربارهی علتها و چراها مشاهده میشود و نه دانشی که بتوانند، به طور دقیق منظور متخصصان را دریابند!))
پاسخ:
این کلام را کسانی بر زبان میآورند که میدانند؛ سراسر اندیشهیشان را لباس تردید و تناقض پوشانده و برای اینکه دستشان رو نشود، از توضیح دادن هراسان و گریزانند!
اولاینکه؛ شخص بیمار، تنها برای معالجهی بیماری خود به مطب میرود، نه برای فراگرفتن علوم پزشکی و داروسازی! بنابراین نیازی به تحقیق علوم پزشکی و تکاپو دربارهی دارو در بیمار، مشاهده نمی شود!
دوماینکه؛ علوم پزشکی و داروسازی چه ارتباطی به دانش و باورهای انسانی دارد؟ مقایسهی ایندو (علوم پزشکی و اندیشهها و باورهای انسانی) با یکدیگر قیاس معالفارق به شمار میرود!
سوماینکه؛ وظیفهی فتوادهندگان این است که به اظهار توجیههای علمی خود بپردازند و اینکه آیا در وجود مردم علاقه و دانشی به منظور فراگرفتن نکات تخصصی مشاهده میشود یا نه، این دیگر به کسی مربوط نیست!
فتوادهنده باید توجیه علمی خود را در معرض دید همگان به نمایش بگذارد، آنکه علاقه و دانش مربوطه را داشت و تشنهی رسیدن به علتها و معلولها بود، به مطالعهی توجیهها میپردازد و آنکه نخواست، نه!
تکرار میکنم:
فتوادهنده میبایست فتوای خود را با توجیه علمی همراه سازد و در امور اینکه میزان درک مخاطب تا چه محدودهای است، دخالت نورزد، آنکس که توانایی درک مطالب فتوادهنده را داشت، درمییابد و آن کس که علاقه و فهم آن در وجودش حس نشود، از این توجیه محروم میماند، و بدا به حالش!
این دلیل قانع کنندهای نیست که فتوادهنده به خاطر سطح پایین بودن درک تعدادی از افراد، بخواهد از توضیح علمی، سر باز زند!
دوستان!
چنانچه شخص فتوادهنده از توجیه علمی عاجز و ناتوان بود، تردید نداشته باشید که یک جای کار او میلنگد!
چهارم اینکه؛ هر کس برای اثبات نظرهای خود، دو راه بیشتر، پیش رو ندارد یا میبایست به توجیه علمی بپردازد تا اندیشهی مورد بحثش مورد ارزیابی قرار گیرد که این خودش میشود منبع و یا میبایست از صاحبنظران و بزرگان اهل ادب فارسی شاهدمثال بیاورد که در آن اشارهی دقیق به مطلب مورد نظر الزامی است!
یعنی اینکه مثلا: شخصی می خواهد از کتاب دکتر پرویز خانلری شاهدمثالی بیاورد، نباید بگوید: کتاب عروض دکتر پرویز خانلری را مطالعه کنید بلکه برای نمونه میبایست اینگونه رفرنس دهد:
کتاب عروض و قافیه، نوشتهی دکترپرویز خانلری، انتشارات ....، نوبت چاپ: سوم، ویرایش سال ۱۳۸۸ صفحهی ۱۵۶ خط ششم و بعد عین نوشته را بیکم و کاست بنویسد! حال اگر حوصلهی جستجوی این موارد را نداشت و یا اینکه زمینهی دسترسی به اثر میسر نبود، دست کم عبارات، نام کتاب و نویسنده را ذکر کند!
مخاطبین گرامی!
چنانچه کسی به فتوا دادن دربارهی غلط یا درست بودن واژه یا عبارت یا مطلبی پرداخت، علت آن را جویا شوید و از او بخواهید یا با توجیه علمی، عقیدهاش را به اثبات رساند و یا از ذکر منابع غافل نماند!
در حقیقت کسانی که در اظهار نظرهایشان به کلیگویی میپردازند و به هیچ شاهدمثالی اشارت نمیکنند و به توجیه علمی نیز نمیپردازند، دارای علمی ناچیزند که به سخنان آنان هیچ اعتمادی نیست!
ایشان که دارای مدرک دکترای زبان انگلیسی است و نه زبان فارسی، در ادامه بدون ذکر برهان فرمودهاند:
((من با نظر نجفی مخالفم!))
در جواب ایشان به راحتی می توان گفت:
"مخالف باشید!" بسیار طبیعی است، ممکن است، بسیاری مخالف عقاید دیگران باشند اما چنانچه مخالفتشان بدون بیان دلیل باشد و یا به عبارتی دیگر؛ علت عدم موافقتشان به همراه توجیه علمی صورت نپذیرد، کلامشان پسیژی ارزش ندارد!
منظور منتقد گرامی از این عبارات چیست؟
((آنچه فرهیختگان و اهل دانش مینویسند، باید معیار قرار گیرد))
ایشان بگویند؛ اول اینکه؛
منظورشان از "اهل دانش" و "فرهیختگان" چه کسانی و از کدام طبقهاند؟ مگر زبان هر تحصیل کردهی حوزه یا دانشگاه داخلی و یا دانشگاه خارج از این مرز و بوم، یکی است؟ این سه گروه، اهل دانشاند اما نوع زبانشان از حیث بیان و نوشتار با یکدیگر متفاوت است، حال زبان کدام گروه را میبایست، به عنوان زبان معیار قلمداد کرد؟
از یک استاد دانشگاه بعید است که تا این حد با بیدقتی سخن بر زبان براند! آیا ایشان به معنای "فرهیخته" واقفند؟ میبایست پاسخ دهد که منظورشان از "افراد دانشمند" چه کسانی است؟
*
فرهنگ فارسی معین
فرهیخته: ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا
*
فرهنگ فارسی معین
ادب
فرهنگ. دانش. هنر
*
مگر زبان هر فرهیختهای میتواند معیار باشد؟ اگر چنین است؛ چه کسی را میتوان یافت که خود را دانش آموخته نداند؟
اصولا چه کس باید تشخیص دهد که چه کسی دارای فرهنگ والاست و یا چه کسی آنان را به مردم معرفی میکند؟
برای نمونه آیا اشخاص فرهیختهی مورد نظر ایشان بهطور قطع مورد تایید عوام و خواص هم قرار خواهد گرفت؟
چراکه؛ در اینجا بحث طرز اندیشه و ذوق سلیم و سلیقهی فردی هم مطرح است و میبایست در نظر گرفته شود!
عبارت: (زبان معیار فرهیختگان) به (حکم کردن عقل سلیم) ماننده است! یعنی این هم از همان تبار و مقولهی عبارت (عقل سلیم حکم میکند ...) است! غرض از ذکر عبارات مذکور این بود که عرض کنم، همه خود را فرهیخته و دارای عقل سلیم فرض میکنند و بر این باورند که زبانشان، معیار است! اگر از افراد بیسواد و دانشمند پرسیده شود، زبان معیار چیست؛ پاسخ خواهند داد: [همین زبانی که من الان دارم با شما صحبت میکنم!] حال آیا چنین افراد از این استاد گرامی که زبان خود و دوستانشان را معیار میدانند؛ تبعیت خواهند کرد؟ به عبارتی دیگر؛ [کیست که بگوید من فرهیخته نیستم و زبانم، معیار نیست؟ اصولاً منتقد گرامی ما چه کسی را میتوانند معرفی کنند که خود را فرهیخته و دارای عقل سلیم نداند؟]
دوم اینکه؛
ایشان در وهلهی اول باید نوع تلقیشان را از زبان معیار بیان و آن را تفسیر و معنا کنند و بگویند که این نوع سخن صاحب چه شاخصها و ویژگیهایی است، بعد مردم را به پیروی از کسانی که آنها را دارای زبان معیار میداند، دعوت نمایند!
ایشان میبایست توضیح دهند که محدودهی زبان معیار یا به قول حضرتشان "استاندارد" را چه کسی تعیین میکند؟ چراکه زبان معیار خاصی که بتواند دقیقا مورد استفادهی همگان قرار بگیرد، در ادبیات هیچ مرز و بومی وجود ندارد!
سوم اینکه؛
از ایشان باید پرسید: اصولا خط مرز غلط یا درست بودن واژگان یا عبارات را چگونه میتوان یافت و چه کسی این مرزها را تعیین میکند؟
ایشان که زبان نزدیک به معیار استاد "نجفی" را اصولی نمیدانند و آنرا زیانآور فرض میکنند و در برابر آن زبان دکتر "آریانپور" را استاندارد معرفی مینمایند، بنابراین باید فرد مورد نظر خود را معرفی کنند تا از هر دو نگاه (دستوری و زبان شناسی) به بررسی مطالب بپردازد!
از ایشان میپرسم: آیا چنین شخصی را سراغ دارند؟ چون افرادی را که معرفی کردهاند، هیچکدام دارای زبان معیار نیستند و به گفتهی خودشان فقط نگاه زبانشناسانه دارند و در آنان اعتقادی به قواعد دستوری مشاهده نمیشود!
البته این مطلب یعنی؛ (اعتقاد نداشتن این بزرگواران به دستور زبان) فرمودهی خود این استاد منتقد است، نه این حقیر!
عنوان هر موضوع قبل از مطرح شدن، میبایست، معنا و تعریف شود، بعد موارد دیگر را با آن قیاس کرد. برای نمونه؛ این استاد اول باید معیار "غلط" و "صحیح" بودن واژگان را معنا کنند و بعد از آن بفرمایند؛ چه واژگان و عباراتی غلط و کدام درست است و یا لااقل شهامت به خرج دهند و واژگان یا عباراتی را که دکتر "نجفی" غلط دانسته؛ با توجیه علمی صحیح آن را بیان کنند نه اینکه بدون کوچکترین توضیح، فتوا صادر بفرمایند که درستی کلام را باید تنها از زاویهی دید زبانشناسی نگریست، نه دستوری! [یعنی هر کس، هر گونه که دلش خواست سخن بگوید و بنویسد!]
برخی از منتقدین که خود استاد دانشگاهند، در برابر استاد "نجفی" حکم شاگرد را دارند، نه هم سطح و همطراز با این بزرگوار! اسم یا صفت "استاد" به معنای "آموزگار" از حیث معنوی مانند دیگر القاب مقولهای نسبی است! ممکن است شخصی در برابر دانش آموز خود استاد باشد اما در برابر مافوق خود، شاگردی بیش نباشد.
[گربه شیر است در مصاف موش
لیک موش است در مصاف پلنگ]
امروزه بازار خودنماییها بیمشتری نیست و تنور داعیهداری استادی همچنان گرم! کمدانشی در ادبیات، معضلی است که گاه گریبانگیر دکترهای ادبیات نیز میشود و من در طول سابقهی خدمت به ادبیات فارسی بارها با افرادی روبرو شدهام که پایشان را بیشتر از گلیمشان دراز کرده، در حالی که از ادبیات سررشتهی چندانی ندارند و دارای مدرک دکترا در رشتهی ادبیات بودهاند. حال با این سطح دانش، چگونه به این رتبه رسیدهاند، تنها خدای بزرگ میداند!
غرض از عبارات مذکور این بود که این مطلب را افاده کنم؛ اول باید با ذکر دلیل مرزهای ذکر شده را تعیین کرد، بعد بهصدور فتوا پرداخت!
یعنی؛ مثلا اول باید به تعریف اصالت فلسفه پرداخت، بعد بحث دربارهی مباحث فلسفی را بهمیان آورد! همینطور اول باید علوم جامعهشناسی و زیستشناسی و علم کلام، تعریف شود؛ بعد مباحث مربوط به آنها مطرح گردد!
چهارم اینکه؛
ایشان باید قبل از صدور فتوای خود (زایایی زبان) را معنا و تلقی خود را از عملکرد آن بیان کنند، بعد به اظهارنظر بپردازند!
پنجم اینکه؛
پاسخ دهند؛ آیا هر آنچه که غلط است تا ابدالدهر غلط باقی میماند یا به مرور زمان بهضرورت کاربرد جواز ورود به اقلیم ادبیات فارسی را دریافت میکند؟
این بزرگوار قطعا آگاهی دارند که از نظر ادبا، بسیاری از واژگان که در زمان گذشته، کاربرد نداشته و یا نادرست بوده امروزه از نظر زبانشناسان، بیعیب بهشمار میرود و همین طور بالعکس این قضیه صادق است! چرا که پذیرش یا عدم پذیرش هر واژه یا عبارت جدید از روی آگاهی ادبا و زبانشناسان صورت پذیرفته است!
گویا استاد گرامی مایلند، نام هر هنجارشکنی را زایایی زبان قلمداد کنند و چنانچه بخواهند، نثری را نگارش کنند، بیتعمق و بدون میناگری واژگان و عبارات، هر آنگونه که دلشان خواست، واژگان را به بازی بگیرند و در پایان نام آنرا بگذارند: [زبان معیار!]
و اگر میخواهند بگویند اعتقاد من هم بر این است که برای ورود هر واژه یا عبارت نادرست به قلمرو ادبیات فارسی نباید به صدور جواز پرداخت؛ باید گفت: مطالب ناقص ذکر شدهی ایشان چنین چیزی را بیان نمیکند!
یک سوال و آن اینکه؛
آیا این استاد عزیز میتوانند، به یک مورد، تنها به یک مورد اشاره کنند که زبانشناسان بزرگ و مطرح جهان، کاربرد زیاد ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحها و عبارات زبان بیگانه را جزیی از زایایی زبان دانسته باشند؟
اگر این بزرگوار موضوع (زایایی زبان) اثر معروفترین زبانشناس حال حاضر دنیا "نوام چامسکی" آمریکایی را بخوانند؛ هرگز به عباراتی برنخواهند خورد که ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحها و عبارات زبان بیگانهای را جزیی از زایایی زبان تلقی کرده باشد! چراکه؛
"زبانها با قاعده شکل میگیرند، نه با ترجمههای لفظبهلفظ عبارات و اصطلاحهای زبان بیگانه!"
و اما در زبان فارسی؛
"زایش زبانی" تولید واژگان مرکب و تصرف در مفردات است! برای نمونه؛ صاحبنظران از واژهی "دوست" که از حیث دستوری "اسم" است، ارادهی "صفت" کنند و آن را با نشانهی تفضیلی "تر" درآمیزند و یا از نظر معنوی "منازل" را به عنوان جمع "منزلت" بکار برند و یا جمع بستن واژهی بیگانهی "حور" با "ان" و امثال آن!
همچنین (ترکیب مفردات) و ساختن (واژههای مرکب نو) با افزودن پسوند "مند" و "وند" و امثالهم به اسامی که کلمات مرکب آفریده میشوند!
مانند: "نازمند" و "نازوند" به معنای (دارای عشوه و ناز) که البته تاکنون کاربردی نداشتهاند! یکی از ویژگیهای مهم زبان هر مرز و بوم زایایی آن است. هر زبان این قابلیت را دارد تا در صورت نیاز واژگانی نو بیافریند و زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست و از آنجا که زبانی ترکیبی است، با داشتن حدود ده پیشوند و بیشتر از شست پسوند میتواند، به تولید واژگان مرکب بپردازد!
یک مورد مهم دیگر اینکه، واژگان فارسی اشتقاقپذیرند و میتوان بهجای بهره بردن از واژگان بیگانه که معادل آن در زبان فارسی موجود نیست، به خلق واژگان نوین پرداخت و اما توضیح زبان معیار از زبان این حقیر: زبان مقولهای زنده و پویاست و دارای دگرگونیها و به منزلهی وحی منزل نیست و نباید گمان کنیم؛ امانت یا ودیعهای الهی است و میبایست، سینهبهسینه به نسلهای بعد انتقال یابد و به همان صورت از آن حراست شود!
برای نمونه زبان امروزی ما با زبان دوران قاجاریه و زبان آن عصر، با زبان دوران صفویه و ساسانیان و سامانیان و ... تفاوتهایی بنیادی دارد. زبان محاورهای روزمره نیز با زبان دانشگاهی و رسانهای و علم و هنر و ادبیات، تفاوتهای محسوسی دارد. بنابراین زبانهای معیار هم در هر دوره و در هر رشته تفاوتهایی با یکدیگر و با ادوار گذشته دارند. زیرا زبان، به منزلهی وحی منزل و یک پدیده ی ثابت غیر متحول نیست. زبان معیار نه زبان یک پروفسور و دانشمند است و نه یک بیسواد دور از فرهنگ!
چراکه؛ آنها هم ممکن است؛ با واژگان و عباراتی غلط به گفتوگو بپردازند و اگر طبقهی متوسط (لیسانسهها) را در نظر بگیریم، میتوانند؛ بهترین الگوی زبان معیار برای مردم باشند اما از آنجاکه ممکن است، آنها هم غلط صحبت کنند؛ میتوان گفت: در هیچ کجای این جهان پهناور، در هیچ مرز و بومی زبان معیار خاصی که بتواند جمهور مردم را به طور دقیق پوشش دهد، وجود ندارد!
دیگر اینکه این عبارت که استاد گرامی بعد از آن فرمودهاند:
((حقیقتا کسانی که با زبانشناسی آشنایی ندارند و حتی کتابی در اینباره نخواندهاند؛ به زبان فارسی صدمه وارد میکنند))
منظور این بزرگوار گرامی از "کسانی" چه کسی است؟ پر واضح است که استاد "نجفی" را میفرماید؟ یعنی ایشان کتابهای زبانشناسی را مطالعه نکرده است؟
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
در حقیقت کسانی میبایست کتاب (غلط ننویسیم) را نقد کنند که با تمام و کمال، مطالب کتاب را مطالعه کرده باشند و من در اینجا به جرات میگویم از میان منتقدین، برخی این کتاب را بطور کامل نخوانده و با جسارت تمام که از بیاطلاعیشان سرچشمه میگیرد، به نقد تمام مطالب آن پرداختهاند.
چرا که اگر غیر از این بود، میبایست به مطالب فوق مانند: (عملیاتها، وجوهات، لابد و ...) که در سطرهای پیشین بدان اشارت داشتیم، نیز اشاره میکردند! از آنجا که برخی دکتر "نجفی" را بالاتر از خود میبینند و میدانند، توانایی مقابله با او را ندارند، کوشش میکنند تا با به اصطلاح نقدهایشان خود را همطراز با او نشان دهند!
ایشان در پایان فرموده است:
((چیزی که بزرگان و متخصصان زبان مینویسند، درست است، چون این افراد میتوانند این موجود زندهی تغییرپذیر را تغییر بدهند!))
واقعا شگفتآور است، چطور ایشان هنوز نمیداند که جز جمهور مردم کسی را یارای ایجاد تغییر و تحول در زبان فارسی نیست؟!
ایشان که خود را زبانشناس میداند و صحبت از زایایی و تغییر و تحولات زبان به وسیلهی عوام و خواص میکند که باید بهتر بداند؛ زبان به وسیلهی همهی مردم تغییر میکند نه یک نفر یا دو نفر یا سه، چهار نفر! نه یک قشر خاص و نه یک، دو، سه منطقه! که در پایان این مقاله میتوان توضیح بیشتر را مشاهده کرد اما در مجموع باید عرض کنم: خیر! بزرگان، توانایی تغییر و ایجاد تحول در این موجود تغییر پذیر را ندارند!
مطلب زیر بحث دربارهی واژهی غلط "نوین" در کتاب (غلط ننویسیم) است!
چنانچه منصفانه و با دیدهی حقیقتیابی بنگریم، میبینیم، استاد "نجفی" بسیار باتعمق و با دقت نظر استادانهای به آن پرداخته است!
از میان مدعیان چه کسی میتواند، با این دقت و به این شیوایی قلم زند؟
[البته همانطور که در سطرهای پیشین گفته شد، جا داشت که استاد، استعمال واژهی مورد بحث زیر را در گفتارها و نوشتارها بهعلت کاربرد زیاد مجاز اعلام کند!]


اصولا زبانشناسان دربارهی آنچه که مورد استفادهی جمهور مردم قرار میگیرد؛ به بحث و تبادل نظر میپردازند و ادبا که حافظان قواعدند، از کاربردهایشان قاعده میسازند و دربارهی حدود و چگونگی آنها مطالبی را به مردم گوشزد میکنند تا از قواعد پیروی کنند و اما استاد "ابوالحسن نجفی" جدا از اینکه ادیبی سرشناس است، برخلاف زعم آن استاد، زبانشناس سترگی نیز به شمار میرود!
از این روی، رسالت ادبی خود را بهخوبی انجام داده و تا آنجا که تشخیص داده، ورود برخی از واژگان عربی را به حریم زبان فارسی پذیرفته و آنجا که تمیز داده برخی از واژگان غلط فارسی و عربی برای زبان فارسی مضر است؛ آن را کنار زده و با توجیههای علمی مردود شمرده و همینطور، خطر ترجمهی کلمهبهکلمهی اصطلاحهای زبان بیگانه را عالمانه گوشزد کرده است اما همانطور که میدانید در کشور ما کتابهای علمی غالبا یا در ویترین کتابفروشیها خاک میخورند و یا در قفسهی کتابخانهها به زیر گرد و غبار فراموشی مدفون شدهاند!
از آنجاکه بهدلیل دغدغههای معیشتی و آثار مخرب آن، یعنی: افسردگی و بیحوصلگی، سطح مطالعهی مردم پایین است و کمتر به جستجو و تکاپو میپردازند تا از کیفیت واژگان یا عبارات مورد بحث آگاهی یابند و به منظور پذیرش یا عدم پذیرش آن را مورد ارزیابی قرار دهند لذا به نظر میرسد که تلاش بزرگان در زمینهی معرفی اصول ادبیات به مردم، با شکست مواجه شود و عملکردشان جز کوششی بی فایده نباشد!
واژگان و ترکیبها و اصطلاحهای بیگانه به روشهای گوناگونی وارد زبان ما می شوند:
به صورت اصل واژهی بیگانه، یعنی به عاریت گرفتن واژگان بیگانه که جلوتر برای آنها معادلی در نظر گرفته نشده است و غالباً با اندک تغییری در تلفظ مورد استفادهی جمهور مردم قرار میگیرد.
عاریت گرفتن واژگانی مانند: کامپیوتر، فوتبال، ناسیونال، رادیو، تلویزیون، کودتا، اولتیماتوم، ویدئو، نیتروگلیسیرین! کربن، اسید سولفوریک و ....
(بهکارگیری واژگانی که معادل فارسی دارند؛ در محاورهها و نوشتارها گناهی نابخشودنی است! مانند: "آلارم" بهمعنای: "زنگ خطر" یا "هشدار") دیگر طریق ورود، "گرتهبرداری" یا ترجمهی لفظبهلفظ است! یعنی: علیرغم به عاریت گرفتن واژگان، اصطلاحهای زبان بیگانه نیز به وسیلهی (ترجمهی لفظبهلفظ) بهعاریت گرفته میشود!
یعنی: هر واژه از اصطلاح بیگانه به زبان مرز و بوممان ترجمه میشود! مانند:
نیروی هوایی air force
آسمانخراش sky scraper
سیب زمینی اصطلاح فرانسوی "Pomme de terre"
روبرو face to face
راهآهن rail way
نقطهنظر point of view
بازارسیاه black market
روی کسی حساب کردن count on somebody
کسی را درک کردن یا فهمیدن (بهجای حرف کسی را فهمیدن یا متوجه شدن) understand somebody
و ....
گرتهبرداری نحوی موجب ابتر شدن جمله میشود، مانند: (ترا شنیدم) به جای (حرف ترا شنیدم) یا: (ترا درک می کنم) بهجای (حرف ترا درک میکنم) یا برخی با ترجمهی لفظبهلفظ موجب تغییر نحو در گفتارها و نوشتارها میشوند و مثلا در ترجمهی عبارت (this book is for me) میگویند: (این کتاب برای من است) و همینطور بر سر زبانها جاری و ساری میشود. در حالیکه در زبان فارسی باید گفت؛ (این کتاب مال من است) آری! تغییرهای نحوی برای هر زبان زیانآور است، نه ورود اسامی بیگانه!
گرتهبرداری معنوی نیز موجب میشود تا به زبان آسیب رسد! مثلا: در زبان انگلیسی از واژهی "catch" معناهای گوناگونی اراده میشود که یکی از آن معانی (understand فهمیدن) است!
از همین روی برخی از مترجمان که خود با بسیاری از آنها گفتگو داشتهام، به جای کلمهی "فهمیدی" یا "متوجه شدی" میگفتند: "گرفتی" یعنی: (مطلب را گرفتی) یا (مطلب را دریافت کردی)؟
آیا استفاده از مصدر "گرفتن" بهجای مصدر "فهمیدن" را باید به حساب (زایایی زبان) گذاشت؟
در آمریکا یک دانشجوی ایرانی اصطلاح "زمین خوردن" را اینگونه معنا کرده بود:
(eating earth) یعنی: (زمین خوردن) در حالیکه میبایست (Fall down) یا (to fall) بهمعنای: (افتادن) ترجمه میکرد و همین امر موجب شد که چند دانشجوی آمریکایی با خندههای تمسخرآمیز خود از دانشجوی ایرانی بپرسند:
شما چگونه زمین را میخورید؟
ترجمههای لفظبهلفظ این بدیها را هم دارد!
فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۷۶ و ۱۳۸۲ و فردیس کرج ۱۳۹۹
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa .com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40












@
@
«»
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

چه کنیم؟
به هر حال غلط ننویسیم یا غلط بنویسیم؟
همیشه در طول تاریخ ادبیات ایران زمین، بودهاند؛ بزرگانی که به ادبیات کشورشان عشق ورزیده و راه درستی کلام را برای مردم آینده مرز و بومشان هموار کردهاند!
چند دههی پیش ادیبی گمنام، بهنام "فریدونکار" مقالههایی تحت عنوان "غلط ننویسیم" انتشار داد!
مطلبهای نامبرده، بیشتر دربارهی اشکالهای محاورهای یا زبانی بود و کمتر به اشتباههای عبارتی میپرداخت!
بعد از "فریدونکار" یکی از استادان دانشگاه تهران "جعفر شعار" در مجلهی سخن برخی از واژگان و عبارتها را تحت عنوان "درست بنویسیم" مورد نقد و بررسی قرار داد!
دکتر "ابوالحسن نجفی" علاوه بر رعایت موارد ذکر شده که آن را بسیار باتعمقتر و دقیقتر از پیشکسوتان صورت داده؛ به دیگر نکاتی نیز اشاره کرده است!
از جمله: بررسی واژگان از حیث ساختاری و ریشهای و کثرت استفاده از غلطهای مصطلح و کم و بیش مورد تایید قرار دادن آن!
ترجمههای لفظبهلفظ یا واژهبهواژه را که مانند مهمان ناخواندهی گمکردهراهی بهاشتباه وارد زبان فارسی گردیده؛ با ذکر دلیل مردود شمرده است که البته جایجای گرتهبرداری سودهای نیز در پی داشته و دارد.
دکتر "نجفی" علاوه بر زبان فارسی تسلطی کامل بر زبان انگلیسی و فرانسوی دارد و از همین روی توانست به چنین عباراتی دست یازد!
البته نامبرده متون پیشینیان را ملاک نظر قرار داده که همین امر گاه موجب گردیده تا به صدور احکامی بپردازد که امروزه نمیتواند، مورد قبول واقع شود.
از آنجا که؛ نامبرده در کتاب معروف (غلط ننویسیم) نسبت به ورود تعدادی از واژگان غلط یا بیگانه و همچنین راهیابی چند ترجمهی واژهبهواژهی اصطلاح بیگانه به حریم زبان فارسی، به مردم و جامعهی ادبی هشدار داده، موجب شد؛ استاد دکتر "محمد رضا باطنی" که خود زبانشناسی سترگ و نقادی بزرگ است؛ با تایید چند زبانشناس دیگر، در مقالهای تحت عنوان (اجازه بدهید غلط بنویسیم) با صراحت کامل اثرش را نقد کند و با شدت هرچه تمامتر، اعتراض خود را نسبت به عملکرد استاد بزرگ، دکتر "نجفی" اعلام کند و بگوید:
((کتاب غلط ننویسیم، کتابی است فاقد اساس علمی زبان شناسی و دربردارندهی نگرشهای نادرست و غیر علمی!))
(((با ورود و رواج واژههای جدید هیچ خطری زبان فارسی را تهدید نمیکند و زبان فارسی بیدی نیست که با این بادها بلرزد!)))

بهطور یقین زبان فارسی آن بید نیست که با این بادها بلرزد اما بهطور قطع استاد دکتر "نجفی" هم با آنهمه تجربه و دانش ادبی و روحیهی نقادی و نکتهسنجی میدانست و میداند که با ورود چند واژهی نادرست و این تعداد گرتهبرداری اصطلاحهای زبان بیگانه، زبان پارسی در معرض خطر جدی قرار نخواهد گرفت، بلکه بدون تردید دغدغهی اصلی ایشان، در نوشتن کتاب (غلط ننویسیم) تداوم و تکرار عوام و خواص در بوجود آوردن اینگونه موارد مشابه که غالبا از روی بیقاعدگی هم صورت میپذیرد؛ بوده است!

همانطور که در آن کتاب میخوانیم؛ ایشان استفاده از ترجمهی کلمهبهکلمهی چند اصطلاح و عبارت انگلیسی مانند:
I'm counting on you (من روی شما حساب میکنم)
همچنین تعابیری مانند: (حمامگرفتن) و (آتشگشودن) را "گرتهبرداری" و برخلاف بلاغت و فصاحت کلام دانسته و ترکیبهای "آتشکردن" و "حمامرفتن" را بهجایشان پیشنهاد داده بود که در رد آن (دکتر باطنی) به اعتراض پرداخته است:
((آقای محمدعلی حمید رفیعی در نقد محققانهی خود در نشر دانش خرداد و تیر ۱۳٦۷ صفحهی ۱۱۲ مینویسد: برخلاف نظر نویسندهی محترم آدمهایی که من میشناسم همه حمام میگیرند و به حمام نمیروند! تصویری که از حمام رفتن در ذهن من خواننده وجود دارد، بستن بقچهای بزرگ است و رهسپاری به سوی حمام در سپیدهی سحر و طاس و لگن و ... من گمان میکنم آقای حمید رفیعی حرف آخر را زدهاند!))

البته اصطلاح "حمام گرفتن" به قول سعدی بزرگ، در افواه مردم افتاده و بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران و یا شاید حتا به روزگاران!
بد نیست، بدانیم، دیگر از زمان اینگونه گفتوگوها گذشته و باید در اندیشهی دیگر واژگان نوظهور بود، چراکه هرگونه سخن گفتن دربارهی "حمام کردن" یا "حمام رفتن" و یا "حمام گرفتن" و مانند آنها بیفایده است و اضافه بر آن دیرسالی است که مُهر آندراس بر پیشانی نمونههای ذکرشده، خورده است!
در حال حاضر باید در اندیشهی (جکوزی رفتن) یا (جکوزی نشستن) بود تا فردا این بحث و جدل پیش نیاید که مثلا "جکوزی" واژهای بیگانه است و باید برای آن معادلی در نظر گرفت و یا (جکوزی نشستن) درست است، نه (جکوزی رفتن) و دیگر موارد!
در محاورههای روزمره و نوشتارها دل کندن از واژه یا عبارتی که ملکهی ذهن آدمی گردیده، بسیار دشوار است و از همین روی، قاعدتاً بیرون کشیدن آن از دل و جان مردم سختتر و غالباً غیرممکن به نظر میرسد، چراکه به مرور زمان، به دلیل کاربرد زیاد، در اذهان ریشه دوانده و هیچ تبر تیز نقدی را یارای جدا کردن آن از شاخهی درخت بیان آدمی نیست!

مطلب فوق (بقچه در دست داشتن و سپیدهی سحر به حمام رفتن) را شخصا در صفحهی ۲۵ ماهنامهی آدینه، مقالهی دکتر محمدرضا "باطنی" تحت عنوان (زبان فارسی آن بید نیست که با این بادها بلرزد) خواندهام که نقل قولی از علاقمندی به ادبیات فارسی بود و استاد "باطنی" نه ظاهراً بلکه باطناً آن را مورد تایید قرار داده بودند اما نسخهای دیگر از دوستان به دستم رسیده که گویا خود در جایی دیگر این چنین نیز فرمودهاند:
[["حمام رفتن" مربوط به آن زمان بود که مردم، بقچه در دست و سپیدهدم به حمام عمومی میرفتند و آدمهایی که امروز میشناسم به حمام نمیروند، بلکه دقیقا حمام میگیرند]]
نامبرده در ادامه گفتهاند:
[[صداقت علمی ایجاب میکند، که در اینجا گفته شود؛ آقای نجفی به معنی فنی و دقیق کلمه زبانشناس نیستند!
هنوز هم معتقدم که نقدم درست بود. امروز در جامعهی ما نقد، حلقهی گمشدهی حوزهی فرهنگ است و کمتر منتقدی با جسارت آثار منتشر شده را نقادی میکند و بیشتر بازار تمجید و تعریف مطرح است اما دربارهی محتوا نقد درستی بود و همین نقد باعث شد که دو جریان در جامعهی آن روز شکل بگیرد و برخی از روشنفکران موافق غلط نوشتن باشند و برخی موافق غلط ننویسیم.
دربارهی برخی اصطلاحاتی که "نجفی" در کتاب (غلط ننویسیم) مطرح کرده بود، با برخی از دوستان بحث و گفتوگو داشتیم؛ برای مثال اصطلاح (روی کسی حساب کردن) و (حمام گرفتن) که آنها هم نظر مرا داشتند که این اصطلاحات در جامعه کاربرد دارد، با نظر "نجفی" مخالف بودم، برای همین یک زبانشناس وقتی میخواهد اثری را تالیف کند، نخست باید ببیند کاربرد آن اصطلاحات در جامعه به چه شکل است و مردم چقدر از آن اصطلاحات استفاده میکنند]]
اول اینکه، جناب آقای دکتر "ابوالحسن نجفی" به امور ادبی آشنا و زبانشناساند و تنها در چند مورد، آن هم به دلیل وسواسهای دستوری از نگاه زبانشناسانه دور ماندهاند و شاید در دریای ذهنشان برای این کار دلیلی مُوّجه، موج میزند!
دوم اینکه؛ منظور این منتقد بزرگوار از "روشنفکران" چه کسانی و از کدام طبقهاند؟
آیا در امور ادبی صاحبنظرند و در آنان چنین توانی مشاهده میشود که واژگان و عبارات درست را از نادرست تمیز دهند تا دربارهی آن به اظهار نظر بنشینند یا اینکه تنها میتوانند بدون توجیه علمی به صدور فتوا بپردازند؟
در صورت مخالفت با (غلط ننوشتن) آیا فتواها و نظرهای بدون توجیهشان از نقد و بررسی دکتر "نجفی" بالاتر است؟
یعنی؛ دریای بیکرانی از نظرهای عالمانهی این بزرگوار را میبایست فدای یک جملهی "موافقم" یا "مخالفم" قشر روشنفکران کرد؟
این گفته درست است؛ امروزه واقعا به هیچ صاحب اثری نمیتوان گفت؛ بالای چشمت ابروست! بیشتر نویسندگان و شاعران که داعیهدار بهاصطلاح صاحبنظری در امور ادبیاند و با کوچکترین اظهار نظر در مورد موالیدشان از کوره درمیروند و به فرد منتقد حملهور میشوند، تو گویی میخواهند او را سلاخی یا مثله کنند؛ انتقاد از اثر به ظاهر هنریشان دل شیر میخواهد و کمتر کسی جرات میکند تا مطلبی و یا حتا نقد مقالهای را به پای میز محاکمهی دیگر نقد بکشاند، بهویژه اینکه صاحب اثر خود استادی سترگ باشد اما باید پذیرفت که نمیتوانیم، نام هر اعتراضنامهی بدون توجیه علمی یا بدون منبع و عاری از شاهدمثال را "نقد" بگذاریم و گمان کنیم، شهامت به خرج دادهایم!
در بخش فوق استاد "باطنی" مطالب قابل توجهی را از زبان استاد "نجفی" بیان کردهاند! نمونهی همین پیام را میتوان در کتاب (غلط ننویسیم) بهگونهی غیرمستقیم مشاهده کرد! چرا که استاد "نجفی" جز این چیز دیگری را افاده نکرده است!
حال ممکن است در چند مورد به کاربرد زیاد "واژگان غلط مصطلح" به وسیلهی مردم توجه نکرده باشد! مانند: (ساختار نادرست واژهی "نوین" بهمعنای "نو" و نه "نوترین") که آن را تنها با نگاه دستوری اما کارشناسانه و دقیق مورد بررسی قرار داده و به علت غور و غوطه زدن در دریای ادب فارسی و تعمق بسیار دربارهی چگونگی و پیدایش آن، دچار وسواس شده و یا فراموش کرده که به علت کاربرد زیاد آن در محاوره، شعر و نوشتار مردم و اینکه چند دهه است؛ جدا از معنای "نو" معنای "مدرن" نیز از آن اراده میشود؛ آن را واژهای مستقل و به عنوان غلطی مصطلح و بکارگیریاش را بلامانع اعلام کند! حال آیا این چند نمونه، هزار نمونه میشود؟ آیا نباید به نظرهای کارشناسانهی او دربارهی جمعدرجمع واژگان: "عملیاتها" و "وجوهات" و "جواهرات" و یا نگاه زبانشناسانهاش در مورد واژگان و عبارات: "افلیج، مفلوج"، "اقلا"، "امیال"، "اما"، "انگشتر"، "بالاخره"، "برای همیشه" "پیژامه"، "تنبیه"، "اقلا"، "امیال"، "انگشتر"، "حالا"، "حال حاضر"، "دست و گریبان"، "حجیم"، "رویه"، "عاشقپیشه"، "صنایع"، "عصبانی"، "عصبی"، "عطوفت"، "عیوب"، "معایب"، "لابد"، "معمول"، "مفاسد"، "مقروض"، "ملاقه"، "موقعیت"، "نظریه"، "وضعیت" و ... نظر انداخت و مشاهده کرد که هرگز نگاه استاد "نجفی" متعصبانه و دستوری نبوده، بلکه با زبانشناسی نیز همراه بوده و آن را هم مدنظر قرار داده و به علت کاربرد زیاد در محاوره ی مردم آنها را درست دانسته است؟
اگر با چشم بصیرت و نگاهی عمیقتر و دقیقتر بنگریم، میبینیم؛ گاهی ضمن بیان تاریخچه و ریشهی واژه یا عبارتی، نوشته است:
((بهعلت کثرت استعمال بهکارگیری فلان واژه در نوشتار یا محاوره اشکالی ندارد اما بهتر است در عبارات فصیح از استعمال آن خودداری شود!)) اما برخی به ایشان معترض شده که چرا غلط دانسته، در حالیکه اینچنین نفرمودهاند.
من بر این باور پایدارم که اگر استاد "نجفی" به ایراد غلطها میپرداختند و در محاورهها و نوشتارها به کارگیری برخی از غلطهای پرکاربرد و رایج را که معادلی ندارند و یا بر غنای زبان فارسی افزودهاند؛ بدون ایراد و مجاز اعلام میکردند؛ بسیاری از این انتقادها و دلخوریها پیش نمیآمد!
آیا نظر استاد "نجفی" دربارهی تغییر و تحول عبارت (از جهت) به معنای (برای) کارشناسانه و زبانشناسانه نیست که به دلیل کاربرد زیاد مردم امروزی، با حذف حرف اضافهی "از"، واژهی "جهت" را بهجای آن عبارت پذیرفتهاند؟
آیا در اینگونه موارد، نگاه زبانشناسی نداشته و تنها نگاه دستوری را سرلوحهی نقدهایش قرار داده است؟
از اینگونه اظهار نظرها در کتاب معروف استاد دکتر "نجفی" بسیار است که عنوان کردن همهی آنها در حوصلهی این مقالت نیست!
واقعاً برخی از منتقدان دسته سوم، باید از بیدقتی در نقدهایشان احساس شرم کنند که البته بعضی از این بیتوجهیها عمدی است و نشانهای از خصومتهای شخصی و راحتطلبیها در زبان فارسی تلقی میشود و ما سعی میکنیم، در سطرهای پایینتر به چند انتقاد مغرضانه اشارت کنیم!
شایان ذکر است که بحثهای دکتر "نجفی" دارای ابعاد گوناگون است و گروهی از منتقدان به این مورد دقت نکرده و یا دقت کرده و دربارهی آنچه که آنان را به مقصودشان نزدیک میکند، نظر خود را بیان فرمودهاند!
برخی از منتقدان که داعیهدار استادی در رشتههای زبان انگلیسی و زبانشناسی فارسیاند، به تقلید از استاد دکتر "محمدرضا باطنی" جسارت و گستاخی کرده و گفتهاند:
(((نگاه "نجفی" به مطالب کتاب "غلط ننویسیم" تماماً زبانشناسانه نبوده است)))
از آنجا که این استاد محترم دانشگاه، مترجم و دارای مدرک دکترای زبان انگلیسی است، از ادبیات فارسی اطلاع چندانی ندارد و نمیداند که یک شخص مترجم میبایست، برای ترجمههای متعالی و حرفهای به دستور زبان فارسی نیز واقف باشد (مثلاً اصطلاح "زمین خوردن" را "خوردن زمین" ترجمه نکند، بلکه "افتادن" را مدنظر قرار دهد و یا برای نمونه؛ اصطلاح انگلیسی: It dose not answer my purpose را "به درد من نمیخورد" یا: "به کار من نمیآید" ترجمه کند، نه "آن به هدف من پاسخ نمیدهد" یا "آن پاسخگوی هدف من نیست" که البته "به درد نخوردن" نیز خود یک اصطلاح رایج زبان فارسی است!) و از آنجا که از حیث دستوری قطعا ترجمههای خودشان پرایراد است؛ مطالب استاد "نجفی" دربارهی ترجمههای مترجمان بیسواد که بهجای ترجمههای معنوی گرتهبرداری یا ترجمههای لفظبهلفظ میکنند؛ آزارش داده و برایش گران تمام شده و چون خود را هم سنگ استاد "نجفی" نمیدیده و این توان را نداشته تا پاسخ مناسبی را ارائه دهد؛ خود را پشت استادان "باطنی"، "صادقی" و "حقشناس" پنهان کرده و از زبان آنان سخن گفته است!
و این در حالی است که استاد "نجفی" به منظور گزینش واژگان و عبارات صحیح و معیار، (جز تعدادی اندک که بر روی آنها وسواس دستوری داشته) غالباً قبل از هرگونه واکنش به (زایایی و تغییر و تحولهای زبان فارسی) دقت نظر داشته است!
به همین منظور، نامبرده ضمن اینکه از شعرها و متون معتبر پیشینیان بهره برده، نوع بیان و نوشتار امروزی را هم در نظر گرفته است و این بدان معناست که حکمهای استاد "نجفی" بر پایهی زبانشناسی یا تحولهای طبیعی زبان فارسی نیز استوار است!
بنابراین کسانی که معتقدند؛ ایشان به دانش زبانشناسی واقف نیست؛ باید بدانند که دانش ادبی خود را زیر سوال بردهاند و بیراهه نرفتهایم که اگر بگوییم: استاد "نجفی" زبانشناسی ادیب و صدور احکامش دقیقا و تحقیقا منطبق با قواعد دستوری و تغییر و تحول طبیعی زبان فارسی است!
دربارهی ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحهای زبان بیگانه، مانند: (روی کسی حساب کردن) به جرات میگویم؛ حق با دکتر "نجفی" است! چرا که این گونه عبارات هرگز نمیتواند ولو با کاربردی زیاد، جزیی از زایایی زبان به شمار رود! هرچند که خود زمانیکه عبارت فوق را میشنوم، میدانم بهمعنای؛ "به پشتگرمی کسی اطمینان خاطر داشتن و امثالهم است، از اینروی معتقدم امروزه دارای کاربرد و از حیث زبانشناسی بدون ایراد است اما عبارت فوق از حیث لغوی چنین معانی را بیان نمیکند، بلکه از آن چنین مفهومی اراده میشود:
(ورق کاغذی روی تن کسی قرار دادن و حساب کردن!)
بسیار خب!
در اینجا باید صدای اعتراضآمیز دکتر "نجفی" به گوش برسد که از ترجمهی واژهبهواژهی یک اصطلاح زبان بیگانه، معنای دیگری بهوجود میآید!
لابد موافقین ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحهای زبان بیگانه، اینگونه موارد را از محاسن میشمارند که از یک عبارت چندین معنا اراده میشود و لابد خواهند گفت: مخاطب از موضوع مربوطه میتواند، معنای عبارت اصلی را دریابد اما باید دانست که در ترجمهی اصطلاحهای زبان بیگانه، واژگان ارزش معنوی و اصالت خود را از دست دادهاند و مفهوم از مجموع واژگان اصلی که میبایست حاوی پیام باشند؛ به عبارتی نامربوط تنزل یافته و واژگان فرعی جمله را شکل میدهند. یعنی به جای اینکه واژگان بهروی هم افاده معنا کنند، عبارتی نامربوط مفهوم را میرساند و این در حالی است که واژگان برای این بهوجود آمدهاند که با مفهوم اصلی خود آدمی را به سوی تفهیم و تفاهم رهنمون سازند!
دلیل معانی گوناگون اینگونه عبارتها به خاطر این است که واژگان واقعی جای خود را به واژگان مجازی داده و مفهوم واژهبهواژهای عبارت اصلی در پس پردهی عبارت مجازی پنهان شده است! از این روی هرکس هرگونه که خواست، میتواند آن را معنا کند! کسانی که به این نوع ترجمه اعتقاد دارند، واحد ترجمه را واژه میدانند و این در حالی است که مفهوم واقعی پیام گوینده یا نویسنده در بطن عبارتها و جملهها نهفته است!
از نظر این حقیر، تمام این کوتاهیها را باید به گردن فرهنگستان زبان و ادب فارسی نهاد که به محض ورود این گرتهبرداریها در صدد آگاهی دادن به مردم نبوده است!
البته اکنون که دیگر کار از کار گذشته و نمیتوان مردم را از بهکارگیری آن و امثالهم، در محاورهها و نوشتارها برحذر داشت اما به نویسندگان که میتوان هشدار داد تا در نوشتارهای فصیح از به کارگیری چنین نمونههایی اجتناب ورزند!
استاد باطنی در [شمارهی ۲۶ مجلهی آدینه صفحهی ۲۵ مقالهی فارسی بیدی نیست که به این بادها بلرزد] بدون توجیه علمی میگوید:
((ترجمهی قرضی یا گرتهبرداری فرایندی است، بسیار فعال که منحصر به زبان خاصی نیست! ترجمهی قرضی نه تنها زیانی به زبان ما و یا دیگر زبانهای قرضگیرنده نمیزند، بلکه به غنای آن کمک میکند))
همچنین، استاد باطنی در همان مقاله باز بدون توجیه علمی فرمودهاند:
((گردهبرداری "گرتهبرداری" کار درستی است))
و در ادامه به ذکر نامهای "آسمانخراش" و "راهآهن" و مصدر مرکب "آتشگشودن" با ترجمههای لفظبهلفظ انگلیسی، فرانسوی پرداخته و همه را صحیح دانسته و در ادامه بدون توجیه علمی نوشتهاند:
(("گرتهبرداری" ضرری را متوجه زبان فارسی نمیکند!))
بسیار خب! به چه دلیل؟
گرتهبرداری از اسامی ممکن است، مورد پذیرش واقع شود و مشکلی ایجاد نکند اما ترجمهی لفظبهلفظ از عبارات چه سودی بههمراه دارد، بهویژه اینکه معادل آن نیز موجود باشد!
بهجای اینکه ایشان از دکتر نجفی بپرسند:
ترجمههای لفظبهلفظ چه ضرری به زبان فارسی میزند، خود میبایست پاسخ دهند که با داشتن معادل مناسب در زبان فارسی، گردهبرداری چگونه به غنای زبان فارسی کمک میکند؟!
اگر در صورت نداشتن معادلی مناسب در نامها صورت پذیرد، زیانی به زبان وارد نمیسازد اما چنین پدیدهای در صورت داشتن واژهی مربوطه جالب به نظر نمیرسد!
چرا که اصطلاح و عبارت در برابر آنچه که می بایست بیان شود، معنای لفظبهلفظ اصلی نداشته، تنها حالت شرطی و ترجمهی لفظبهلفظ دارد!
یعنی مثلا عبارت: (حسابکردن روی کسی) را میشنویم اما بهطور شرطی معنای (اطمینان خاطر داشتن به کسی) در ذهنمان تداعی میشود و این در حالی است که در زبان فارسی عباراتی مانند: (اطمینان خاطر داشتن) و امثالهم موجود است و از (حسابکردن روی کسی) مفاهیم گوناگونی اراده میشود! حال ایشان بفرمایند؛ ترجمهی لفظبهلفظ: (counting on somebody) کجا جزیی از زایایی زبان به شمار می رود؟
اصطلاح، عبارتی است که واژگان آن تک به تک مفهوم واقعی گوینده یا نویسنده را نمیرساند و این بدان معناست که مفهوم هیچ اصطلاح زبان بیگانهای را نمیتوان صرفا با ترجمهی کلمهبهکلمهی آن دریافت کرد، مگر این که معنای حقیقی آن را میان مطلبی حدس زد!
مانند اصطلاح:
if a name rings a bell
که معنای لفظبهلفظ آن میشود:
(اگر حلقهی نامی زنگ بزند) اما معنای اصلی آن این است:
(نامی که برای شما آشناست)
یا اصطلاح:
excuse me back
که "گرتهبرداری" یا معنای واژهبهواژهی آن میشود:
(مرا پشت ببخشید)
اما معنای اصلی آن این است:
(ببخشید پشتم به شماست)
حال این عبارت که محصول گرتهبرداری است، کجا به غنای زبان فارسی میافزاید؟
همینطور برعکس آن؛ برای نمونه ترجمهی لفظبهلفظ اصطلاح فارسی (سرماخوردن) یا (هواخوردن) یا (زمین خوردن) به زبان انگلیسی چه سودی برای زبان بیگانه دارد؟ چراکه کسی "سرما" و "هوا" و "زمین" را "نمیخورد"!
آنچه که موجب میشود، معنای واژهای یا عبارتی ملکهی ذهنها شود؛ همانا نوع تلقی گوینده یا نویسنده و شنونده یا خواننده از معنای آن است که کاربرد آن واژه یا عبارت در محاورهها و نوشتارهای روزمره به این امر کمک شایان توجهی میکند و در صورت تکرار به حالت شرطی در میآید! حال چه آن واژه یا عبارت از لحاظ دستوری درست باشد، چه نادرست اما چون جمهور مردم را به سوی درک مفاهیمی رهنمون میسازد، کمکم مصطلح میشود!
همینکه واژه یا عبارتی، منظور گوینده یا نویسنده را افاده کند و شنونده یا خواننده مفهوم پیام را دریابد، کافی به نظر میرسد اما اگر نوع بیان بهوسیلهی واژگان واقعی صورت نپذیرد، یا مفهوم عبارت به معنای واقعی کلمه بیان نشود، میتواند، تلقیهای گوناگونی از آن عبارت اراده شود! همانطور که میدانید؛ واژهی "چرا" از "ادات استفهام" است و به معنای: "برایچه" و "بهچه منظور" و "به چه جهت" و ...
اما دو معنای کاربردی غیر لغوی دیگر نیز دارد و آن واژگان "نه" به معنای "خیر" که لفظی است؛ برای نفی کلام و "بله" به معنای: "آری" یا: "بلی" که واژهای برای تایید کلام است و در پاسخ به استفهام نفی میآید! گاه در هنگام محاورهها پاسخدهنده در برابر سوالی مانند: (اینکه کتاب رمان نیست) به جای اینکه بگوید: (نه، کتاب رمان است) میگوید: (چرا، کتاب رمان است) و یا در برابر سوالی مانند: (کتاب رمان را نخواندی؟) بهجای اینکه بگوید: (بله خواندم) میگوید: (چرا خواندم)
با اینکه عبارات زوج درست نیست اما در ذهن گوینده و شنونده معنای مورد نظر را افاده میکند! چون این مردمند که به واژگان معنا میدهند و در حقیقت کلمات، معنا و مفهوم خود را از اندیشههای مردم کسب میکنند! حال عبارت (چرا خواندم) در گرتهبرداری برای بیگانگان، در برابر پیامی که میبایست بیان شود، بیمعنا جلوه میکند و همینطور عکس آن (یعنی ترجمهی اصطلاحهای زبان بیگانه) برای ما نیز صادق است! البته در واژهی "چرا" ایجاز کلام صورت پذیرفته است! در حقیقت در اینجا یعنی: (چرا کتاب رمان نیست؟ کتاب رمان است) یا (چرا کتاب رمان را نخواندم؟ خواندم!)
جانبداران اینگونه بیان چنانچه در عقیدهی خود اصرار میورزند؛ لااقل گرتهبرداری را تنها در محاوره مجاز بدانند، نه در عبارات فصیح!
در ترجمههای لفظبهلفظ که دکتر "باطنی" آن را موجب غنیتر شدن زبان فارسی میدانند؛ گیریم طبق نظر ایشان برای زبان فارسی مضر نباشد اما ایشان نیز میبایست بپذیرند، زمانیکه معادل یا اصل فارسی آن در زبان ما موجود باشد، سودمند هم نیست!
*
همین طور به ترکیب (تسویهحساب) اشارت میکنیم که دکتر "نجفی" به درستی آن را در بهکار بردن، به جای ترکیب (تصفیه حساب) نادرست دانستهاند!
آیا در اینجا ایشان نباید نگاه دستوری داشته باشند و بگویند: هنگام صاف کردن حساب، (تصفیهحساب) درست است، نه (تسویهحساب)؟
چراکه؛ در مورد عبارت مذکور، نمیتوانیم تنها نگاه زبانشناسانه داشته باشیم و بگوییم: به علت کاربرد زیاد در محاورهها و نوشتارها، کلمهی مرکب (تسویهحساب) بهجای (تصفیهحساب) درست است! حال چه استادان "باطنی"، "صادقی" و "حق شناس" مخالفت ورزند و چه دیگر استادان!
و همینطور در مورد واژگان ترکیبی غلط (فوقالاشاره، فوقالذکر و مقابلهبهمثل) که گمان نکنم در این باره نیاز به توضیح باشد!
نمونهی دیگر اینکه؛ قطعا عبارت نادرست "جد و آباد" نمیتواند، جای عبارت "جد و آباء" را بگیرد و به زعم من ادبا نیز در این زمینه با من همرایاند اما آنچه که قابل ذکر است؛ این است که هر دو از زاویهی دید خود به مطالب نگریستهاند و آنچه مطمح نظر هر دو استاد (دکتر نجفی و دکتر باطنی) است، کموبیش صحیح است اما باید پذیرفت که در برخی نظرها میتوان خطاهایی مشاهده کرد!
استاد "نجفی" در برخی از مطالبشان گاهی نیز بیش از حد وسواس دستوری به خرج داده و جسارتا از نظر این حقیر، دچار خطاهایی شده است! برای نمونه؛ در اولین چاپ مرقوم فرمودهاند:
((در زبان عربی واژهی "اثاثیه" موجود نیست و در زبان فارسی نیز بهتر است، بهجای آن از واژهی عربی "اثاث" که واحد آن "اثاثه" است؛ استفاده شود!))
از نظر این حقیر؛ متاسفانه در این بخش توجیه دکتر "نجفی" درست به نظر نمیرسد! چرا که ادلهی این بزرگوار به منظور پیروی فارسیزبانان از قواعد عربی اشتباه محض است (و این در حالی است که ایشان در دیگر مطالبشان، مردم را به پیروی نکردن از قواعد عربی دعوت کردهاند!) ضمن اینکه ما عرب نیستیم و زبانمان فارسی است، نه عربی!
دگرگون شدن واژهی عربی "اثاث" به واژهی فارسی "اثاثیه" را زایایی زبان مینامند. بهویژه اینکه عربها نیز با واژگان زبان فارسی چنین کردهاند:
(تازه. طازج) یا: (بیمارستان. مارستان) یا: (برنامه. برنامج)
همانطور که میدانید، در زبان عربی چندین هزار واژه وجود دارد که آن را ”معربات“ مینامند! یعنی آن دسته از واژگان فارسی که به عربی تغییر و بدل یافتهاند! به هر روی؛ تعداد این واژگان تا حدی است که بخشی از سازمان فرهنگستان عرب تلاش خود را صرف ریشهیابی و شناسایی اینگونه واژگان کرده و میکند!
از آنجا که در فرهنگ عرب، معربات رنگ اشتقاق پذیرفتهاند و از لحاظ تلفظ و ساختاری دچار تغییرات اساسی شدهاند لذا شناسایی و ریشهیابی بیشتر این نوع واژگان دشوار به نظر میرسد و جای تعمق فراوان دارد!
تنها در کتاب واژگان فارسی در فرهنگ واژگان عرب "الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه" به طور تقریبی سه هزار از "معربات" با ذکر دلیل و توضیحات فراوان شناسایی شده است و چند پژوهشگر ادیب ایرانی دیگر، نزدیک به دو هزار معرب دیگر را یافتهاند و این بدان معنا است که اگر این پنج هزار معرب در دهها قالب (مشتق) گرد هم آیند؛ رقمی باور نکردنی در تعداد واژگان معرب بدست میآید و این در حالی است که گروهی از ادبای زبانشناس تعداد واژگان معرب را بیشتر از واژگان کنونی کشف شده، تخمین زدهاند!
در زبان عربی واژگان از قوالب؛
مفعول. تفعیل. استفعال. افعال. مفاعله. فعال. تفعل. فعله و ... شکل می گیرند! مانند: مأمور. تعمیر. انکار. استخدام. مکالمه. کلام. تکلم. کلمه
بنابراین زبان عربی این قابلیت را دارد که به راحتی با تغییر لفظ و مشتق کردن واژگان بیگانه به آنها شناسنامهی عربی بدهد، به گونهای که حتا تمیز دادن آن برای زبانشناسان حرفهای نیز دشوار بنظر رسد! کمبود واژگان عربی موجب ایجاد معربات میشود و به جز اشتقاق واژگان، راه دیگری موجود است که به عربی شدن واژگان فارسی کمک میکند و آن کمبود حروف عربی است! مانند این حروف [به ترتیب الفبا] که عربها از آن بی بهره هستند:
(پ. چ. ژ. گ)
و ما تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:
سراج = معرب چراغ
*
جُناح = گناه
در زبان عربی حرف (گ) وجود ندارد و به جای آن (ج) می گویند!
لغتنامه ی دهخدا
[جُناح] گویند معرب گناه است
(اسم. عربی. گناه)
[منتهی الارب]
*
سجیل = سنگ و گل
لغتنامه ی دهخدا
سجیل = معرب سنگ و گل
*
(شاهدمثال و توضیح بیشتر در این گونه موارد در حوصلهی این مقاله نیست و تنها خواستم عرض کنم که اینگونه شبیهسازیها و تغییر تلفظ واژگان بیگانه و به نام زبان خود زدن آن، در تمام جهان مرسوم است!)
از همین روی، دکتر باطنی با این حکم (غلط بودن واژهی اثاثیه) مخالفت می کند و به درستی میگوید:
((اولاً؛ قواعد صرف و نحو زبان عربی برای فارسی زبانان حجت نیست و نباید از آن پیروی کرد؛ زیرا این امر موجب صدور احکامی میشود که هیچ گونه ارتباطی به کاربرد واقعی واژگان زبان فارسی ندارد!
ثانیاً؛ زمانی که مردم در محاورهها و نوشتارها از واژهی "اثاثیه" بهره میبرند، چگونه میتوان آن را مردود شمرد؟))
دکتر "محمد جواد شریعت" نیز به درستی نظر دکتر "نجفی" را مردود می شمارد و میگوید:
((مردم ما در محاورهها و نوشتارها از لفظ "اثاثیه" بهره میبرند و عربها نیز از واژگان "اثاثه" و "اثاث" سود میجویند و هیچ دلیلی وجود ندارد که ما ایرانیها از عربها پیروی کنیم!))
اما در ویرایش دوم کتاب "غلط ننویسیم" همان مطلب چاپ اول نشر یافت و این در حالی است که گزینش واژگان معیار زبان فارسی، نباید از تصفیه خانهی قواعد (صرف و نحو) زبان عربی عبور کند که البته میبایست در انتظار پاسخ استاد "نجفی" بود، چرا که ایشان شاید برای خود دلیلی داشتهاند!
دیگر اینکه؛ در اولین چاپ کتاب (غلط ننویسیم) میخوانیم:
((("آبدیده" یعنی "تر شده در آب" و به معنای "تباه و فاسد شده" است؛ از این روی، به کار بردن آن در ترکیب "فولاد آبدیده" صحیح نیست و بهجای آن باید گفت: "فولاد آبداده")))
دکتر (م، باطنی) در یکی از سه نقد خود به درستی یادآوری کرده اند:
((ترکیب "فولاد آبدیده" صحیح است! چراکه؛ این اصطلاح در میان مردم رواج پیدا کرده و در همان معنا به کار میرود!))
ضمنا ایشان به بیان روش علمی (آبدیدن) فولاد نیز اشاره کرده است!
این حقیر نیز در دههی پنجاه که خود قالبهای فولادی آب میدادم، لفظ (فولاد آبدیده) را از دهان کارگران بسیار میشنیدم و خود نیز بیشتر از همان لفظ بهره میبردم!
استاد "نجفی" در ویرایش دوم، نظر خود را تغییر نداد و بنای حکم را بر اساس شعرها و متون پیشینیان صادر کرد و نه افزونی کاربرد امروزی آن! و در نتیجه عبارت (فولاد آبداده) را صحیح دانست! در حالی که هر دو میتوانند صحیح باشند! (فولاد آبداده) یعنی: فولادی که آن را "آب دادهاند" و (فولاد آبدیده) یعنی: فولادی که مرحلهی "آب دیدن" را گذرانده است!
نامبرده، گاه در چاپهای بعدی کتاب (غلط ننویسیم) به ویرایشهایی دست یازیده و خود به ایراد مطالبش پرداخته است! برای نمونه: در چاپ اول میگوید:
(("حجیم" به معنای "پرحجم" و "کلفت" به ضم حروف "ک" و "ل" از واژگان جعلی است که در عربی به کار نرفته است و در فارسی هم بهتر است از به کارگیری آن خودداری شود!))
که در چاپ بعدی آن را به درستی، اینگونه تغییر داده است:
((واژهی "حجیم" از واژگان جعلی است که اصلا در زبان عربی به کار نرفته است ولی در فارسی امروز مصطلح است و بهکارگیری آن هیچ اشکالی ندارد))
گروهی منتقد دسته سوم شهرتطلب دیگر، میخواهند از این رهگذر، یعنی از طریق نقد کتاب "غلطننویسیم" اثر: دکتر "نجفی" بدون توجیه علمی، خود را مطرح سازند و از آب گلآلوده ماهی بگیرند و بهمنظور رسیدن به اهدافشان، از روی حسادت، با بغض و کینه، بدون هیچگونه توضیح ادبی به این بزرگوار حملهور میشوند و در انجام این امر از هیچ کوششی دریغ ندارند!
اصولاً منتقدان کتاب (غلطننویسیم) سه دستهاند:
دستهی اول؛ آنانکه دلسوز ادبیات فارسیاند و با توجیه علمی به نقد میپردازند!
دستهی دوم؛ کسانیاند که میخواهند، به منظور اشتهار، خود را از طریق نقد، از چاه گمنامی به ماه خوشنامی رهنمون سازند!
دستهی سوم؛ مترجمهایی هستند که در آثارشان ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحها مشاهده میشود و کلام استاد نجفی ((این عبارت محصول مترجمان بیسوادی است که به ترجمهی لفظبهلفظ پرداختهاند)) بهمذاقشان خوش نیامده و به منظور انتقام، مغرضانه به نقد پرداختهاند!
مترجمان نباید گمان کنند، به صرف اینکه در دانش زبان انگلیسی دستی در آتش دارند؛ مجازند که دربارهی زبان فارسی نیز به اظهار نظر بنشیند!
کسی بهصرف اینکه دارای دکترای زبان انگلیسی یا فرانسوی است؛ نباید تصور کند که پروانهی ورود به دنیای ادبیات فارسی را نیز دارد و مجاز است، دربارهی قواعد زبان فارسی سخن بر زبان براند!
چنین شخص نباید به خود اجازه دهد که خود را با زبانشناس و ادیب سرشناس طراز اولی چون استاد "نجفی" همسطح بداند و بدون توجیه علمی آثار او را به باد نقد گیرد!
یک مترجم موفق، علاوه بر این که میبایست به معانی واژگان و اصطلاحهای زبان بیگانه وارد باشد، میباید ادیب و با قواعد زبان فارسی آشنا و به فن نویسندگی نیز واقف بوده، آنها را بهمعنای واقعی عبارات ترجمه کند، نه واژه به واژه!
البته میپذیریم که دکتر "نجفی" نیز همانند دیگر صاحبنظران دارای خطاهایی است (یعنی مجاز ندانستن استفاده از غلطهای مصطلح که دارای کاربردهای فراوان در محاورهها و نوشتارها هستند) اما نباید رسالت کلام و اصالت پیام و زیربنای عملکرد او به همراه کلیهی مطالب کتاب (غلطننویسیم) که بهمنظور اعتلای زبان فارسی صورت پذیرفته است؛ زیر سوال رود!
روزی نیست که با شاعران تازهکار و متوسط و حتا نسبتا خوب، بر سر زایایی زبان، بحث نداشته باشم! شخصی در سرودهاش به ضرورت وزن "برای" را "برا" آورده و وقتی با نقدهای دوستان روبرو شد بهجای پاسخ دادن فتوا صادر کرد:
((از نظر اینکه زبان، زایایی دارد، اقدام من اشتباه نیست!))
جای تعجب اینجاست؛ برخی از شاعران، هرگاه که در دستانداز شعر میافتند، غلطگویی را چارهی کارشان دیده، گناه اشتباهشان را بر گردن "زایایی زبان" میاندازند و وقتی علت غلطگوییهایشان را جویا میشویم، در پاسخ، بدون ارائهی رفرنس میگویند:
((مگر در اینجا نمیشود از اختیارات شاعری زایایی زبان بهره برد؟ بروید و کتابهای دکتر باطنی را ملاحظه فرمایید))
و این در حالی است که ایشان چنین مطلب بیمعنایی را بیان نکردهاند!
بله، هر زبان "زایایی" دارد ولی دال بر این نمیشود که به هر واژه یا عبارت جدید، پروانهی ورود به اقلیم گستردهی ادبیات فارسی را اهدا کنیم! چرا که قطعا قاعدهمندی نیز باید مدنظر قرار گیرد و در این میانه چیزی به نام خط قرمز وجود دارد. بنابراین دغدغهی استاد "نجفی" عزیز نیز بیمورد نبوده و جز مواردی که علت آن در سطرهای پیشین ذکر شد؛ ایشان ضمن تعیین مرزها و خط قرمزها، نیمنگاهی هم به اصول زبانشناسی داشتهاند!
در باور من زبان هر مرز و بوم به منزلهی وحی منزل نیست و نباید گمان کنیم که زبان ودیعهای است، الهی و میبایست، سینهبهسینه به نسلهای بعد انتقال یابد و به همان صورت به حالت ایستایی و جمود باقی بماند اما مرزهای تغییر و تحولات و دگرگونیهای زبان را میبایست دکتر "نجفی" با یاری دیگر زبانشناسان تعیین کنند.

آری!
نظرهای دقیق و متعمقانه و منصفانه و فوق تخصصی استاد دکتر "ابوالحسن نجفی" در کتاب ارزشمند (غلط ننویسیم) با مخالفتهایی روبرو شد که در نقد برخی از منتقدان، گاهی جای پای عرضاندامها و غرضورزیها نیز مشاهده میشود!
از آنجاکه او از برخی از ادیبان، یک سر و گردن بالاتر است، برخی از حاسدان که حسادتشان از کلیگویی و به توجیه علمی نپرداختن نقدهایشان پیداست و حتا توانایی نوشتن یک نثر ساده را با قلم شیوا ندارند و از کلامشان بوی تعفن حسادت برمیخیزد و نمیتوانند؛ مانند او واژگان یا عباراتی را بسیار کارشناسانه بررسی کنند و یا اینکه توانایی آن را ندارند تا قدمهای سنگین و بلند او را بردارند؛ از روی عجز و ناچاری تلاش کردند تا او را از قلهی فتح سرزمین ادب به زیر کشند و زحماتش را نادیده بگیرند و کتاب ارزشمند (غلط ننویسیم) را بیرونق و بیاثر و کمارزش جلوه دهند اما دکتر "نجفی" بهرغم ناملایمتیها و انتقادهای تند برخی میدان خالی نکرد و با خونسردی کامل، پرتوانتر از گذشته به کار خود ادامه داد!
برخی از مخالفان با جمع کردن یار، که نشان از تواناییهای استاد عظیمالشان "نجفی" عزیز دارد، تلاش کردند او را متوقف کنند اما غافل از اینکه؛ آن بزرگوار، بیدی نبود تا با این بادها بلرزد! از این روی با پشتکاری بیشتر به کار خود ادامه داد و نواقص را برطرف و کتابش را از حیث مضامین و موضوعها کاملتر کرد!
یکی از همین بزرگواران که استاد یکی از دانشگاههاست و از ذکر نامش خودداری میکنیم؛ سالها بعد از انتشار "غلط ننویسیم" مانند برخی از مخالفان، چشمها را بسته، گوشها را گرفته، مباحث متعالی او را کنار زده و تنها از حیث گردهبرداری به مواردی که به زعمش نادرست بوده، بدون کوچکترین توجیه علمی، تنها اشارتی کوتاه و فتوای ادبی صادر کرده است! گویی میخواسته اینگونه وانمود کند که سرتاسر مطالب استاد "نجفی" در کتاب مذکور، به همین شکل یکنواخت است که این حرکت در نوع خود بدترین شیوهی غرضورزی است و ما در اینجا مطلب ایشان را بدون کوچکترین تحریفی از نظر شما میگذرانیم:
((برای رفع مشکلات زبانی باید نوشتار اهل قلم را الگو قرار داد. زبان مانند هر موجود زندهای بهوجود میآید، رشد میکند و میمیرد! مانند زبان سانسکریت که مرده است. زبانی که افراد دانشمند بهکار میبرند، درست است.
افرادی که اهل قلماند و در جامعه به عنوان استاد پذیرفته شدهاند! آنچه آنها بگویند و بنویسند، استاندارد است. آنچه زبانشناسان میگویند صحیح است!
ابوالحسن نجفی کتاب "غلط ننویسیم" را نوشته است اما نمیشود به زبان نگاه دستوری داشت! به همین سبب در مقابل، محمدرضا باطنی "اجازه بدهید غلط بنویسیم" را منتشر کرد. مقالهی "اجازه بدهید غلط بنویسیم" کاملا بر اصول زبانشناسی استوار است و برخلاف نجفی که قانون صادر میکند، باطنی در این مقاله به درستی میگوید: اجازه بدهید غلط بنویسیم، تا با زبان خشک و دستوری برخورد نشود. مشکل اصلی زبان این است که وسیلهی نوشتن یکنواخت وجود ندارد. در واقع کسانی به فارسی آسیب میزنند که زبانشناسی نمیدانند، تحصیلی در حوزهی زبان فارسی ندارند و حتی کتابی نخواندهاند.
زبان فارسی یک خوبی بزرگ دارد؛ اینکه عوض نمیشود؛ به عنوان نمونه اگر رباعیات اصیل خیام را بخوانیم به نظر میآید که دیروز نوشته شدهاند اما دربارهی برخی زبانها مانند انگلیسی، تغییر سریع اتفاق میافتد. به عنوان نمونه بعد از گذشت نزدیک به ۶۰۰ سال، وضع نگارش و نوشتار آن قدر تغییر کرده است که حتی کسانی که زبان مادریشان انگلیسی باشد هم نمیتوانند نوشتههای برخی نویسندههای گذشتهشان را بفهمند.
اگر باطنی و صادقی بنویسند، آسیبی به زبان نمیرسد. چیزی که بزرگان و متخصصان زبان مینویسند درست است، چون این افراد میتوانند این موجود زندهی تغییرپذیر را تغییر بدهند آنچه فرهیختگان و اهل دانش مینویسند باید معیار قرار گیرد؛ بهعنوان مثال سبکی که روانشاد آریانپور مینوشت میتواند برای دیگران معیار قرار بگیرد))
مخاطبین محترم با خواندن مطالب فوق متوجه خواهند شد که سطح نگارش استاد محترم دانشگاهی که دم از "زبان معیار" میزند در چه پایهای است!
هر چند که برخی از مطالب ایشان قابل ملاحظه و درست است اما لحنشان دربارهی استاد نجفی بسیار تند است و در وهلهی اول باید از این استاد محترم پرسید: منظورشان از زبانشناس، کدامیک از زبانشناسان ایران است؟!
آیا ایشان مطمئناند که افراد مورد نظرشان، نظرهای دکتر باطنی و شخص خودشان را مورد تایید قرار میدهند؟
اگر پاسخشان مثبت است؛ بگویند، چگونه به این نتیجه دست یافتهاند!
آیا رفراندوم گرفتهاند؟ اگر پاسخشان منفی است؛ حرف خود را پس بگیرند و بیان خود را اصلاح کنند!
از ایشان باید پرسید: منظورشان از "اهل قلم" چه کسانی هستند؟ آیا زبان همهی اهل قلم به یک شیوه است؟ آیا همه دارای یک روش گفتار و نوشتارند؟ آیا کسی که برای روزنامه قلم میزند، زبانش با کسی که رمان مینویسد، یکی است؟ آیا کسی که مطالب تاریخی مینویسد، زبانش با کسی که مطالب ورزشی یا مطالب ادبی مینویسد، یکی است؟ کدام گروه زبانش مانند دیگری است؟ آیا زبانشناسان در تلقی خود از زبان معیار، دارای یک طرز اندیشهاند؟ ایشان نگاه دکتر "نجفی" را در مطالب ادبی (غلط ننویسیم) تماماً خشک و دستوری دانسته و گمان کرده، استاد دکتر "نجفی" از دانش زبانشناسی بیبهرهاند و از مطالب ابتدایی فوق، آگاهی ندارند که اینگونه به توضیح آن پرداختهاند! آنچه که بیش از هر چیز حائز اهمیت است، این است که بهتر بود، لااقل ایشان مطلب خود را: ((نمیشود به زبان نگاه دستوری داشت)) این گونه میفرمودند:
[برای "درست دانستن" یا برای "دریافت کم و کیف" یا برای "پذیرش یا رد" واژه یا عبارت جدید، نباید تنها از دریچه یا زاویهی دستوری به آن نگریست، بلکه میبایست نیمنگاهی هم به زبانشناسی کرد!]
و یا میفرمودند؛ [بررسی واژگان مشکوک میبایست از هر دو وجه زبانشناسی و دستوری صورت پذیرد]
هرچند، قوهی تشخیص اینکه زبان، از چه ابعادی میبایست مورد ارزیابی قرار گیرد، در ایشان مشاهده نمیشود، باید اذعان کنم؛ اصولا این گرامی در جایگاهی قرار ندارند تا بتوانند دربارهی مطالب کتاب (غلطننویسیم) به اظهار نظر بپردازند!
اگر علم زبانشناسی بر این پایه استوار باشد که ورود هر واژه یا اصطلاح یا عبارت را به قلمرو گستردهی زبان فارسی جایز بداند، چه کسی هست که زبانشناس نیست و چه کس را میتوان یافت که خود را زبانشناس نداند؟؟ و چنانچه علم زبانشناسی را به همین سادگی فرض میکنند، از این روی، فراگرفتن این دانش را میبایست بهعنوان سادهترین بخش ادبیات بهشمار آورد! چرا که نه رنج فراگرفتن را طلب میکند و نه مرارت تکاپو دربارهی تاریخچه و ریشهی کلمات را!
یعنی از نظر ایشان، هر واژه یا عبارت نادرست پرکاربرد را میتوان از دیدگاه زبانشناسی به عنوان زایایی زبان تلقی کرد و بعد از انجام چنین کاری، ایشان و زبانشناس مورد نظرشان به ریش ادبیات فارسی بخندند و بگویند: گور بابای دستور زبان فارسی!
حال چرا برخی "زایایی زبان" را با "ضایعات بیان" اشتباه گرفتهاند، خدا میداند!!
در پاسخ به ایشان باید گفت: استاد گرامی! دانشجویان شما هم میتوانند، بدون دلیل علمی مطالب آموزشیتان را در بوتهی نقد قرار دهند و همه را مردود بشمارند! چنانچه نقد مطالب به همین سادگی باشد، چه کسی هست که نقاد نیست و چه اثری هست که قابل نقد نیست؟!
در ادامه مرقوم فرمودهاند:
((زبان را نباید از زاویهی دستوری نگریست!))
در جواب این بزرگوار میگوییم: خیر! زبانشناسان و ادبا در پردازش قواعد، مکمل یکدیگرند و چنانچه این دو گروه از همکاری با یکدیگر اجتناب ورزند؛ یک پای ادبیات پارسی ایران خواهد لنگید!!
در باور این استاد گرامی، ادیبِ دستورنویس جایی ندارد و با فتوای بدون توجیه علمی خود، در حال انگولک کردن اندیشهها و باورهای دیگران است، چون ادبا دربارهی دانش ادبی دکتر نجفی نظر مثبتی دارند!
مخاطبین توجه بفرمایند:
ما در هیچ زمینهای که به دانش و باورهای انسانی مربوط میشود، پدیدهای بهنام (فتوای بدون توجیه علمی) نداریم!
یکی از این استادان، جایی فرموده است:
((همانطور که بیماران برای معالجهی خود به مطب دکتر میروند، بیآنکه بدانند، آن دارو چیست و از چه چیز تشکیل شده، آن را مصرف میکنند و بهبود مییابند و این بدان معناست که پزشک به صدور فتوا پرداخته و بیمار به فتوای بدون توجیه دکتر عمل کرده و بهبود یافته است و ما هم در زمینههای تخصصی ادبی، پدیدهای بهنام "فتوای بدون توجیه علمی" داریم و متخصصان از این روی به توضیح علمیِ موردی که فتوا روی آن صورت پذیرفته نمیپردازند که در مردم نه علاقهای به تکاپو دربارهی علتها و چراها مشاهده میشود و نه دانشی که بتوانند، به طور دقیق منظور متخصصان را دریابند!))
پاسخ:
این کلام را کسانی بر زبان میآورند که میدانند؛ سراسر اندیشهیشان را لباس تردید و تناقض پوشانده و برای اینکه دستشان رو نشود، از توضیح دادن هراسان و گریزانند!
اولاینکه؛ شخص بیمار، تنها برای معالجهی بیماری خود به مطب میرود، نه برای فراگرفتن علوم پزشکی و داروسازی! بنابراین نیازی به تحقیق علوم پزشکی و تکاپو دربارهی دارو در بیمار، مشاهده نمی شود!
دوماینکه؛ علوم پزشکی و داروسازی چه ارتباطی به دانش و باورهای انسانی دارد؟ مقایسهی ایندو (علوم پزشکی و اندیشهها و باورهای انسانی) با یکدیگر قیاس معالفارق به شمار میرود!
سوماینکه؛ وظیفهی فتوادهندگان این است که به اظهار توجیههای علمی خود بپردازند و اینکه آیا در وجود مردم علاقه و دانشی به منظور فراگرفتن نکات تخصصی مشاهده میشود یا نه، این دیگر به کسی مربوط نیست!
فتوادهنده باید توجیه علمی خود را در معرض دید همگان به نمایش بگذارد، آنکه علاقه و دانش مربوطه را داشت و تشنهی رسیدن به علتها و معلولها بود، به مطالعهی توجیهها میپردازد و آنکه نخواست، نه!
تکرار میکنم:
فتوادهنده میبایست فتوای خود را با توجیه علمی همراه سازد و در امور اینکه میزان درک مخاطب تا چه محدودهای است، دخالت نورزد، آنکس که توانایی درک مطالب فتوادهنده را داشت، درمییابد و آن کس که علاقه و فهم آن در وجودش حس نشود، از این توجیه محروم میماند، و بدا به حالش!
این دلیل قانع کنندهای نیست که فتوادهنده به خاطر سطح پایین بودن درک تعدادی از افراد، بخواهد از توضیح علمی، سر باز زند!
دوستان!
چنانچه شخص فتوادهنده از توجیه علمی عاجز و ناتوان بود، تردید نداشته باشید که یک جای کار او میلنگد!
چهارم اینکه؛ هر کس برای اثبات نظرهای خود، دو راه بیشتر، پیش رو ندارد یا میبایست به توجیه علمی بپردازد تا اندیشهی مورد بحثش مورد ارزیابی قرار گیرد که این خودش میشود منبع و یا میبایست از صاحبنظران و بزرگان اهل ادب فارسی شاهدمثال بیاورد که در آن اشارهی دقیق به مطلب مورد نظر الزامی است!
یعنی اینکه مثلا: شخصی می خواهد از کتاب دکتر پرویز خانلری شاهدمثالی بیاورد، نباید بگوید: کتاب عروض دکتر پرویز خانلری را مطالعه کنید بلکه برای نمونه میبایست اینگونه رفرنس دهد:
کتاب عروض و قافیه، نوشتهی دکترپرویز خانلری، انتشارات ....، نوبت چاپ: سوم، ویرایش سال ۱۳۸۸ صفحهی ۱۵۶ خط ششم و بعد عین نوشته را بیکم و کاست بنویسد! حال اگر حوصلهی جستجوی این موارد را نداشت و یا اینکه زمینهی دسترسی به اثر میسر نبود، دست کم عبارات، نام کتاب و نویسنده را ذکر کند!
مخاطبین گرامی!
چنانچه کسی به فتوا دادن دربارهی غلط یا درست بودن واژه یا عبارت یا مطلبی پرداخت، علت آن را جویا شوید و از او بخواهید یا با توجیه علمی، عقیدهاش را به اثبات رساند و یا از ذکر منابع غافل نماند!
در حقیقت کسانی که در اظهار نظرهایشان به کلیگویی میپردازند و به هیچ شاهدمثالی اشارت نمیکنند و به توجیه علمی نیز نمیپردازند، دارای علمی ناچیزند که به سخنان آنان هیچ اعتمادی نیست!
ایشان که دارای مدرک دکترای زبان انگلیسی است و نه زبان فارسی، در ادامه بدون ذکر برهان فرمودهاند:
((من با نظر نجفی مخالفم!))
در جواب ایشان به راحتی می توان گفت:
"مخالف باشید!" بسیار طبیعی است، ممکن است، بسیاری مخالف عقاید دیگران باشند اما چنانچه مخالفتشان بدون بیان دلیل باشد و یا به عبارتی دیگر؛ علت عدم موافقتشان به همراه توجیه علمی صورت نپذیرد، کلامشان پسیژی ارزش ندارد!
منظور منتقد گرامی از این عبارات چیست؟
((آنچه فرهیختگان و اهل دانش مینویسند، باید معیار قرار گیرد))
ایشان بگویند؛ اول اینکه؛
منظورشان از "اهل دانش" و "فرهیختگان" چه کسانی و از کدام طبقهاند؟ مگر زبان هر تحصیل کردهی حوزه یا دانشگاه داخلی و یا دانشگاه خارج از این مرز و بوم، یکی است؟ این سه گروه، اهل دانشاند اما نوع زبانشان از حیث بیان و نوشتار با یکدیگر متفاوت است، حال زبان کدام گروه را میبایست، به عنوان زبان معیار قلمداد کرد؟
از یک استاد دانشگاه بعید است که تا این حد با بیدقتی سخن بر زبان براند! آیا ایشان به معنای "فرهیخته" واقفند؟ میبایست پاسخ دهد که منظورشان از "افراد دانشمند" چه کسانی است؟
*
فرهنگ فارسی معین
فرهیخته: ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا
*
فرهنگ فارسی معین
ادب
فرهنگ. دانش. هنر
*
مگر زبان هر فرهیختهای میتواند معیار باشد؟ اگر چنین است؛ چه کسی را میتوان یافت که خود را دانش آموخته نداند؟
اصولا چه کس باید تشخیص دهد که چه کسی دارای فرهنگ والاست و یا چه کسی آنان را به مردم معرفی میکند؟
برای نمونه آیا اشخاص فرهیختهی مورد نظر ایشان بهطور قطع مورد تایید عوام و خواص هم قرار خواهد گرفت؟
چراکه؛ در اینجا بحث طرز اندیشه و ذوق سلیم و سلیقهی فردی هم مطرح است و میبایست در نظر گرفته شود!
عبارت: (زبان معیار فرهیختگان) به (حکم کردن عقل سلیم) ماننده است! یعنی این هم از همان تبار و مقولهی عبارت (عقل سلیم حکم میکند ...) است! غرض از ذکر عبارات مذکور این بود که عرض کنم، همه خود را فرهیخته و دارای عقل سلیم فرض میکنند و بر این باورند که زبانشان، معیار است! اگر از افراد بیسواد و دانشمند پرسیده شود، زبان معیار چیست؛ پاسخ خواهند داد: [همین زبانی که من الان دارم با شما صحبت میکنم!] حال آیا چنین افراد از این استاد گرامی که زبان خود و دوستانشان را معیار میدانند؛ تبعیت خواهند کرد؟ به عبارتی دیگر؛ [کیست که بگوید من فرهیخته نیستم و زبانم، معیار نیست؟ اصولاً منتقد گرامی ما چه کسی را میتوانند معرفی کنند که خود را فرهیخته و دارای عقل سلیم نداند؟]
دوم اینکه؛
ایشان در وهلهی اول باید نوع تلقیشان را از زبان معیار بیان و آن را تفسیر و معنا کنند و بگویند که این نوع سخن صاحب چه شاخصها و ویژگیهایی است، بعد مردم را به پیروی از کسانی که آنها را دارای زبان معیار میداند، دعوت نمایند!
ایشان میبایست توضیح دهند که محدودهی زبان معیار یا به قول حضرتشان "استاندارد" را چه کسی تعیین میکند؟ چراکه زبان معیار خاصی که بتواند دقیقا مورد استفادهی همگان قرار بگیرد، در ادبیات هیچ مرز و بومی وجود ندارد!
سوم اینکه؛
از ایشان باید پرسید: اصولا خط مرز غلط یا درست بودن واژگان یا عبارات را چگونه میتوان یافت و چه کسی این مرزها را تعیین میکند؟
ایشان که زبان نزدیک به معیار استاد "نجفی" را اصولی نمیدانند و آنرا زیانآور فرض میکنند و در برابر آن زبان دکتر "آریانپور" را استاندارد معرفی مینمایند، بنابراین باید فرد مورد نظر خود را معرفی کنند تا از هر دو نگاه (دستوری و زبان شناسی) به بررسی مطالب بپردازد!
از ایشان میپرسم: آیا چنین شخصی را سراغ دارند؟ چون افرادی را که معرفی کردهاند، هیچکدام دارای زبان معیار نیستند و به گفتهی خودشان فقط نگاه زبانشناسانه دارند و در آنان اعتقادی به قواعد دستوری مشاهده نمیشود!
البته این مطلب یعنی؛ (اعتقاد نداشتن این بزرگواران به دستور زبان) فرمودهی خود این استاد منتقد است، نه این حقیر!
عنوان هر موضوع قبل از مطرح شدن، میبایست، معنا و تعریف شود، بعد موارد دیگر را با آن قیاس کرد. برای نمونه؛ این استاد اول باید معیار "غلط" و "صحیح" بودن واژگان را معنا کنند و بعد از آن بفرمایند؛ چه واژگان و عباراتی غلط و کدام درست است و یا لااقل شهامت به خرج دهند و واژگان یا عباراتی را که دکتر "نجفی" غلط دانسته؛ با توجیه علمی صحیح آن را بیان کنند نه اینکه بدون کوچکترین توضیح، فتوا صادر بفرمایند که درستی کلام را باید تنها از زاویهی دید زبانشناسی نگریست، نه دستوری! [یعنی هر کس، هر گونه که دلش خواست سخن بگوید و بنویسد!]
برخی از منتقدین که خود استاد دانشگاهند، در برابر استاد "نجفی" حکم شاگرد را دارند، نه هم سطح و همطراز با این بزرگوار! اسم یا صفت "استاد" به معنای "آموزگار" از حیث معنوی مانند دیگر القاب مقولهای نسبی است! ممکن است شخصی در برابر دانش آموز خود استاد باشد اما در برابر مافوق خود، شاگردی بیش نباشد.
[گربه شیر است در مصاف موش
لیک موش است در مصاف پلنگ]
امروزه بازار خودنماییها بیمشتری نیست و تنور داعیهداری استادی همچنان گرم! کمدانشی در ادبیات، معضلی است که گاه گریبانگیر دکترهای ادبیات نیز میشود و من در طول سابقهی خدمت به ادبیات فارسی بارها با افرادی روبرو شدهام که پایشان را بیشتر از گلیمشان دراز کرده، در حالی که از ادبیات سررشتهی چندانی ندارند و دارای مدرک دکترا در رشتهی ادبیات بودهاند. حال با این سطح دانش، چگونه به این رتبه رسیدهاند، تنها خدای بزرگ میداند!
غرض از عبارات مذکور این بود که این مطلب را افاده کنم؛ اول باید با ذکر دلیل مرزهای ذکر شده را تعیین کرد، بعد بهصدور فتوا پرداخت!
یعنی؛ مثلا اول باید به تعریف اصالت فلسفه پرداخت، بعد بحث دربارهی مباحث فلسفی را بهمیان آورد! همینطور اول باید علوم جامعهشناسی و زیستشناسی و علم کلام، تعریف شود؛ بعد مباحث مربوط به آنها مطرح گردد!
چهارم اینکه؛
ایشان باید قبل از صدور فتوای خود (زایایی زبان) را معنا و تلقی خود را از عملکرد آن بیان کنند، بعد به اظهارنظر بپردازند!
پنجم اینکه؛
پاسخ دهند؛ آیا هر آنچه که غلط است تا ابدالدهر غلط باقی میماند یا به مرور زمان بهضرورت کاربرد جواز ورود به اقلیم ادبیات فارسی را دریافت میکند؟
این بزرگوار قطعا آگاهی دارند که از نظر ادبا، بسیاری از واژگان که در زمان گذشته، کاربرد نداشته و یا نادرست بوده امروزه از نظر زبانشناسان، بیعیب بهشمار میرود و همین طور بالعکس این قضیه صادق است! چرا که پذیرش یا عدم پذیرش هر واژه یا عبارت جدید از روی آگاهی ادبا و زبانشناسان صورت پذیرفته است!
گویا استاد گرامی مایلند، نام هر هنجارشکنی را زایایی زبان قلمداد کنند و چنانچه بخواهند، نثری را نگارش کنند، بیتعمق و بدون میناگری واژگان و عبارات، هر آنگونه که دلشان خواست، واژگان را به بازی بگیرند و در پایان نام آنرا بگذارند: [زبان معیار!]
و اگر میخواهند بگویند اعتقاد من هم بر این است که برای ورود هر واژه یا عبارت نادرست به قلمرو ادبیات فارسی نباید به صدور جواز پرداخت؛ باید گفت: مطالب ناقص ذکر شدهی ایشان چنین چیزی را بیان نمیکند!
یک سوال و آن اینکه؛
آیا این استاد عزیز میتوانند، به یک مورد، تنها به یک مورد اشاره کنند که زبانشناسان بزرگ و مطرح جهان، کاربرد زیاد ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحها و عبارات زبان بیگانه را جزیی از زایایی زبان دانسته باشند؟
اگر این بزرگوار موضوع (زایایی زبان) اثر معروفترین زبانشناس حال حاضر دنیا "نوام چامسکی" آمریکایی را بخوانند؛ هرگز به عباراتی برنخواهند خورد که ترجمههای لفظبهلفظ اصطلاحها و عبارات زبان بیگانهای را جزیی از زایایی زبان تلقی کرده باشد! چراکه؛
"زبانها با قاعده شکل میگیرند، نه با ترجمههای لفظبهلفظ عبارات و اصطلاحهای زبان بیگانه!"
و اما در زبان فارسی؛
"زایش زبانی" تولید واژگان مرکب و تصرف در مفردات است! برای نمونه؛ صاحبنظران از واژهی "دوست" که از حیث دستوری "اسم" است، ارادهی "صفت" کنند و آن را با نشانهی تفضیلی "تر" درآمیزند و یا از نظر معنوی "منازل" را به عنوان جمع "منزلت" بکار برند و یا جمع بستن واژهی بیگانهی "حور" با "ان" و امثال آن!
همچنین (ترکیب مفردات) و ساختن (واژههای مرکب نو) با افزودن پسوند "مند" و "وند" و امثالهم به اسامی که کلمات مرکب آفریده میشوند!
مانند: "نازمند" و "نازوند" به معنای (دارای عشوه و ناز) که البته تاکنون کاربردی نداشتهاند! یکی از ویژگیهای مهم زبان هر مرز و بوم زایایی آن است. هر زبان این قابلیت را دارد تا در صورت نیاز واژگانی نو بیافریند و زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست و از آنجا که زبانی ترکیبی است، با داشتن حدود ده پیشوند و بیشتر از شست پسوند میتواند، به تولید واژگان مرکب بپردازد!
یک مورد مهم دیگر اینکه، واژگان فارسی اشتقاقپذیرند و میتوان بهجای بهره بردن از واژگان بیگانه که معادل آن در زبان فارسی موجود نیست، به خلق واژگان نوین پرداخت و اما توضیح زبان معیار از زبان این حقیر: زبان مقولهای زنده و پویاست و دارای دگرگونیها و به منزلهی وحی منزل نیست و نباید گمان کنیم؛ امانت یا ودیعهای الهی است و میبایست، سینهبهسینه به نسلهای بعد انتقال یابد و به همان صورت از آن حراست شود!
برای نمونه زبان امروزی ما با زبان دوران قاجاریه و زبان آن عصر، با زبان دوران صفویه و ساسانیان و سامانیان و ... تفاوتهایی بنیادی دارد. زبان محاورهای روزمره نیز با زبان دانشگاهی و رسانهای و علم و هنر و ادبیات، تفاوتهای محسوسی دارد. بنابراین زبانهای معیار هم در هر دوره و در هر رشته تفاوتهایی با یکدیگر و با ادوار گذشته دارند. زیرا زبان، به منزلهی وحی منزل و یک پدیده ی ثابت غیر متحول نیست. زبان معیار نه زبان یک پروفسور و دانشمند است و نه یک بیسواد دور از فرهنگ!
چراکه؛ آنها هم ممکن است؛ با واژگان و عباراتی غلط به گفتوگو بپردازند و اگر طبقهی متوسط (لیسانسهها) را در نظر بگیریم، میتوانند؛ بهترین الگوی زبان معیار برای مردم باشند اما از آنجاکه ممکن است، آنها هم غلط صحبت کنند؛ میتوان گفت: در هیچ کجای این جهان پهناور، در هیچ مرز و بومی زبان معیار خاصی که بتواند جمهور مردم را به طور دقیق پوشش دهد، وجود ندارد!
دیگر اینکه این عبارت که استاد گرامی بعد از آن فرمودهاند:
((حقیقتا کسانی که با زبانشناسی آشنایی ندارند و حتی کتابی در اینباره نخواندهاند؛ به زبان فارسی صدمه وارد میکنند))
منظور این بزرگوار گرامی از "کسانی" چه کسی است؟ پر واضح است که استاد "نجفی" را میفرماید؟ یعنی ایشان کتابهای زبانشناسی را مطالعه نکرده است؟
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
در حقیقت کسانی میبایست کتاب (غلط ننویسیم) را نقد کنند که با تمام و کمال، مطالب کتاب را مطالعه کرده باشند و من در اینجا به جرات میگویم از میان منتقدین، برخی این کتاب را بطور کامل نخوانده و با جسارت تمام که از بیاطلاعیشان سرچشمه میگیرد، به نقد تمام مطالب آن پرداختهاند.
چرا که اگر غیر از این بود، میبایست به مطالب فوق مانند: (عملیاتها، وجوهات، لابد و ...) که در سطرهای پیشین بدان اشارت داشتیم، نیز اشاره میکردند! از آنجا که برخی دکتر "نجفی" را بالاتر از خود میبینند و میدانند، توانایی مقابله با او را ندارند، کوشش میکنند تا با به اصطلاح نقدهایشان خود را همطراز با او نشان دهند!
ایشان در پایان فرموده است:
((چیزی که بزرگان و متخصصان زبان مینویسند، درست است، چون این افراد میتوانند این موجود زندهی تغییرپذیر را تغییر بدهند!))
واقعا شگفتآور است، چطور ایشان هنوز نمیداند که جز جمهور مردم کسی را یارای ایجاد تغییر و تحول در زبان فارسی نیست؟!
ایشان که خود را زبانشناس میداند و صحبت از زایایی و تغییر و تحولات زبان به وسیلهی عوام و خواص میکند که باید بهتر بداند؛ زبان به وسیلهی همهی مردم تغییر میکند نه یک نفر یا دو نفر یا سه، چهار نفر! نه یک قشر خاص و نه یک، دو، سه منطقه! که در پایان این مقاله میتوان توضیح بیشتر را مشاهده کرد اما در مجموع باید عرض کنم: خیر! بزرگان، توانایی تغییر و ایجاد تحول در این موجود تغییر پذیر را ندارند!
مطلب زیر بحث دربارهی واژهی غلط "نوین" در کتاب (غلط ننویسیم) است!
چنانچه منصفانه و با دیدهی حقیقتیابی بنگریم، میبینیم، استاد "نجفی" بسیار باتعمق و با دقت نظر استادانهای به آن پرداخته است!
از میان مدعیان چه کسی میتواند، با این دقت و به این شیوایی قلم زند؟
[البته همانطور که در سطرهای پیشین گفته شد، جا داشت که استاد، استعمال واژهی مورد بحث زیر را در گفتارها و نوشتارها بهعلت کاربرد زیاد مجاز اعلام کند!]


اصولا زبانشناسان دربارهی آنچه که مورد استفادهی جمهور مردم قرار میگیرد؛ به بحث و تبادل نظر میپردازند و ادبا که حافظان قواعدند، از کاربردهایشان قاعده میسازند و دربارهی حدود و چگونگی آنها مطالبی را به مردم گوشزد میکنند تا از قواعد پیروی کنند و اما استاد "ابوالحسن نجفی" جدا از اینکه ادیبی سرشناس است، برخلاف زعم آن استاد، زبانشناس سترگی نیز به شمار میرود!
از این روی، رسالت ادبی خود را بهخوبی انجام داده و تا آنجا که تشخیص داده، ورود برخی از واژگان عربی را به حریم زبان فارسی پذیرفته و آنجا که تمیز داده برخی از واژگان غلط فارسی و عربی برای زبان فارسی مضر است؛ آن را کنار زده و با توجیههای علمی مردود شمرده و همینطور، خطر ترجمهی کلمهبهکلمهی اصطلاحهای زبان بیگانه را عالمانه گوشزد کرده است اما همانطور که میدانید در کشور ما کتابهای علمی غالبا یا در ویترین کتابفروشیها خاک میخورند و یا در قفسهی کتابخانهها به زیر گرد و غبار فراموشی مدفون شدهاند!
از آنجاکه بهدلیل دغدغههای معیشتی و آثار مخرب آن، یعنی: افسردگی و بیحوصلگی، سطح مطالعهی مردم پایین است و کمتر به جستجو و تکاپو میپردازند تا از کیفیت واژگان یا عبارات مورد بحث آگاهی یابند و به منظور پذیرش یا عدم پذیرش آن را مورد ارزیابی قرار دهند لذا به نظر میرسد که تلاش بزرگان در زمینهی معرفی اصول ادبیات به مردم، با شکست مواجه شود و عملکردشان جز کوششی بی فایده نباشد!
واژگان و ترکیبها و اصطلاحهای بیگانه به روشهای گوناگونی وارد زبان ما می شوند:
به صورت اصل واژهی بیگانه، یعنی به عاریت گرفتن واژگان بیگانه که جلوتر برای آنها معادلی در نظر گرفته نشده است و غالباً با اندک تغییری در تلفظ مورد استفادهی جمهور مردم قرار میگیرد.
عاریت گرفتن واژگانی مانند: کامپیوتر، فوتبال، ناسیونال، رادیو، تلویزیون، کودتا، اولتیماتوم، ویدئو، نیتروگلیسیرین! کربن، اسید سولفوریک و ....
(بهکارگیری واژگانی که معادل فارسی دارند؛ در محاورهها و نوشتارها گناهی نابخشودنی است! مانند: "آلارم" بهمعنای: "زنگ خطر" یا "هشدار") دیگر طریق ورود، "گرتهبرداری" یا ترجمهی لفظبهلفظ است! یعنی: علیرغم به عاریت گرفتن واژگان، اصطلاحهای زبان بیگانه نیز به وسیلهی (ترجمهی لفظبهلفظ) بهعاریت گرفته میشود!
یعنی: هر واژه از اصطلاح بیگانه به زبان مرز و بوممان ترجمه میشود! مانند:
نیروی هوایی air force
آسمانخراش sky scraper
سیب زمینی اصطلاح فرانسوی "Pomme de terre"
روبرو face to face
راهآهن rail way
نقطهنظر point of view
بازارسیاه black market
روی کسی حساب کردن count on somebody
کسی را درک کردن یا فهمیدن (بهجای حرف کسی را فهمیدن یا متوجه شدن) understand somebody
و ....
گرتهبرداری نحوی موجب ابتر شدن جمله میشود، مانند: (ترا شنیدم) به جای (حرف ترا شنیدم) یا: (ترا درک می کنم) بهجای (حرف ترا درک میکنم) یا برخی با ترجمهی لفظبهلفظ موجب تغییر نحو در گفتارها و نوشتارها میشوند و مثلا در ترجمهی عبارت (this book is for me) میگویند: (این کتاب برای من است) و همینطور بر سر زبانها جاری و ساری میشود. در حالیکه در زبان فارسی باید گفت؛ (این کتاب مال من است) آری! تغییرهای نحوی برای هر زبان زیانآور است، نه ورود اسامی بیگانه!
گرتهبرداری معنوی نیز موجب میشود تا به زبان آسیب رسد! مثلا: در زبان انگلیسی از واژهی "catch" معناهای گوناگونی اراده میشود که یکی از آن معانی (understand فهمیدن) است!
از همین روی برخی از مترجمان که خود با بسیاری از آنها گفتگو داشتهام، به جای کلمهی "فهمیدی" یا "متوجه شدی" میگفتند: "گرفتی" یعنی: (مطلب را گرفتی) یا (مطلب را دریافت کردی)؟
آیا استفاده از مصدر "گرفتن" بهجای مصدر "فهمیدن" را باید به حساب (زایایی زبان) گذاشت؟
در آمریکا یک دانشجوی ایرانی اصطلاح "زمین خوردن" را اینگونه معنا کرده بود:
(eating earth) یعنی: (زمین خوردن) در حالیکه میبایست (Fall down) یا (to fall) بهمعنای: (افتادن) ترجمه میکرد و همین امر موجب شد که چند دانشجوی آمریکایی با خندههای تمسخرآمیز خود از دانشجوی ایرانی بپرسند: شما چگونه زمین را میخورید؟
ترجمههای لفظبهلفظ این بدیها را هم دارد!
فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۷۶ و ۱۳۸۲ و فردیس کرج ۱۳۹۹
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40












@
@
«»